گنجور

حکایت شمارهٔ ۳

عبدالقادرِ گیلانی را، رَحْمَةُ اللهِ عَلَیْهِ، دیدند در حرمِ کعبه روی بر حَصْبا نهاده، همی‌گفت: ای خداوند! ببخشای! وگر هرآینه مستوجب عقوبتم؛ در روزِ قیامتم نابینا برانگیز تا در رویِ نیکانْ شرمسار نشوم.

روی بر خاکِ عجز، می‌گویم
هر سحرگه که باد می‌آید:
«ای که هرگز فرامشت نکنم
هیچت از بنده یاد می‌آید؟»

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روی بر خاکِ عجز، می‌گویم
هر سحرگه که باد می‌آید:
هر بامداد پگاه که نسیم می‌وزد، رخ بر خاکِ ذلّت نهاده می‌گویم:
«ای که هرگز فرامشت نکنم
هیچت از بنده یاد می‌آید؟»
«ای که هیچگاه از یادم نمی‌روی، هرگز مرا یاد می‌کنی؟»

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۳ به خوانش محمدرضا خسروی
حکایت شمارهٔ ۳ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۳ به خوانش پیمان شیخی
حکایت شمارهٔ ۳ به خوانش فاطمه زندی
حکایت شمارهٔ ۳ به خوانش دکتر مریم صمدی

حاشیه ها

1389/10/20 14:01
صدیق ریگی

یک بیت جا افتاده است:
«روی بر خاک عجز می‏گویم / هر سحرگه که باد می‏آید
ای که هرگز فرامشت نکنم / هیچت از بنده یاد می‌آید»
(کتاب بنده: گلستان سعدی، تشریح دکتر گیوی، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد)
موفق باشید.
---
پاسخ: با تشکر، بیت جا افتاده مطابق فرموده اضافه شد.

1391/03/19 08:06
payam

عبدالقادر گیلانی رحمة الله علیه را دیدند

1392/04/04 04:07
فرزاد اسماعیل زاده

عبدالقادر گیلانی، قرن پنجم، عارف، صوفی، مؤسس سلسله تصوف قادریه

1394/05/16 21:08
مجید محمدپور

عبدالقادر گیلانی (جیلانی) (1077 - 1166 م) با نام کامل عبدالقادر بن صالح جنگی دوست گیلانی، عارف، صوفی، محدث، و شاعر ایرانی قرن پنجم و ششم قمری بود. وی مؤسس سلسله تصوف قادریه (منتسب به عبدالقادر) بود. او از مشاهیر مشایخ صوفیه و شیخ طریقه قادریه می‌باشد. کنیه وی «ابومحمد» و لقبش «محی الدین» است.

1397/03/26 22:05
بیگانه

روی بر خاکِ عجز می ‌گویم
هر سحرگه که باد می ‌آید:
ای که هرگز فرامشت نکنم
هیچت از بنده یاد می‌ آید؟...
...

1398/11/13 16:02
بی دل

سلام.
در مورد بیت دوم فکر میکنم "هیچت از من به یاد می‌آید" درست باشه.

1401/08/15 07:11
سید رضا نوعی ( حکیم )

✍️سعدی در سرآغاز بوستان ، خیلی لطیف تر به این موضوع پرداخته و برخلاف شیخ عبدالقادر گیلانی ، شرمساری از خداوند را بالاتر از شرمساری نزد دیگران برشمرده و می گوید :

 

خدایا به عزت که خوارم مکن / به ذُلِّ گنه شرمسارم مکن

👈مرا شرمساری ز روی تو بس / دگر شرمسارم مکن پیشِ کس

 

و در ادامه نیز می گوید :

 

خدایا به ذلت مران از درم / که صورت نبندد دری دیگرم

فقیرم ، به جرم و گناهم مگیر / غنی را ترحم بود بر فقیر

چرا باید از ضعفِ حالم گریست؟ / اگر من ضعیفم ، پناهم قوی است

 

🔹آری ، شرمساری از گناه ،  بالاترین مرتبه عذاب است لذا صائب در این باره می گوید :

 

در دوزخم بیفکن و نام گنه مبر / آتش به گرمی عرق انفعال نیست

 

🛑اما حافظ با نگاه عمیق عرفانی خویش ، بسیار لطیف تر از سعدی و صائب به این موضوع پرداخته و اینگونه فرموده :

 

 ماییم و آستانهٔ عشق و سرِ نیاز / تا خوابِ خوش که را بَرَد اندر کنارِ دوست

 دشمن به قصدِ حافظ اگر دَم زند چه باک ؟ / مِنَّت خدای را که👈 نِیَم شرمسارِ دوست👉

 

1401/12/20 18:02
سفید

 

هر سحرگه که باد می‌آید...