حکایت شمارهٔ ۳۷
مریدی گفت پیر را: چه کنم کز خَلایق به رنج اندرم، از بس که به زیارتِ من همیآیند و اوقاتِ مرا از تردّدِ ایشان تشویش میباشد؟
گفت: هر چه درویشانند مر ایشان را وامی بده و آنچه توانگرانند از ایشان چیزی بخواه که دیگر یکی گردِ تو نگردند!
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
حکایت شمارهٔ ۳۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۳۷ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۳۷ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
لطفا معنی این حکایت رو بنویسید
توقع براند ز هر مجلست/ برانش ز خود، تا نراند کست (سعدی)
شاگردی به استاد خود گفت:
چه کار کنم؟ زیرا از دست مردم آسایش ندارم زیرا بسیار به دیدن من می آیند و مرا از آمد و شد آنها دچار نگرانی شده ام
،استاد بفرمود:تنگدستانشان را وام بده و از ثروتمندان آنها پول درخواست کن در این صورت دیگر از گرد تو پراکنده خواهند شد
لطفا بفرمایید معنی "مر" در خط 2 چیست؟
اگر اشتباه نکنم ، واژه 《مر》در ادبیات امروزی معنا نمی شود پس تاثیری در معنای جمله ندارد.