حکایت شمارهٔ ۳۴
مطابقِ این سخن، پادشاهی را مُهِمّی پیش آمد. گفت: اگر این حالت به مرادِ من بر آید، چندین دِرَم دهم زاهدان را.
چون حاجتش برآمد و تشویشِ خاطرش برفت، وفایِ نذرش به وجودِ شرطْ لازم آمد. یکی را از بندگان خاصّ کیسهٔ دِرم داد تا صرف کند بر زاهدان.
گویند غلامی عاقلِ هشیار بود. همه روز بگردید و شبانگه باز آمد و درمها بوسه داد و پیش ملِک بنهاد و گفت: زاهدان را چندان که گردیدم، نیافتم!
گفت: این چه حکایت است؟! آنچه من دانم در این مُلک چهارصد زاهد است.
گفت: ای خداوندِ جهان! آن که زاهد است نمیستاند و آن که میستاند زاهد نیست.
ملِک بخندید و ندیمان را گفت: چندان که مرا در حقِّ خداپرستان ارادت است و اقرار، مر این شوخدیده را عداوت است و انکار و حق به جانب اوست!
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
حکایت شمارهٔ ۳۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۳۴ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۳۴ به خوانش فاطمه زندی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
مطابق این سخن پادشاهی را مهمی پیش آمد. گفت: اگر انجام این حالت به مراد من برآید چندین درم زاهدان را دهم. چون حاجتش برآمد و تشویش خاطرش برفت وفای نذرش به وجود شرط لازم آمد.
یکی را از بندگان خاص کیسه درم داد تا صرف کند بر زاهدان. گویند غلامی عاقل و هشیار بود. همه روز بگردید و شبانگه بازآمد و درم ها بوسه داد و پیش ملک بنهاد و گفت: زاهدان را چندان که طلب کردم نیافتم.
گفت: این چه حکایت است آنچه من دانم در این ملک چهارصد زاهدست. گفت: ای خداوند جهان آنکه زاهدست نمیستاند و آنکه میستاند زاهد نیست.
ملک بخندید و ندیمان را گفت: چندانکه مرا در حق خداپرستان ارادت است و اقرار، مر این شوخ دیده را عداوت است و انکار،و حق به جانب اوست
زاهد که درم گرفت و دینار
زاهدتر از او کسی به دست آر
وان را که سیرتی خوش و سریست با خدای
بی نان وقف و لقمه دریوزه، زاهدست
و انگشت خوبروی و بناگوش دلفریب
بی گوشوار و خاتم فیروزه شاهدست
قسمت آخر حکایت:
همانقدر که به خدا پرستان ارادت دارم، دو برابر با این غلام گستاخ دشمنی و مخالفت دارم، اما حق با اوست.
لطفا در مورد معنی و مفهوم چهار عبارت زیر توضیح دهید:
خط 1- مطابق این سخن
خط 3- درمها بوسه داد
خط 6- مر این
خط 7- زاهدتر از او یکی به دست آر