گنجور

حکایت شمارهٔ ۳۷

مریدی گفت پیر را: چه کنم کز خَلایق به رنج اندرم، از بس که به زیارتِ من همی‌آیند و اوقاتِ مرا از تردّدِ ایشان تشویش می‌باشد؟

گفت: هر چه درویشانند مر ایشان را وامی بده و آنچه توانگرانند از ایشان چیزی بخواه که دیگر یکی گردِ تو نگردند!

گر گدا پیشروِ لشکرِ اسلام بُوَد
کافر از بیمِ توقّع برود تا درِ چین

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مریدی گفت پیر را: چه کنم کز خَلایق به رنج اندرم، از بس که به زیارتِ من همی‌آیند و اوقاتِ مرا از تردّدِ ایشان تشویش می‌باشد؟
یکی از هواداران به شیخ (مرشد) گفت: چه کنم که از مردمان در آزارم، چه به دیدارم بسیار می‌آیند و وقتِ عزیزِ من از شد آمدِ ایشان شوریده می‌گردد و خاطرم پریشان می‌شود.
گفت: هر چه درویشانند مر ایشان را وامی بده و آنچه توانگرانند از ایشان چیزی بخواه که دیگر یکی گردِ تو نگردند!
پیر پاسخ داد: به تهیدستانی که نزد تو می‌آیند قرضی بده و از توانگران خواهشی کن، که از آن پس یک تن از آنان یکبار نیز پیرامون تو نخواهد آمد.
گر گدا پیشروِ لشکرِ اسلام بُوَد
کافر از بیمِ توقّع برود تا درِ چین
اگر درویش تهیدست طلایهٔ سپاهِ‌ مسلمانان شود، دشمن بی‌ایمان از بیمِ سؤال و ترسِ چشم‌داشتِ وی تا دروازهٔ چین باز پس می‌نشیند.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۳۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۳۷ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۳۷ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1395/01/03 17:04
ناشناس

لطفا معنی این حکایت رو بنویسید

1395/04/12 12:07
صالح

توقع براند ز هر مجلست/ برانش ز خود، تا نراند کست (سعدی)

1397/07/10 15:10
حسین

شاگردی به استاد خود گفت:
چه کار کنم؟ زیرا از دست مردم آسایش ندارم زیرا بسیار به دیدن من می آیند و مرا از آمد و شد آنها دچار نگرانی شده ام
،استاد بفرمود:تنگدستانشان را وام بده و از ثروتمندان آنها پول درخواست کن در این صورت دیگر از گرد تو پراکنده خواهند شد

1400/12/15 01:03
امید صادقی

لطفا بفرمایید معنی "مر" در خط 2 چیست؟ 

1402/03/31 20:05
بنده خدا

اگر اشتباه نکنم ، واژه 《مر》در ادبیات امروزی معنا نمی شود پس تاثیری در معنای جمله ندارد.