گنجور

حکایت شمارهٔ ۴۰

طایفهٔ رندان به خلافِ درویشی به در آمدند و سخنان ناسزا گفتند و بزدند و برنجانیدند.

شکایت از بی‌طاقتی پیشِ پیرِ طریقت برد که چنین حالی رفت.

گفت: ای فرزند! خرقه‌ٔ درویشان جامهٔ رضاست، هر که در این کسوت تحمّلِ بی‌مرادی نکند مدّعی است و خرقه بر او حرام.

دریایِ فراوان نشود تیره به سنگ
عارف که برنجد تُنُک آب است هنوز
گر گزندت رسد، تحمل کن
که به عفو از گناه پاک شوی
ای برادر چو خاک خواهی شد
خاک شو، پیش از آنکه خاک شوی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طایفهٔ رندان به خلافِ درویشی به در آمدند و سخنان ناسزا گفتند و بزدند و برنجانیدند.
گروهی از ناپروایان فرومایه به مخالفت صوفی‌ای برخاستند و دشنام‌ها به وی دادند و بزدند و بیازردند.
شکایت از بی‌طاقتی پیشِ پیرِ طریقت برد که چنین حالی رفت.
از بی‌تابی به نزد مرشدِ راه‌شناس گله برد که چنین وضعی روی نمود.
گفت: ای فرزند! خرقه‌ٔ درویشان جامهٔ رضاست، هر که در این کسوت تحمّلِ بی‌مرادی نکند مدّعی است و خرقه بر او حرام.
پیر گفت: ای فرزند، دلقِ درویشان لباسِ خشنودی است در برابر هر حادثه؛ هرکس در این جامه بار ناکامی نبرد، درویش نیست و ادّعایش باطل است و جامهٔ درویشی بر وی ناروا.
دریایِ فراوان نشود تیره به سنگ
عارف که برنجد تُنُک آب است هنوز
دریای پهناور به افتادنِ سنگی گل‌آلود نگردد. صوفی‌ای که زود آزرده شود هنوز آبی است باریک و اندک ژرفا.
گر گزندت رسد، تحمل کن
که به عفو از گناه پاک شوی
اگر ترا آسیبی رسد، بردبار باش، چه به بخشودن بر بَدان دل از آلایشِ گناه (کینه‌جویی و انتقام) منزّه توان داشت.
ای برادر چو خاک خواهی شد
خاک شو، پیش از آنکه خاک شوی
ای برادر چون پس از مرگ خاک خواهی گشت، پیش از آنکه بمیری و به خاک بدل شوی فروتن باش.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۴۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۴۰ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۴۰ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1400/04/13 09:07
تیرداد

شعر اول این حکایت، در گلستان تصحیح شده ی جناب فروغی، چاپ سال 1357 انتشارات امیرکبیر، اینگونه و بدون هیچ پاورقی نوشته شده است: (در سایر نسخ کتاب گلستان که عکس هایشان در بالای این حاشیه موجود است نیز به همین ترتیب می باشد)

دریای فراوان نشود تیره بسنگ

عارف که برنجد *تنک آبست* هنوز

مصراع سوم شعر دوم نیز، ای برادر چو خاک خواهی شد، نوشته شده و مصراع ای برادر چو عاقبت خاکست، در پاورقی درج شده است.

لطفا اصلاحات لازم اعمال شود؛ با تشکر فراوان.

1400/04/13 10:07
همیرضا

با سپاس، «تنک است آب» و مورد دوم طبق فرمودهٔ جنابعالی جایگزین شد.

1402/03/31 20:05
بنده خدا

خاک خواهی شد  : مرگ

خاک شو : متواضع و فروتن شو

خاک شوی : ؟ آیا همان مردن است؟ ربطی به خاک شدن در کشتی ندارد؟