حکایت شمارهٔ ۳۹
یکی بر سرِ راهی مستْ خفته بود و زمامِ اختیار از دست رفته.
عابدی بر وی گذر کرد و در آن حالتِ مستقبَح او نظر کرد.
جوان از خوابِ مستی سر بر آورد و گفت:
اِذاٰ مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
حکایت شمارهٔ ۳۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۳۹ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۳۹ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
دو بیت آخر مربوط به حکایت دیگری از باب دوم گلستان است که در این جا به اشتباه درج شده است همچنین بیت زیر از متن جا افتاده است:
متاب ای پارسا روی از گنهکار به بخشایندگی در وی نظر کن
اذا مروا باللغو مروا کراماً از صفات مومنان است که خداوند در قران سوره مبارکه فرقان ایه 72 به آن اشاره نموده است
کسانی که چون لغوی را ببینند با بزرگواری از آن می گذرند
این حکایت طبق کتاب گلستان به تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی کامل نیست:
بعد از عبارت عربی، متن کامل آن چنین است:
اذا رأیت اثیما کُن ساتِراً و حلیماً
یا من تُقَبِّح امری لِمَ لا تَمُر کریما
×××
متاب، ای پارسا، روی از گنهکار
ببخشایندگی در وی نظر کن
اگر من ناجوانمردم به کردار
تو بر من چون جوانمردان گذر کن
گلستان به تصحیح غلامحسین یوسفی چاپ 1381 ص 104
من امروز برای اولین بار با خواندن این شعر در یک پیج اینستا گرام به ناگاه ادامه این شعر در ذهنم جاری شد درضمن از شعر و شعاری چیزی نمیدنم لطفا اساتید کمک کنند به بنده :
اگر آبی زنی بر دل همی باز بیابی تو ز این ادم کمی راز که ایزد داند و من این چنینم. ندانی تو مرا حال ، این چنین است مرا مستی و مستوری گناه نیست که جان دادم به جانانم چنین است مرا دیدی خراباتی پارسا روی پارسا ولی این کار نیک پندار نیک است
عجیب است که همچین حکایات زیبایی ، کمتر مورد توجه قرار گرفته است.