حکایت شمارهٔ ۱۳
پارسایی را دیدم بر کنارِ دریا که زخمِ پلنگ داشت و به هیچ دارو بِه نمیشد.
مدّتها در آن رنجور بود و شکر خدای، عَزَّوَجَّلَ، عَلَیالدَّوام گفتی. پرسیدندش که شکر چه میگویی؟ گفت: شکر آن که به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی.
گر مرا زار به کشتن دهد آن یارِ عزیز
تا نگویی که در آن دم غمِ جانم باشد
گویم: از بندهٔ مسکین چه گنه صادر شد
کاو دل آزرده شد از من؟ غمِ آنم باشد
حکایت شمارهٔ ۱۲: شبی در بیابانِ مکّه از بیخوابی پایِ رفتنم نماند؛ سر بنهادم و شتربان را گفتم: دست از من بدار.حکایت شمارهٔ ۱۴: درویشی را ضَرورتی پیش آمد، گلیمی از خانهٔ یاری بدزدید.
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکینبشته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پارسایی را دیدم بر کنارِ دریا که زخمِ پلنگ داشت و به هیچ دارو بِه نمیشد.
هوش مصنوعی: یک فرد پارسا را دیدم که در کنار دریا نشسته بود و زخمی به شکل پلنگ داشت که هیچ دارویی نتوانست آن را درمان کند.
مدّتها در آن رنجور بود و شکر خدای، عَزَّوَجَّلَ، عَلَیالدَّوام گفتی. پرسیدندش که شکر چه میگویی؟ گفت: شکر آن که به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی.
هوش مصنوعی: مدت زیادی بیمار بود و همیشه شکر خدا را میکرد. وقتی از او پرسیدند که دلیل شکرگزاریاش چیست، پاسخ داد که شکر این را میکند که در مصیبت و سختی قرار دارد، نه در گناه و معصیت.
گر مرا زار به کشتن دهد آن یارِ عزیز
تا نگویی که در آن دم غمِ جانم باشد
اگر معشوق مرا به سختی بکشد، زنهار، ای ملامتگر نگویی که مرا بیمِ جان است!
گویم: از بندهٔ مسکین چه گنه صادر شد
کاو دل آزرده شد از من؟ غمِ آنم باشد
زیرا من در دمِ شهادت به یار خود میگویم: از این غلامِ ناتوان چه گناهی پدید آمد که از وی بیازردی؟ بازگوی که من در اندیشهٔ آن باشم.
خوانش ها
حکایت شمارهٔ ۱۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۱۳ به خوانش محمدرضا خسروی
حکایت شمارهٔ ۱۳ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۱۳ به خوانش فریبا صدری
حکایت شمارهٔ ۱۳ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
1393/01/01 20:04
ناشناس
خوب بود
1401/12/13 02:03
امیرحسین
روحت شاد سعدی...
1402/03/30 05:05
بنده خدا
زیبا بود