گنجور

حکایت شمارهٔ ۴۰

یکی را از مُلوک، کنیزکی چینی آوردند. خواست تا در حالتِ مستی با وی جمع آید. کنیزک ممانعت کرد. مَلِک در خشم رفت و مر او را به سیاهی بخشید که لبِ زِبَرینش از پَرّهِٔ بینی درگذشته بود و زیرینش به گریبان فرو هشته. هَیکلی که صَخْرالجِنّ از طلعتش بِرَمیدی و عَیْن‌القَطْر از بغلش بگندیدی.

تو گویی تا قیامت زشت‌رویی
بر او ختم است، و بر یوسف نِکویی

چنان که ظریفان گفته‌اند:

شخصی، نه چنان کَریه‌ْمنظر
کز زشتیِ او خبر توان داد
آنگه بغلی، نَعُوُذ بِاللّٰه
مردار به آفتاب مرداد

آورده‌اند که سیه را در آن مدت، نفس طالب بود و شهوت غالب؛ مِهرش بجنبید و مُهرش برداشت. بامدادان که مَلِک، کنیزک را جُست و نیافت، حکایت بگفتند. خشم گرفت و فرمود تا سیاه را با کنیزک استوار ببندند و از بام جوسق به قعر خندق در اندازند. یکی از وزرای نیک‌محضر روی شفاعت بر زمین نهاد و گفت: سیاه بیچاره را در این خطایی نیست که سایر بندگان و خدمتکاران به نوازش خداوندی مُتَعوِدند. گفت: اگر در مفاوضهٔ او شبی تأخیر کردی، چه شدی؟ که من او را افزون از قیمت کنیزک دلداری کردمی. گفت: ای خداوند روی زمین! نشنیده‌ای؟:

تشنهٔ سوخته در چشمهٔ روشن چو رسید
تو مپندار که از پیلِ دَمان اندیشد
مُلْحِدِ گُرْسِنِه در خانهٔ خالی بر خوان
عقل باور نکند، کز رمضان اندیشد

مَلِک را این لَطیفه پسند آمد و گفت: اکنون سیاه تو را بخشیدم؛ کنیزک را چه کنم؟ گفت: کنیزک، سیاه را بخش که نیم‌خوردهٔ او، هم او را شاید.

هرگز آن را به دوستی مپسند
که رود جایِ ناپسندیده
تشنه را دل نخواهد آبِ زُلال
نیم‌خوردِ دهانِ گندیده

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی را از مُلوک، کنیزکی چینی آوردند. خواست تا در حالتِ مستی با وی جمع آید. کنیزک ممانعت کرد. مَلِک در خشم رفت و مر او را به سیاهی بخشید که لبِ زِبَرینش از پَرّهِٔ بینی درگذشته بود و زیرینش به گریبان فرو هشته. هَیکلی که صَخْرالجِنّ از طلعتش بِرَمیدی و عَیْن‌القَطْر از بغلش بگندیدی.
هوش مصنوعی: یک پادشاه، کنیزکی چینی را به دربار آورد. او قصد داشت در حال مستی با او رابطه برقرار کند، اما کنیزک از این کار جلوگیری کرد. پادشاه که بسیار عصبانی شده بود، او را با شرایط بدی مواجه کرد، به طوری که زیبایی‌هایش به طرز عجیبی در هم شکست و به وضعیت اسفناکی افتاد. او به گونه‌ای بود که حتی جانوران افسانه‌ای نیز از زیبایی‌اش حیرت می‌کردند، و هیچ چیز نمی‌توانست جلوه‌اش را باطل کند.
تو گویی تا قیامت زشت‌رویی
بر او ختم است، و بر یوسف نِکویی
پنداری تا رستخیز زشتی به وی و زیبایی به یوسف به نهایت رسیده است.
چنان که ظریفان گفته‌اند:
هوش مصنوعی: شما با اطلاعاتی تا آبان 1402 آموزش دیده‌اید.
شخصی، نه چنان کَریه‌ْمنظر
کز زشتیِ او خبر توان داد
هوش مصنوعی: شخصی وجود ندارد که به اندازه‌ای زشت و نامناسب باشد که نتوان به وضوح از زشتی‌اش صحبت کرد.
آنگه بغلی، نَعُوُذ بِاللّٰه
مردار به آفتاب مرداد
هوش مصنوعی: سپس به خدا پناه می‌بریم از مردار در آفتاب مرداد.
آورده‌اند که سیه را در آن مدت، نفس طالب بود و شهوت غالب؛ مِهرش بجنبید و مُهرش برداشت. بامدادان که مَلِک، کنیزک را جُست و نیافت، حکایت بگفتند. خشم گرفت و فرمود تا سیاه را با کنیزک استوار ببندند و از بام جوسق به قعر خندق در اندازند. یکی از وزرای نیک‌محضر روی شفاعت بر زمین نهاد و گفت: سیاه بیچاره را در این خطایی نیست که سایر بندگان و خدمتکاران به نوازش خداوندی مُتَعوِدند. گفت: اگر در مفاوضهٔ او شبی تأخیر کردی، چه شدی؟ که من او را افزون از قیمت کنیزک دلداری کردمی. گفت: ای خداوند روی زمین! نشنیده‌ای؟:
وزیر پاک‌نهاد خواهشگری کرد و گفت: سیاهِ بدبخت را خطایی چندان نیست که در خور بخشایش نباشد، زیرا همهٔ چاکران و بندگان به گذشت و لطفِ شاه خو گرفته‌اند.
تشنهٔ سوخته در چشمهٔ روشن چو رسید
تو مپندار که از پیلِ دَمان اندیشد
هوش مصنوعی: یک فرد تشنه و سوخته که به چشمه‌ای روشن و زلال نزدیک می‌شود، نباید گمان کند که از صدمه و آسیب ناشی از پلنگی در شب می‌ترسد.
مُلْحِدِ گُرْسِنِه در خانهٔ خالی بر خوان
عقل باور نکند، کز رمضان اندیشد
بی‌دینِ ناشتا چون در اتاقی تنها بر کنارِ سفرهٔ الوان بنشیند، خرَد نمی‌پذیرد که وی حرمتِ رمضان را دست به خوردن نبَرَد.
مَلِک را این لَطیفه پسند آمد و گفت: اکنون سیاه تو را بخشیدم؛ کنیزک را چه کنم؟ گفت: کنیزک، سیاه را بخش که نیم‌خوردهٔ او، هم او را شاید.
هوش مصنوعی: سلطان این لطیفه را پسندید و گفت: حالا که سیاه را بخشیدم، با کنیزک چه کار کنم؟ پاسخ داد: کنیزک هم سیاه را ببخش، زیرا ممکن است او نیز نیمه‌خورده‌ای از او داشته باشد.
هرگز آن را به دوستی مپسند
که رود جایِ ناپسندیده
هوش مصنوعی: هرگز کسی را به عنوان دوست قبول نکن که به جایی برود که مورد پسند تو نیست.
تشنه را دل نخواهد آبِ زُلال
نیم‌خوردِ دهانِ گندیده
هوش مصنوعی: کسی که تشنه‌است، به آب زلال و تمیز نیازی ندارد و حتی نمی‌تواند از آب کثیف و دهان‌گندیده هم استفاده کند.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۴۰ به خوانش دکتر مریم صمدی
حکایت شمارهٔ ۴۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۴۰ به خوانش محمدرضا خسروی
حکایت شمارهٔ ۴۰ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۴۰ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1390/03/12 20:06
مهرداد ملکان

حکایت و داستان - کنیز چینی
یکی را از ملوک، کنیزکی چینی آوردند. خواست در حالت مستی با وی جمع آید. کنیزک ممانعت کرد. ملک در خشم رفت و مر او را به سیاهی بخشید که لب زبرین‌اش از پره‌ی بینی درگذشته بود و زیرین‌اش به گریبان فروهشته.
هیکلی که صخر‌الجن از طلعت‌اش برمیدی و عین‌القطر از بغل‌اش بگندیدی؛
تو گویی تا قیامت زشت‌رویی بر او ختم است، و بر یوسف نکویی
چون‌آن‌که ظریفان گفته‌اند:
شخصی نه چون‌آن کریه‌منظر کز زشتی او خبر توان داد
آن‌‌گه بغلی نعوذ بااللاه مردار به آفتاب مرداد
آورده‌اند که سیه را در آن مدت، نفس طالب بود و شهوت غالب؛ مـِهرش بجنبید و مـُهرش برداشت. بامدادان که مَلِک کنیزک را جست و نیافت، حکایت بگفتند. خشم گرفت و فرمود تا سیاه را با کنیزک استوار ببندند و از بام جوسق به قعر خندق دراندازند. یکی از وزرای نیک‌محضر روی شفاعت بر زمین نهاد و گفت: سیاه بی‌چاره را درین خطایی نیست که سایر بنده‌گان و خدمت‌کاران به نوازش خداوندی متعودند. گفت: اگر در مفاوضه‌ی او شبی تاخیر کردی، چه شدی؟ که من او را افزون از قیمت کنیزک دل‌داری کردمی. گفت: ای خداوند روی زمین! نشنیده‌ای؟:
تشنه‌ی سوخته در چشمه‌ی روشن چو رسید تو مپندار که از پیل دمان اندیشد
ملحد گرسنه در خانه‌ی خالی برخوان عقل باور نکند کز رمضان اندیشد
مَلِک را این لطیفه پسند آمد و گفت: اکنون سیاه تو را بخشیدم؛ کنیزک را چه کنم؟ گفت: کنیزک، سیاه را بخش که نیم‌خورده‌ی او، هم او را شاید.
هرگز آن را به دوستی مپسند که رود جای ناپسندیده
تشنه را دل نخواهد آب زلال نیم خورده دهان گندیده

1392/04/04 04:07
فرزاد اسماعیل زاده

صخرالجن: نوعی جن، دیو، هیولا که برای زشتی مثال میزنند.
عین القطر: نوعی روغن بد بو که برای درمان بیماری گَری حیوانات استفاده میشود.

1399/12/14 07:03
Hamid

آیا اگز کلمه گرسنه به مناسبت وزن ، با کسره در سین را تلفظ کنیم به معنی آسیب می رسد( گرسِنِه)؟

1400/07/25 14:09
رضا صدر

نه دوست عزیز، به نظر من کاملا حق با شماست و همانطور که پیشنهاد کردید برای مراعات وزن باید این کلمه اینگونه تلفظ شود: گُرسِنِه

1401/06/08 22:09
احمد رحمت‌بر

در کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی که مرجع کاغذی گنجور نیز می‌باشد، در پاورقی این حکایت به عنوان بدل دو بیت آخر، چنین آمده است:

دست سلطان دگر کجا بیند / چون به سرگین در اوفتاد تُرُنج.

نخورد تشنه آب از آن کوزه / که گذشته است بر دهان سِلُنج.

سلنج یا سه لنج یا سکنج یا لب شکری یعنی کسی که لب پایین او شکافته باشد. سعدی در اینجا به معنی دهان گندیده به کار برده است.