حکایت شمارهٔ ۱۹
کاروانی در زمین یونان بزدند و نعمتِ بیقیاس ببردند.
بازرگانان گریه و زاری کردند و خدا و پیمبر شَفیع آوردند و فایده نبود.
لقمان حکیم اندر آن کاروان بود.
یکی گفتش از کاروانیان: مگر اینان را نصیحتی کنی و موعظهای گویی تا طرفی از مالِ ما دست بدارند که دریغ باشد چندین نعمت که ضایع شود.
گفت: دریغ کلمهٔ حکمت با ایشان گفتن.
همانا که جرم از طرف ماست.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
حکایت شمارهٔ ۱۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۱۹ به خوانش محمدرضا خسروی
حکایت شمارهٔ ۱۹ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۱۹ به خوانش فاطمه زندی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
کسی که طعم زبان عسل نمی فهمد
تو هرچه هم که بخوانی غزل نمی فهمد
حکایت نرود میخ آهنین در سنگ
نگو به سنگ که ضرب المثل نمی فهمد
کسی که صنعت شبیح را نمی داند
رکوع ماه و طواف زحل نمی فهمد
میان آینه و آب و شانه و گیسو
لطیفه ایست که آنرا کچل نمی فهمد
حدیث شعر به پایان نمی رسد ،اما
هزار حیف که این را اجل نمی فهمد
اگر من در ادب اموزی نوجوانان سنجه بودم ، فرمان می دادم که نوشتار سعدی را خانی و بن مایه اموزه ها کنند . امرزیده باد سعدی شیرین سخن ! که هر چه برخوانی روان تر از او نیست که نیست .
کسی که صنعت تشبیه را نمی داند
رکوع ماه و طواف زحل نمی فهمد
شعر زیبا و دلنشین "کسی که زبان عسل نمی فهمد" از شاعر خوش قلم سید مرتضی کرامتی است.
موریانه در این سروده به معنای زنگار و یا مورانه است نه حشرهء موریانه که میشناسیم.
موریانه در این سروده به چمارِ زنگار و مورانه است نه حشره موریانه که میشناسیم.
آهنی را که موریانه بخورد
نتوان برد "ازو" (از او) به صیقل زنگ
همگی فوقالعاده نظر داده اید .
از کامران کسرایی هم بابت نظرش فوق العاده ممنونم.
خداخیرتون بده .
با سلام در مصرع « که جبر خاطر مسکین بلا بگرداند» جبر را در قدیم بستن استخوان برای بهبود آن می گفتند و در این مصرع مراذ از جبر خاطر مسکین التیام آلام مسکینان می باشد.
من نظر خاصی در این مورد خاص ندارم.
اما میخواستم از بانیان و موسسین و کارکنان سایت تشکر کنم که این همه زحمت کشیده اند و سایتی به این ارزشمندی آفریده اند.
خیلی زیبا و پر مفهوم مخصوصا برای ما نوجوان ها
ممنون از حمیدرضا محمدی برای خوانش عالی
نرود میخ آهنین در سنگ
همیشه برای من سوال بوده که چرا سعدی از صفت آهنین در اینجا استفاده کرده است... چراکه میخ آهنین چندان مستحکم نیست که در سنگ فرو رود!
بنابراین مفهوم شعر با این صفت آهنین چندان سازگار نیست که بشود استنتاج بی فایده بودن نصیحت از آن داشت... بلکه ناکارآمدی میخ آهنین در شکافتن سنگ به ذهن متبادر می شود که همانا با منظور سعدی سازگار نیست.
مگر آنکه آهن را با فولاد به یک معنی بگیریم که آن هم باتوجه به سابقه ادبیات فارسی در سایر اشعار که از صفت فولادین برای توصیف مستحکم بودن چیزی استفاده می شد، چندان معقول به نظر نمی رسد.