گنجور

حکایت شمارهٔ ۱۴

درویشی را ضَرورتی پیش آمد، گلیمی از خانهٔ یاری بدزدید.

حاکم فرمود که دستش بدر کنند.

صاحبِ گلیم شَفاعت کرد که: من او را بِحِل کردم.

گفتا: به شفاعتِ تو حدّ شَرعْ فرو نگذارم.

گفت: آنچه فرمودی، راست گفتی، ولیکن هر که از مالِ وقف چیزی بدزدد، قطعش لازم نیاید، وَ الْفقیرُ لایَمْلِکُ. هر چه درویشان راست وقفِ محتاجان است.

حاکم دست از او بداشت و ملامت کردن گرفت که:

جهان بر تو تنگ آمده بود که دزدی نکردی الّا از خانهٔ چنین یاری!؟

گفت: ای خداوند! نشنیده‌ای که گویند: خانهٔ دوستان بروب و درِ دشمنان مکوب.

چون به سختی در بمانی تن به عجز اندر مده
دشمنان را پوست بر کن، دوستان را پوستین

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درویشی را ضَرورتی پیش آمد، گلیمی از خانهٔ یاری بدزدید.
هوش مصنوعی: درویشی به مشکل برخورده بود و تصمیم گرفت گلیمی را از دوستش به سرقت ببرد.
حاکم فرمود که دستش بدر کنند.
هوش مصنوعی: حاکم دستور داد که دست او را قطع کنند.
صاحبِ گلیم شَفاعت کرد که: من او را بِحِل کردم.
هوش مصنوعی: صاحب گلیم به دادخواهی آمد و گفت: من او را آزاد کردم.
گفتا: به شفاعتِ تو حدّ شَرعْ فرو نگذارم.
هوش مصنوعی: گفت: به واسطه‌ی شفاعت تو، هیچ‌گاه از حدود شریعت کوتاه نخواهیم آمد.
گفت: آنچه فرمودی، راست گفتی، ولیکن هر که از مالِ وقف چیزی بدزدد، قطعش لازم نیاید، وَ الْفقیرُ لایَمْلِکُ. هر چه درویشان راست وقفِ محتاجان است.
معنیِ «وَ الْفقیرُ لایَمْلِکُ ....»: درویش (صوفی) چیزی را مالک نمی‌شود. هرچه صوفیان دارند برْ نیازمندان وقف است.
حاکم دست از او بداشت و ملامت کردن گرفت که:
هوش مصنوعی: حاکم از او دست کشید و شروع به سرزنش کردن کرد که:
جهان بر تو تنگ آمده بود که دزدی نکردی الّا از خانهٔ چنین یاری!؟
هوش مصنوعی: جهان به قدری بر تو سخت گرفته بود که هیچ کار ناپسندی نکردی جز دزدی از خانهٔ چنین دوستی!
گفت: ای خداوند! نشنیده‌ای که گویند: خانهٔ دوستان بروب و درِ دشمنان مکوب.
معنی «خانهٔ دوستان بروب ...»: هنگام نیاز هرچه در خانهٔ دوست یافتی بروب و بِبَر، ولی حلقهْ بر درِ‌ خانهٔ دشمن برای گدایی مزن.
چون به سختی در بمانی تن به عجز اندر مده
دشمنان را پوست بر کن، دوستان را پوستین
چون روزگار بر تو سخت گیرد به ناکامی و سختی تسلیم مشو و [برای زنده ماندن] از تنِ یاران جامه برون کن و از پیکر دشمنان پوست برکش.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۱۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۱۴ به خوانش محمدرضا خسروی
حکایت شمارهٔ ۱۴ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۱۴ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1389/12/10 14:03
سلمان

چرا کاما و نقطه ندارد؟ خواندن متن سعدی بدون کاما و نقطه سخت است و باید قبلاً متن را دیده باشی!
خواهشمند است این مورد را هم بیافزایید.

1389/12/14 21:03
محمدرضامرتضوی شاهاندشتی

این حکایت سعدی چند صد سال بعد در کتاب بینوایان ویکتورهوگو تحت عنوان داستان دزدیدن شمعدانی ها بوسیله ژان وال ژان ودستگیری وی توسط پلیس و اظهار پدر روحانی مبنی بر اینکه شمعدانی متعلق به او بوده و چند وسیله دیگر را نیز جا گذاشته وبا این گفتار اسباب آزادی او را فراهم می سازد آمده است

1391/07/22 05:09
ناشناس

چرا سعدی می فرماید، "چون به سختی در بمانی تن به عجز اندر مده" و از هر کس که شده چیزی بگیر و خودت رو نجات بده، در حالیکه این حتی با درسهای خودش هم که توصیه به قناعت کرده، منافات داره؟

1391/10/11 16:01
ناشناس

قناعت کردن مفهوم دیگری دارد. تن به عجز در دادن یعنی خود را باختن.

1401/09/16 03:12
جهن یزداد

من او را  بهل /پهل کردم  پهل واژی پارسی است

1401/10/09 17:01
ندا امین الرعایایی

بحل یعنی حلال

ملامت گردن گرفت یعنی شروع به ملامت کردن کرد