حکایت شمارهٔ ۳۶
درویشی به مَقامی در آمد که صاحبِ آن بُقعه کریمالنَّفس بود؛ طایفهٔ اهل فضل و بَلاغت در صحبتِ او هر یکی بَذله و لطیفه همیگفتند.
درویش راهِ بیابان کرده بود و مانده و چیزی نخورده.
یکی از آن میان به طریقِ ظرافت گفت: تو را هم چیزی بباید گفت.
گفت: مرا چون دیگران فضل و ادبی نیست و چیزی نخواندهام، به یک بیت از من قناعت کنید.
همگنان به رغبت گفتند: بگوی!
گفت:
یاران نهایتِ عجز او بدانستند و سفره پیش آوردند.
صاحب دعوت گفت: ای یار! زمانی توقّف کن که پرستارانم، کوفته بریان میسازند.
درویش سر بر آورد و گفت:
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
حکایت شمارهٔ ۳۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۳۶ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۳۶ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
مصرع دوم بیت آخر:
کوفته را نان تهی کوفته است
صحیح می باشد.
صنعت جناس؛ کوفته اول به معنی درمانده و کوفته دوم اسم غذا.
لطفا در مورد عبارت "گو مباش" از نظر معنی و دستور زبان و کاربرد توضیح دهید. در حکایتهای قبلی هم سعدی این عبارت را بکار برده است:
خاتون خوب صورت پاکیزه گوی را
نقش و نگار و خاتم پیروزه گو مباش
یکی از کاربران در حکایت 33 فرموده اند که گو مباش یعنی نباشه هم اشکال نداره. میخواهم بدانم که چرا این معنی را دارد؟ مگر گو به معنی بگو نیست؟
به همان معنای «بگو نباشد» است. در هر جا ممکن است برداشت متفاوتی از این عبارت فهم شود. در اینجا «کوفته بر سفره ی من گو مباش» یعنی: بود و نبود کوفته بر سر سفره من فرقی نمی کند... و موارد مشابه دیگر
در تمام اشعار و متون کهن فارسی کلمه گرسنه باید اینطور خوانده شود و درستش این است: گُرْسِنه
و زآن پس بیامد سوی میمنه
چو شیر ژیان کاو شود گرسنه
فردوسی