گنجور

حکایت شمارهٔ ۱۹

کاروانی در زمین یونان بزدند و نعمتِ بی‌قیاس ببردند.

بازرگانان گریه و زاری کردند و خدا و پیمبر شَفیع آوردند و فایده نبود.

چو پیروز شد دزدِ تیره‌روان
چه غم دارد از گریهٔ کاروان؟!

لقمان حکیم اندر آن کاروان بود.

یکی گفتش از کاروانیان: مگر اینان را نصیحتی کنی و موعظه‌ای گویی تا طرفی از مالِ ما دست بدارند که دریغ باشد چندین نعمت که ضایع شود.

گفت: دریغ کلمهٔ حکمت با ایشان گفتن.

آهنی را که موریانه بخورد
نتوان برد از او به صِیقَل زنگ
با سیه‌دل چه سود گفتن وعظ؟
نرود میخِ آهنی، در سنگ

همانا که جرم از طرف ماست.

به روزگارِ سلامت، شکستگان دریاب
که جبرِ خاطرِ مسکین بلا بگرداند
چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی
بده وگرنه ستمگر به زور بستاند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کاروانی در زمین یونان بزدند و نعمتِ بی‌قیاس ببردند.
هوش مصنوعی: کاروانی به سرزمین یونان سفر کرد و نعمت‌هایی فراوان و بی‌نظیر را با خود آورد.
بازرگانان گریه و زاری کردند و خدا و پیمبر شَفیع آوردند و فایده نبود.
هوش مصنوعی: تاجران به شدت گریه و زاری کردند و از خدا و پیامبر استمداد کردند، اما این درخواست‌ها اثری نداشت.
چو پیروز شد دزدِ تیره‌روان
چه غم دارد از گریهٔ کاروان؟!
هوش مصنوعی: وقتی دزد ظالم پیروز می‌شود، برایش اهمیتی ندارد که کاروان به خاطر این شکستش گریه می‌کند.
لقمان حکیم اندر آن کاروان بود.
هوش مصنوعی: لقمان حکیم در آن کاروان بود.
یکی گفتش از کاروانیان: مگر اینان را نصیحتی کنی و موعظه‌ای گویی تا طرفی از مالِ ما دست بدارند که دریغ باشد چندین نعمت که ضایع شود.
هوش مصنوعی: یکی از مسافران گفت: آیا نمی‌توانی به این افراد نصیحتی کنی یا پیامی بدهی تا بخشی از مال ما را رها کنند؟ چون واقعا نادرست است که چنین نعمت‌هایی ضایع شوند.
گفت: دریغ کلمهٔ حکمت با ایشان گفتن.
هوش مصنوعی: گفت: کاش می‌توانستم با آن‌ها دربارهٔ حکمت صحبت کنم.
آهنی را که موریانه بخورد
نتوان برد از او به صِیقَل زنگ
چون زنگار همهٔ آهن را تباه کرد دیگر با هیچ زداینده‌ای نمی‌توان زنگ از آهن سترد؛
با سیه‌دل چه سود گفتن وعظ؟
نرود میخِ آهنی، در سنگ
به تیره‌درون هم پند گفتن سود ندارد، همچنانکه میخ آهنین در دلِ سنگ فرو نتواند رفت.
همانا که جرم از طرف ماست.
هوش مصنوعی: همانطور که می‌دانیم، تقصیر بر عهده‌ی ماست.
به روزگارِ سلامت، شکستگان دریاب
که جبرِ خاطرِ مسکین بلا بگرداند
در روزهای خوشی و تندرستی به دستیاری ضعیفان بپرداز، چه دلجوییِ درماندگان بلاها و آزمون‌های سختِ روزگار را از تو دور می‌کند.
چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی
بده وگرنه ستمگر به زور بستاند
چون گدای حاجتمند چیزی خواهد به وی بده و اگر ندهی ظالم از تو به جبر و ستم خواهد گرفت.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۱۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۱۹ به خوانش محمدرضا خسروی
حکایت شمارهٔ ۱۹ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۱۹ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1392/04/23 07:06
ناشناس

کسی که طعم زبان عسل نمی فهمد
تو هرچه هم که بخوانی غزل نمی فهمد
حکایت نرود میخ آهنین در سنگ
نگو به سنگ که ضرب المثل نمی فهمد
کسی که صنعت شبیح را نمی داند
رکوع ماه و طواف زحل نمی فهمد
میان آینه و آب و شانه و گیسو
لطیفه ایست که آنرا کچل نمی فهمد
حدیث شعر به پایان نمی رسد ،‌اما
هزار حیف که این را اجل نمی فهمد

1392/04/23 12:06
امین کیخا

اگر من در ادب اموزی نوجوانان سنجه بودم ، فرمان می دادم که نوشتار سعدی را خانی و بن مایه اموزه ها کنند . امرزیده باد سعدی شیرین سخن ! که هر چه برخوانی روان تر از او نیست که نیست .

1394/01/22 00:03
سمیرا

کسی که صنعت تشبیه را نمی داند
رکوع ماه و طواف زحل نمی فهمد

1394/04/27 11:06
فروغ خسروی

شعر زیبا و دلنشین "کسی که زبان عسل نمی فهمد" از شاعر خوش قلم سید مرتضی کرامتی است.

1394/07/27 00:09
داریوش ابونصری

موریانه در این سروده به معنای زنگار و یا مورانه است نه حشرهء موریانه که میشناسیم.

1394/07/27 00:09
داریوش ابونصری

موریانه در این سروده به چمارِ زنگار و مورانه است نه حشره موریانه که میشناسیم.

1394/09/19 21:12
محمد مهدی

آهنی را که موریانه بخورد
نتوان برد "ازو" (از او) به صیقل زنگ

1395/08/20 00:11
سجاد

همگی فوقالعاده نظر داده اید .
از کامران کسرایی هم بابت نظرش فوق العاده ممنونم.
خداخیرتون بده .

1398/05/03 13:08
ابراهیم سالاری

با سلام در مصرع « که جبر خاطر مسکین بلا بگرداند» جبر را در قدیم بستن استخوان برای بهبود آن می گفتند و در این مصرع مراذ از جبر خاطر مسکین التیام آلام مسکینان می باشد.

1399/11/11 15:02
غلامعلی کشانی

من نظر خاصی در این مورد خاص ندارم.
اما می‌خواستم از بانیان و موسسین و کارکنان سایت تشکر کنم که این همه زحمت کشیده اند و سایتی به این ارزشمندی آفریده اند.

1402/03/30 08:05
بنده خدا

خیلی زیبا و پر مفهوم مخصوصا برای ما نوجوان ها

ممنون از حمیدرضا محمدی برای خوانش عالی

1402/05/28 21:07
نیما رحیمی

نرود میخ آهنین در سنگ

همیشه برای من سوال بوده که چرا سعدی از صفت آهنین در اینجا استفاده کرده است... چراکه میخ آهنین چندان مستحکم نیست که در سنگ فرو رود!

بنابراین مفهوم شعر با این صفت آهنین چندان سازگار نیست که بشود استنتاج بی فایده بودن نصیحت از آن داشت... بلکه ناکارآمدی میخ آهنین در شکافتن سنگ به ذهن متبادر می شود که همانا با منظور سعدی سازگار نیست.

مگر آنکه آهن را با فولاد به یک معنی بگیریم که آن هم باتوجه به سابقه ادبیات فارسی در سایر اشعار که از صفت فولادین برای توصیف مستحکم بودن چیزی استفاده می شد، چندان معقول به نظر نمی رسد.