حکایت شمارهٔ ۳۱
از صحبتِ یارانِ دِمَشْقم مَلالتی پدید آمده بود؛ سر در بیابانِ قُدس نهادم و با حیوانات اُنس گرفتم.
تا وقتی که اسیرِ فرنگ شدم، در خَنْدَقِ طَرابُلُس با جُهودانم به کارِ گِل بداشتند.
یکی از رؤسایِ حَلَب که سابقهای میانِ ما بود گذر کرد و بشناخت و گفت: ای فلان! این چه حالت است؟!
گفتم: چه گویم؟:
بر حالتِ من رحمت آورد و به ده دینار از قیدم خلاص کرد و با خود به حلب برد و دختری که داشت به نِکاح من در آورد به کابین، صد دینار.
مدّتی برآمد. بدخوی ستیزهروی نافرمان بود؛ زبان درازی کردن گرفت و عیشِ مرا مُنَغَّص داشتن.
باری زبانِ تَعَنّت دراز کرده همیگفت: تو آن نیستی که پدرِ من تو را از فرنگ باز خرید؟!
گفتم: بلی! من آنم که به ده دینار از قیدِ فرنگم بازخرید و به صد دینارْ به دستِ تو گرفتار کرد.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
حکایت شمارهٔ ۳۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۳۱ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۳۱ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
درست این بیت این است :
که از چنگال گرگم در ربودی
چو دیدم عاقبت " گرگم تو بودی "
شاید قضیّه طرابلس یا خندق طرابلس اینگونه بوده که عدّه ای از صلیبیان یا همه صلیبیان یا عدّه ای از مسیحیان، عدّه ای از مسلمانان و عدّه ای از یهودیانو اسیر کرده بودن و به زور، به کار یا کارِ سخت، وا می داشتن.
همچنین شاید مطالعه لینکِ
پیوند به وبگاه بیرونی">پیوند به وبگاه بیرونی
که درباره یهود هست، سودمند باشه و شاید مطالبِ موجود در لینکِ
پیوند به وبگاه بیرونی">پیوند به وبگاه بیرونی
درست باشه، چون شاید وب سایتِ ((حوزه)) 1 وب سایتِ دینیِ معتبر باشه.
بنابراین شاید عباراتِ ((اسیر فرنگ)) و ((طویله نامردم)) و ((بیگانگان)) صحیح باشن و شاید عباراتِ ((اسیر فرنگ)) و ((طویله نامردم)) و ((بیگانگان)) مربوط به بدی کردنِ اون صلیبیان یا اون مسیحیان به عدّه ای از مسلمانان و عدّه ای از یهودیان یا بدی کردنِ همه صلیبیان یا عدّه ای از صلیبیان یا عدّه ای از مسیحیان و عدّه ای از یهودیان به عدّه ای از مسلمانان در طول تاریخ یا بدی کردنِ همه صلیبیان یا عدّه ای از صلیبیان یا عدّه ای از مسیحیان و عدّه ای از یهودیان در حقّ اسلام در طول تاریخ باشن.
بیت را اینطور شنیده ام
که از چنگال گرگم درربودی
ولکین عاقبت گرگم تو بودی
درود من به این گونه شنیدم:
شنیدم گوسفندی را شبانـــی رهانید از دهان و چنگ گرگی
شبانگه کارد بر حلقش بمالید روان گوسفند از وی بنالیــــد
که از چنگال گرگم در ربودی ولیکن عاقبت گرگم تو بودی