گنجور

حکایت شمارهٔ ۱۷

پیاده‌ای سر و پا برهنه با کاروانِ حجاز از کوفه به در آمد و همراهِ ما شد و معلومی نداشت؛

خرامان همی‌رفت و می‌گفت:

«نه به اَسْتَر بَر، سوارم نه چو اشتر زیر بارم
نه خداوندِ رعیّت نه غلامِ شهریارم
غمِ موجود و پریشانیِ مَعدوم ندارم
نفسی می‌زنم آسوده و عمری می‌گذارم»

اشتر سواری گفتش: ای درویش کجا می‌روی؟! برگرد که به سختی بمیری. نشنید و قدم در بیابان نهاد و برفت.

چون به نَخْلهٔ محمود در رسیدیم، توانگر را اجل فرا رسید. درویش به بالینش فراز آمد و گفت: «ما به سختی بنمردیم و تو بر بُختی بمردی.»

شخصی همه شب بر سرِ بیمار گریست
چون روز آمد، بمرد و بیمار بزیست
ای بسا اسبِ تیزرو که بماند
که خرِ لنگْ جان به منزل برد
بس که در خاک تندرستان را
دفن کردیم و زخم‌خورده نمرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فاعلاتن فعلاتن فاعلاتن
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیاده‌ای سر و پا برهنه با کاروانِ حجاز از کوفه به در آمد و همراهِ ما شد و معلومی نداشت؛
مرد فقیری با پای برهنه و لباس های پاره به کاروان ما که از کوفه به سمت حجاز می رفت ملحق شد که نشانی نداشت 
خرامان همی‌رفت و می‌گفت:
خرامان خرامان می رفت و این را می گفت :
«نه به اَسْتَر بَر، سوارم نه چو اشتر زیر بارم
نه خداوندِ رعیّت نه غلامِ شهریارم
نه بر قاطری سوارهستم و نه مانند شتر بر من بار گذاشته‌اند ، و نه پادشاه هستم که خدمتکار و رعیت داشته باشم و نه خدمتکار و غلام پادشاهی هستم (نوکر خود و آقای خود هستم)
غمِ موجود و پریشانیِ مَعدوم ندارم
نفسی می‌زنم آسوده و عمری می‌گذارم»
نه ناسپاسی داشته‌ هایم را می کنم و نه غصه نداشته هایم را می خورم ، لحظه هایم را با آسودگی می‌گذرانم و زندگی را به خود سخت نمی گیرم 
اشتر سواری گفتش: ای درویش کجا می‌روی؟! برگرد که به سختی بمیری. نشنید و قدم در بیابان نهاد و برفت.
مردی که سوار شتر بود به او گفت : ای مرد فقیر ، به کجا می روی ؟ برگرد به خانه‌ات که تو شرایط این سفر را نداری و ممکن است بمیری ولی مرد به حرف او گوش نداد و به راهش ادامه داد
چون به نَخْلهٔ محمود در رسیدیم، توانگر را اجل فرا رسید. درویش به بالینش فراز آمد و گفت: «ما به سختی بنمردیم و تو بر بُختی بمردی.»
چون به نخلستان محمود رسیدیم وقت مرگ مرد ثروتمند (همان شتر سوار) فرا رسید و فقیر به بالای سرش رفت و گفت : من با پای پیاده به اینجا رسیدم و نمردم ولی تو سوار شتر آمدی و مردی 
شخصی همه شب بر سرِ بیمار گریست
چون روز آمد، بمرد و بیمار بزیست
فردی تمام شب را بر بالای بستر بیمار نشست و گریه کرد ولی چون صبح شد او از شدت اندوه مرد ولی بیمار زنده ماند
ای بسا اسبِ تیزرو که بماند
که خرِ لنگْ جان به منزل برد
چه بسا اسب های تندرو به مقصد نرسند و از بین بروند و خر های لنگ جان سالم به در برده و به مقصد برسند 
بس که در خاک تندرستان را
دفن کردیم و زخم‌خورده نمرد
ای بس آدم های تندرست که سالم بودند در قبرستان ها خوابیده‌اند و افراد مریض و زخمی زنده ماندند و نمردند (از کار دنیا نمی شود سر درآورد)

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۱۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۱۷ به خوانش محمدرضا خسروی
حکایت شمارهٔ ۱۷ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۱۷ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1391/10/21 08:12

Show Details
باسلام : درحکایت شماره ی 17 از باب دوم گلستان،قطعه شعری مرکب از دوبیت هست که با این مصراع شروع شده است."نه به استربر، سوارم نه چو اشتر زیر بارم"من در گلستان پیش از تصحیح،آن مصراع را "نه بر اشتری سوارم نه چو خر بزیر بارم"دیده و خوانده بودم.نمیدانم اساتید محترم پیشین در قطعه ی مزبور یا معنای آن،چه اشکال یا اشکالاتی یافته که آنرا در گلستان تغییر داده اند.شاید مصححان محترم هرگز شتر جمازه ندیده و نمیدانسته اند که سعدی سی سال در بلاد عرب در راههای ناهموار بیابانی یا سنگلاخی با سرعت بیش از چهل کیلومتر در ساعت با جمازه های تند رو،مسافرت کرده که هیچکس با اسب و استر به گرد او نمیرسیده است.شتر جمازه ی تند رو هنوز در شرق و جنوب شرق ایران فراوان و مورد استفاده ی همگان است.من خود سواری بر
این نوع از شتر و سرعت آن را بارها آزموده ام
بی تردید آثار ادبی بازمانده از قرون گذشته - که صنعت چاپ و امکان تکثیر آثار و مخازن کتابخانه ای امروز موجود نبوده است - سخت نیازمند آن بودند که اساتید ادب به تجمیع و تصحیح آنها همت گمارند و آنچه را که از دستبرد حوادث قرون و اعصار باقی مانده است،برای کشور و هم میهنانشان نگهدارند.باید قدر اساتید
بزرگواری را که به این امر مهم پرداخته اند،بدانیم و زحمات و خدمات آنها را ارج نهیم.
اینکه هنوز بعد از آنهمه سال،اشکالات بسیار و پرسشهای فراوان در زمینه ی آثار منظوم و منثور ادب فارسی باقی مانده است،شاید بعلت آن باشد که خدمات اساتید مصحح،دور از تلاشهای فرهنگستانی و همگانی صورت گرفته است.اساتید محترم هریک بتنهائی و به سلیقه ی شخص خود،اقدام به تصحیح آثار کرده اند . امروز اگر مجموعه ی ارزشمند گنجور با توجه به گفته ی سعدی که"همه چیز را همگان دانند"با همکاری اکثریتی از ادیبان متبحر و مجرب وبا قرائت آنچه در حواشی اشعار و آثار نوشته میشود،به تصحیح و تنقیح آثار ادب ایران اقدام کند،امید هست که این امر مهم به نتیجه ی مطلوب برسد.شایسته است که وبسایت محترم به حکم "الاکرام بالاتمام"درنقش فرهنگستان ادب ایران،به گردآوری دیگر آثار ادب همچون سیاستنامه ی خواجه نظام الملک،چهارمقاله ی نظامی عروضی،قابوسنامه ی عنصر المعالی،تاریخ بیهقی و تمام آثار ادب فارسی از قلم افتاده،اقدام کند.همینقدر که اساتید محترم همکار مجموعه،صحت تصحیحات وتقریرات را تأیید فرمایند،صورت کلی و کامل آنرا قطعی ومنتشرکنند تا همواره ملاک،میزان و مستند مجموعه
قرار گیرد.
"نه براشتری سوارم نه چوخر،بزیربارم + نه خداوند رعیت نه غلام شهریارم"
" غم موجود و پریشانی معدوم ندارم + نفسی میزنم آسوده وعمری بسرآرم"

1392/05/31 16:07
برانوش پارسی

با درود فراوان
در بیت پنجم این حکایت واژه "بماند" باید به "بمرد" تغییر کند تا معنی بیت درست شود:
"ای بسا اسب تیزرو که بمرد که خر لنگ جان به مقصد برد"

1392/05/31 16:07
امین کیخا

خنک نام بلند تو برانوش !چه نیکوست و چه پرمایه .

1393/06/22 11:09
مسیح نقیبی

بنده هم بیت اول رو مانند آقای حسین منصوری پور در کتاب خوانده ام و بنظر بنده نیز وزن و ریتم شعر به صورت "نه بر اشتری سوارم . . . " بسیار زیباتر و بی نقص است .

1394/01/09 02:04
علی

بنظر میرسد مصرع اول اینگونه باشد
نه بر اشتر برسوارم نه چواسترزیربارم
دراین مصرع نقطه های ش در تحریر جابجاشده است.

1395/01/21 15:03
نفیسه

سلام خدمت برانوش!
در نسخه های چاپی گلستان که من استفاده می کنم، " بماند"ذکر شده و به نظر می رسه که "ماندن" به معنای راه به مقصد نبردن باشه که در معنی بیت مشکلی بوجود نمیاد.
ای بسا اسب تیزرو که بماند (=یعنی از رفتن بماند)
که خر لنگ جان به منزل برد(=خر به مقصد رسید)

1395/01/29 23:03
رامین

با سلام. در مورد اینکه از دو مصراع " نه به استر ... " یا " نه به اشتری ... " کدام مناسب تر است بنظر اولی از لحاظ تطبیق با شرایط آب و هوایی منطقی تر است . در بیابانهای گرم و خشک شتر برای باربری و استر برای سواری مناسبتر است چرا که در این مناطق استر تحمل بردن بار سنگین را به مدت طولانی ندارد. اما اینکه از لحاظ قواعد کدام مناسب تر است تشخیص با صاحب نظران است.

1395/08/12 15:11
مهرداد

این شعر کاملا اشتباه هستش. سعدی در عروض و استفاده از کلمات ساده شهره عالم هست.
نه بر اشتری سوارم نه چو خر به زیر بارم
نه خدای رعیتم من نه غلام شهریارم
غم موجود و پریشانی معدوم ندارم
نفسی میکشم آسوده و عمری به سر آرم
و در بخش بعدی
شخصی همه شب بر سر بیمار گریست
چون روز بشد بمرد و بیمار بزیست
خواهشا تصحیح بشه

1401/09/24 09:11
ح ارسنجانی

درست میگویید دوست نازنین. درباره بیت شخصی همه شب...،  روز بشد صحیح است که گفتید شما. به لحاظ روانی و وزن هم بشد درست است.

1396/06/25 16:08
۷

در ادامه نوشته آقای منصوری پور تنها این را افزون نمایم که درست نبم بیت نخست اینچنین است;
نه به اشتری سوارم نه چو استر زیر بارم
به تناسب استر و اشتر دقت شود و وزن که با خر جور نیست

1396/06/25 22:08

اجازه فرمایید همان " استر " بماند . دارایان ، زورمندان در گذشته بر استر ( قاطر) می نشستند ، اشتر از برای کاروانیان بود.
یارب این نو دولتان را بر خر خودشان نشان
کین همه ناز از غلام ترک و " استر " می کنند
نه بر استری سوارم ، نه چو خر به زیر بارم
..........

1396/06/27 00:08
۷

درباره استر(خراسب) یا قاطر این را هم بگویم که بر خلاف آنچه که بسیاری میپندارند این قاطر خر پدر و مادر اسب ترکی یا عربی است اینگونه نیست و از وازگان سغدی فارسی است که باید به گونه غاتر نوشته شود.
نام دیگر آن چمنا است

1404/01/07 11:04
رضا از کرمان

درود بر شما 

  ضمن تشکر از حاشیه حضرتعالی برای روشن شدن موضوع وتفاوت این دوحیوان پیشنهاد میکنم به کتاب فرهنگ ریشه شناختی در زبان فارسی (5جلدی) اثر دکتر محمد حسن دوست مراجعه بفرمایید 

  شاد باشید 

1396/06/27 00:08
۷

درباره استر(خراسب)یا قاطر این را هم بگویم قاطر واژه سغدی است که باید به گونه غاتر نوشته شود.
نام دیگر آن چمنا است

1397/10/07 01:01

معلومی: رزق و روزی. گویا اشاره به «اولئک لهم رزق معلوم داره» (صافات 41)
نخله‌ی محمود: نخله‌ی بنی محمود. منزلی نزدیک مکه.
منبع: شرح گلستان خزائلی

1400/12/14 13:03
کبری پورحسن خیاوی

سپاس! 

روزی مقرری که به آن بتوان امید داشت. 

1397/11/13 09:02
علی‌اکبر مصورفر

وزن شعر برایم جای سوال است.
نه بر اشتری سوارم، نه چو خر به زیر بارم
نه خداوند رعیت، نه غلام شهریارم
(بر وزن فعلاتُ فاعلاتن، فعلاتُ فاعلاتن)
ولی بیت دوم بر وزن فعلاتن، فعلاتن، فعلاتن، فعلاتن) است که کاملا با قبلی فرق دارد.
غم موجود و پریشانی معدوم ندارم
نفسی می‌زنم آسوده و عمری به سر آرَم

1398/05/18 21:08
علی مهدی پور

سلام خدمت نفیسه خانم،ببینید اگر درمصرع دوم میگفت راه به مقصد برد یعنی رسیدن ولی گفته جان به مقصد برد یعنی زنده ماندن که درنتیجه چون از مرگ وزندگی میگوید پس در مصرع قبلی بمرد دزست تر به نظر میرسد

1398/06/18 02:09
۷

درست:
شخصی همه شب بر سر بیمار گریست
چون روز شدی(بشد) مردش و بیمار بزیست
شخ/صی/ه/م/شب/بر/س/ر/ بی/ما/ر/گ/ری/ست
چن/ رو /ز/ش/دی/مر/ د/ش/ بی/ما/ر ب/زی/ست

1398/08/17 13:11

با سلام و احترام
من در کلیات سعدی نسخه ی تصحیح شده ی آقای محمد علی فروغی، ذکاء الملک، دیده ام که شیوه ی نوشتار بیت "نه به استر بر سوارم ... الی آخر" در اینجا اشتباه نوشته شده است و آنچه من در آنجا دیده ام مطابق فرمایش جناب آقای حسین منصوری پور است.
یعنی "نه براشتری سوارم نه چوخر،به زیر بارم // نه خداوند رعیت نه غلام شهریارم” و همانطور که جناب آقای مهرداد ارغوانی در ابتدای کلام فرموده اند بعید است سعدی اشتباه فاحش وزنی داشته باشد و آن بیت وزنش فعلاتُ فاعلاتن است. اگرچه ایشان در بیت بعد خودشان در آثار و همچنین وزن سعدی دست برده اند و آورده اند : "نه خدای رعیتم من ..." که هم وزن غلطی دارد، هم من واژه ای است برای پر کردن وزن و اطناب ممل است و همانطور که عرض کردم در نسخه ی در اختیار من "نه خداوند رعیت" درج شده است. ضمناً واژه ی خواهشاً به دلیل آنکه واژه ی خواهش فارسی و تنوین مخصوص واژه های عربی است، ایراد دارد.
در نسخه ای که عرض کردم همانگونه که بانوی محترم "نفیسه" فرموده اند "بماند" درج شده است و توضیح ایشان قانع کننده است. گرچه تذکر جناب آقای علی مهدی پور قابل تامل است و باید ببینیم در عصر سعدی جان به مقصد بردن با همین معنای امروز فهمیده می شده است؟ یا آنکه به اصطلاح واژه و عبارت در طول زمان منقول شده است و آنچه اکنون ما از جان به مقصد بردن می فهمیم آیا همان است که در عصر سعدی فهمیده می شده یا در گذر زمان تغییر کرده است؟
در پایان نسخه ای که عرض کردم این بیت را این طور آورده که:
"شخصی همه شب بر سر بیمار گریست // چون روز شد او بمرد و بیمار بزیست"
با احترام و سپاس از گنجور عزیز برای فراهم آوری امکان ادبیات آموزی ما در این صفحات

1398/08/17 13:11

با سلام مجدد
اضافه باید بکنم که آنگونه که جناب آقا/ یا/ سرکار خانم مصور به درستی نوشته اند؛ اوزان دو بیت بالای حکایت اولی فعلاتُ فاعلاتن و دومی فعلاتن است که با توجه به این نکته مصرع دوم بیت فعلاتن نیز به اشتباه درج شده است.
لذا به نظر می رسد
غم موجود و پریشانی معدوم ندارم
نفسی می‌زنم آسوده و عمری به سر آرَم
صحیح تر است
و قطعاً در شعری که دارای وزن فعلاتن که محبوب سعدی است و در غزل هایش از این وزن زیاد هم استفاده کرده است؛ نمی توان پذیرفت که غلط وزنی داشته باشد و آن اشکال وزنی از سعدی باشد.
یکبار دیگر بخوانید؛ نفسی می زنم آسوده و عمری (تا اینجا از نظر وزنی مطابق یک مصرع ناتمام فعلاتن فعلاتن فعلاتن (سه تا فعلاتن از چهار تا) است
نفسی می
فعلاتن
زنم آسو
فعلاتن
ده و عمری
فعلاتن
اما می گذارم فعلاتن نیست در حالیکه به سر آرم فعلاتن است.

ارادتمند

1399/12/07 18:03
نگار دوران

نه به اشتری سوارم نه چو خر به زیر بارم
نه خداوند رعیت نه غلام شهریارم
غم موجود و پریشانی معدوم ندارم
نفسی می زنم آسوده و عمری به سرآرم
شخصی همه شب بر سر بیمار گریست
چون روز بشد بمرد و بیمار بزیست
ای بسا اسب تیزرو که بمرد
خرک لنگ ، جان به منزل بُرد
بس که در خاک تندرستان را
دفن کردند و زخم خورده نمُرد

1400/12/14 13:03
کبری پورحسن خیاوی

با احترام؛ در نسخه به تصحیح محمد علی فروغی و عباس اقبال آشتیانی چنین است :

نه به استر بر سوارم نه چو اشتر زیر بارم 

نه خداوند رعیت نه غلام شهریارم

غم موجود و پریشانی معدوم ندارم

نفسی می زنم آسوده و عمری می گذارم 

...

شخصی همه شب بر سر بیمار گریست

چون روز آمد بمرد و بیمار بزیست

ای بسا اسب تیز رو که بماند

که خر لنگ جان به منزل برد

بس که در خاک تندرستان 

دفن کردیم و زخم خورده بمرد

1401/09/24 20:11
ح ارسنجانی

درود فراوان، فکر کنم در مصراع آخر یک نقطه بالا و پایین شده. ملاحظه خودتون بفرمایید.

1402/01/10 15:04
صادق

با سلام. من در جایی خواندم که بیت: 

شخصی همه شب بر سر بیمار گریست

چون روز بشد، بمرد و بیمار بزیست

کوتاه آرین داستان کوتاه جهان است. منبع موثق نبود. به نظر شما این موضوع درست است؟