گنجور

حکایت شمارهٔ ۳۵

با طایفهٔ بزرگان به کشتی‌در، نشسته بودم.

زَورقی در پیِ ما غرق شد، دو برادر به گِردابی در افتادند.

یکی از بزرگان گفت ملاح را که: بگیر این هر دو را که به هر یکی پنجاه دینارت دهم.

ملّاح در آب افتاد و تا یکی را برهانید، آن دیگر هلاک شد.

گفتم: بقیّتِ عمرش نمانده بود، از این سبب در گرفتنِ او تأخیر کرد و در آن دگر تعجیل.

ملاح بخندید و گفت: آنچه تو گفتی یقین است، و دگر میل خاطر من به رهانیدن این بیشتر بود که وقتی در بیابانی مانده بودم و مرا بر شتری نشاند، و از دست آن دگر تازیانه‌ای خورده‌ام در طفلی.

گفتم: صَدَقَ اللهُ: مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ و مَنْ أَساءَ فَعَلَیْهٰا.

تا توانی درونِ کس مخراش
کاندر این راه خارها باشد
کارِ درویشِ مستمند بر آر
که تو را نیز کارها باشد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با طایفهٔ بزرگان به کشتی‌در، نشسته بودم.
هوش مصنوعی: من در کنار گروهی از افراد مهم و برجسته نشسته بودم.
زَورقی در پیِ ما غرق شد، دو برادر به گِردابی در افتادند.
هوش مصنوعی: یک قایق در جستجوی ما غرق شد و دو برادر به درون یک گرداب افتادند.
یکی از بزرگان گفت ملاح را که: بگیر این هر دو را که به هر یکی پنجاه دینارت دهم.
هوش مصنوعی: یکی از بزرگ‌ترها به ملاح گفت: «این دو نفر را بگیر، من به هر کدام پنجاه دینار می‌دهم.»
ملّاح در آب افتاد و تا یکی را برهانید، آن دیگر هلاک شد.
هوش مصنوعی: ملّاح به درون آب افتاد و وقتی یک نفر را نجات داد، فرد دیگر غرق شد.
گفتم: بقیّتِ عمرش نمانده بود، از این سبب در گرفتنِ او تأخیر کرد و در آن دگر تعجیل.
هوش مصنوعی: گفتم: زمان زیادی از عمر او باقی نمانده بود، به همین خاطر در گرفتن او تعلل کرد و در آن موارد دیگر عجله کرد.
ملاح بخندید و گفت: آنچه تو گفتی یقین است، و دگر میل خاطر من به رهانیدن این بیشتر بود که وقتی در بیابانی مانده بودم و مرا بر شتری نشاند، و از دست آن دگر تازیانه‌ای خورده‌ام در طفلی.
هوش مصنوعی: ملاح با خنده گفت: آنچه تو گفتی درست است، و دیگر اینکه احساس من بیشتر تمایل به نجات این موضوع دارد چون زمانی که در بیابان مانده بودم و بر شتری سوار شده بودم، از دست آن فرد دیگری کتک خورده‌ام در کودکی.
گفتم: صَدَقَ اللهُ: مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ و مَنْ أَساءَ فَعَلَیْهٰا.
گفتم: یزدان راست و درست فرمود که: «هر کس نیکی کند نیکوکاری به سود اوست و آنکه بدی کند بدکاری به زیان وی.»
تا توانی درونِ کس مخراش
کاندر این راه خارها باشد
از رنجاندن کسان بپرهیز، چه در راه آزارِ‌ دیگران مردم‌آزار خود نیز از خار جفا آسیب خواهد دید.
کارِ درویشِ مستمند بر آر
که تو را نیز کارها باشد
حاجت مسکینان روا کن که تو را هم نیازهاست.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۳۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۳۵ به خوانش دکتر مریم صمدی
حکایت شمارهٔ ۳۵ به خوانش محمدرضا خسروی
حکایت شمارهٔ ۳۵ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۳۵ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1391/06/11 20:09
ناشناس

قبل از بیت موجود در متن، این بیت نیز وجود دارد
تا توانی درون کس مخراش/ کاندر این راه خارها باشد

1397/03/28 02:05
هیچامد

کسی که کرداری شایسته کند به سود خود عمل کرده و کسی که بدی مرتکب شود آن عمل بر زیان خود او خواهد بود (آیه 46 سوره فصلت)