حکایت شمارهٔ ۱۴
درویشی را ضَرورتی پیش آمد، گلیمی از خانهٔ یاری بدزدید.
حاکم فرمود که دستش بدر کنند.
صاحبِ گلیم شَفاعت کرد که: من او را بِحِل کردم.
گفتا: به شفاعتِ تو حدّ شَرعْ فرو نگذارم.
گفت: آنچه فرمودی، راست گفتی، ولیکن هر که از مالِ وقف چیزی بدزدد، قطعش لازم نیاید، وَ الْفقیرُ لایَمْلِکُ. هر چه درویشان راست وقفِ محتاجان است.
حاکم دست از او بداشت و ملامت کردن گرفت که:
جهان بر تو تنگ آمده بود که دزدی نکردی الّا از خانهٔ چنین یاری!؟
گفت: ای خداوند! نشنیدهای که گویند: خانهٔ دوستان بروب و درِ دشمنان مکوب.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
حکایت شمارهٔ ۱۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۱۴ به خوانش محمدرضا خسروی
حکایت شمارهٔ ۱۴ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۱۴ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
چرا کاما و نقطه ندارد؟ خواندن متن سعدی بدون کاما و نقطه سخت است و باید قبلاً متن را دیده باشی!
خواهشمند است این مورد را هم بیافزایید.
این حکایت سعدی چند صد سال بعد در کتاب بینوایان ویکتورهوگو تحت عنوان داستان دزدیدن شمعدانی ها بوسیله ژان وال ژان ودستگیری وی توسط پلیس و اظهار پدر روحانی مبنی بر اینکه شمعدانی متعلق به او بوده و چند وسیله دیگر را نیز جا گذاشته وبا این گفتار اسباب آزادی او را فراهم می سازد آمده است
چرا سعدی می فرماید، "چون به سختی در بمانی تن به عجز اندر مده" و از هر کس که شده چیزی بگیر و خودت رو نجات بده، در حالیکه این حتی با درسهای خودش هم که توصیه به قناعت کرده، منافات داره؟
قناعت کردن مفهوم دیگری دارد. تن به عجز در دادن یعنی خود را باختن.
من او را بهل /پهل کردم پهل واژی پارسی است
بحل یعنی حلال
ملامت گردن گرفت یعنی شروع به ملامت کردن کرد