حکایت شمارهٔ ۴۳
بزرگی را پرسیدم از سیرت اخوان صفا. گفت: کمینه آن که مراد خاطر یاران بر مصالح خویش مقدّم دارد و حکما گفتهاند: برادر که در بند خویش است نه برادر و نه خویش است.
یاد دارم که مدّعی در این بیت بر قول من اعتراض کرده بود و گفته: حق تعالی در کتاب مجید از قطع رحم نهی کرده است و به مودت ذی القربی فرموده و اینچه تو گفتی مناقض آن است. گفتم: غلط کردی که موافق قرآن است:
و اِن جاهَداکَ عَلی اَن تُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ به عِلمٌ فلا تُطِعْهما
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
حکایت شمارهٔ ۴۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۴۳ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۴۳ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
متاسفانه حکایت بطور کامل نگاشته نشده
این بیت در انتهای حکایت وجود دارد که در اینجا محذوف است
هزار خویش که بیگانه از خدا باشد
فدای یک تن ِ بیگانه ، کاشنا باشد
---
پاسخ: با تشکر، اضافه شد.
و اِن جاهَداکَ عَلی اَن تُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ به عِلمٌ فلا تَطِعْهما
واگر آنها کوشند که تو به من که خدای یگانه ام از روی جهل و نادانی شرک آوری در این جا هرگز از امر آنها اطاعت مکن
ماخوذ از سوره لقمان آیه 15
وَإِن جَاهَدَاکَ عَلی أَن تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ
و اگر تو را وادارند تا در باره چیزی که تو را بدان دانشی نیست به من شرک ورزی از آنان فرمان مبر و[لی] در دنیا به خوبی با آنان معاشرت کن و راه کسی را پیروی کن که توبهکنان به سوی من بازمیگردد و [سرانجام] بازگشتشما به سوی من است و از [حقیقت] آنچه انجام میدادید شما را با خبر خواهم کرد
همچنین سوره عنکبوت ایه 8 با کمی تغییر
وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًا وَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ
و به انسان سفارش کردیم که به پدر و مادر خود نیکی کند و[لی] اگر آنها با تو درکوشند تا چیزی را که بدان علم نداری با من شریک گردانی از ایشان اطاعت مکن سرانجامتان به سوی من است و شما را از [حقیقت] آنچه انجام میدادید باخبر خواهم کرد
این حکایت طبق کتاب غلامحسین یوسفی حکایت شماره 42 است
مشخصا دو بیت زیر حذف شده اند چون بعدا به آنها روجوع میشود
بزرگی را پرسیدم از سیرت اخوان صفا گفت کمینه آن که مراد خاطر یاران بر مصالح خویش مقدّم دارد و حکما گفته اند برادر که در بند خویشست نه برادر و نه خویشست
همراه اگر شتاب کند همره تو نیست دل در کسی مبند که دل بسته تو نیست
چـون نـبـود خـویش را دیانت و تـقـوی قــطــع رحــم بـــهــتــر از مــودت قــربـــی
بزرگی را پرسیدم از سیرت اخوان الصفا. گفت: کمینه آنکه مراد خاطر یاران بر مصالح خویش مقدم دارد که حکما گفته اند: برادر که در بند خویش است نه برادر و نه خویش است
همراه اگر شتاب کند همره تو نیست/ دل در کسی مبند که دل بسته تو نیست
چـون نـبـود خـویش را دیانت و تـقـوی/ قــطــع رحــم بـــهــتــر از مــودت قــربـــی
یاد دارم که مدعی در این بیت بر قول من اعتراض کرد و گفت: حق تعالی در کتاب مجید از قطع رحم نهی کرده است و به مودت ذی القربی فرموده و آنچه تو گفتی مناقض آنست.
گفتم: غلط کردی که موافق قرآنست و اِن جاهَداکَ عَلی اَن تُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ به عِلمٌ فلا تَطِعْهما
هزار خـویش که بـیگانه از خـدا بـاشد/ فـدای یـک تــن بــیـگـانـه کـاشــنـا بــاشــد
گنجور لطفا سعدی رو از رو سایتت وردار، اینجوری خیلی سنگین تری
بسیار زیبا بود
اِخوان الصّفا و خُلّان الوَفا جمعیت سری فلسفی و عرفانی است که در سده 4ق در بصره و بغداد توسط ایرانیان تشکیل شد و دائرةالمعارف رسائل اخوان الصفا و خلان الوفا را نوشتند. اساس مسلک و مرام آنان این بود که بین شریعت اسلامی و فلسفه یونانی هیچگونه تضاد و تعارض وجود ندارد و شخص میتواند شریعت اسلامی و حکمت یونانی را به طور متحد چراغ راه خویش سازد. هدف این گروه ترویج صلح و صفا بین مردم و رفع اختلاف فکری و مذهبی از طریق گسترش حکومت عقل و تلفیق بین فلسفه و مذهب و ایجاد یک گونه آرمانشهر بودهاست.
آنها شروع به نوشتن مقالاتی بدون گوشزد نام نویسنده نمودند و خود را اِخوان الصّفا و خُلّان الوَفا نامیدند. آنها گرچه در پژوهش به روش یونانیان مانند اقلیدس و نیکوماخوس بودند، ولی پژوهشها و نظریات آنها در زمینهٔ حل مسئلههای مربوط به صوت از یونانیان پیشتر رفت. به گفتهٔ شفیعی کدکنی عقاید آنها توفیقی در کشف نظام موسیقیایی جهان داشتهاست. در رساله پنجم، بخش ریاضی، در باب موسیقی سخن رفتهاست.
جماعت اخوانالصفا با یکدیگر بسیار دوستانه و برادرانه زندگی میکردند و میکوشیدند از هر نوع هواپرستی و فریب و نفاق برکنار باشند. این جماعت با همکاری یکدیگر به نوعی از یک مذهب یا مسلک فکری دست یافتند که گمان میکردند از طریق آن میتوانند به کمال و سعادت واقعی برسند. اساس مسلک و مرام آنان این بود که بین شریعت اسلامی و فلسفه یونانی هیچگونه تضاد و تعارض وجود ندارد و شخص میتواند شریعت اسلامی و حکمت یونانی را به طور متحد چراغ راه خویش سازد.
جماعت اخوانالصفا بر ظهور حلقههای فتوت و به طبع آن فتوتنامهها مؤثر بودند. اخوان علاوه بر سیر و سلوک فکری دارای سیر و سلوک عملی نیز بودند و بر همین اساس نظامی از تعلیم و تربیت استاد-شاگردی و دستگاهی منظم با سطوح مختلف نوآموزان و مرشدان ساخته بودند. به همین دلیل میتوان اخوان را از مهمترین عوامل تأثیر گذار در ظهور حلقههای اتصال میان حکمت و صناعت و فن و فتوت در تاریخ تمدن اسلامی دانست. مراتب ارشاد و تعلیم نوآموزان جمعیت اخوان بیانگر این نکته است.افراد بر پایه تفاوت مراتب سیر معنوی درجات چهارگانه داشتهاند:
پیوند به وبگاه بیرونی
درباب دوبیتی که در متن اصلی نیامده و در حواشی نگاشته شده، بهنظر میاید بیت اول محذوف چنین باشد:
همره اگر شتاب کند، هم (یا در) سفر تو نیست
دل بر کسی مبند که دلبستهی تو نیست
دل بر کسی مبند که دلبسته ی تو نیست...!
با سلام و درود خدمت دوستان گرامی
سوالی داشتم ، بنظر بنده با توجه به اینکه جناب سعدی همچون جناب حافظ به قرآن و زبان عربی مسلط بوده و بخصوص در کتاب بوستان از احادیث و آیات و مضامین قرآنی استفاده کرده و به نظم درآورده ، اینجا در بیت
چون نبود ( #خویش ) را دیانت و تقوی
قطع رحم بهتر از مودت قربی
برداشت و نظر بنده این که در این بیت کلمه #خویش به معنی خویشاوند نیست ، به معنی اول شخص مفرد یا شخص و کسی غیر خویشاوند ( دوست ، آشنا و ... ) استفاده شده ، چون در قرآن و احادیث به صراحت نهی شده از قطع رحم با خویشاوند و از جناب سعدی که مسلط بوده به قرآن و زبان عربی چنین تناقضی بعید به نظر می رسه !!!
می خواستم نظرات دوستان و اساتید ادبیات بدونم که کلمه خویش در این بیت با توجه به قطع رحم به کدام معنی بیان شده !!!؟
ممنون میشم نظر بدین