حکایت شمارهٔ ۴۵
آوردهاند که فقیهی دختری داشت به غایت زشت به جایِ زنان رسیده، و با وجود جِهاز و نعمت کسی در مُناکِحت او رغبت نمینمود.
فیالجمله، به حکم ضرورت عَقْدِ نِکاحش با ضَرِیری ببستند.
آوردهاند که حکیمی در آن تاریخ از سَرِنْدیب آمده بود که دیدهٔ نابینا روشن همیکرد.
فقیه را گفتند: داماد را چرا عِلاج نکنی؟
گفت: ترسم که بینا شود و دخترم را طلاق دهد؛
شویِ زنِ زشتروی، نابینا بِه.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
حکایت شمارهٔ ۴۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۴۵ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۴۵ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
این حکایت طبق کتاب غلامحسین یوسفی حکایت شماره 44 است
ضریر=کور
واژه ی "دیبقی" در بیت نادرست تایپ شده است. این واژه در اصل دبیقی می باشد، به معنی حریری نازک که در دبیق مصر می بافتند.
سلام و درود. برای درک نظام دلالتی و در نهایت فهم معنی حکایت آنگونه که مولف/ سعدی قصد کرده بوده مقاله «تفسیر بازشناسانه حکایت فقیه و دختر زشت روی...» در شماره 50، پاییز و زمستان 1400، نشریه نثر پژوهی ادب فارسی دانشگاه باهنر کرمان مطالعه شود (لینک ابتدای پیام، «پیوند به وبگاه بیرونی» آدرس مقاله مذکور است). این حکایت یک تمثیل رمزی_اشاری است که مطابق منطق سعدی باید ادراک شود. سپاس