حکایت شمارهٔ ۳۴
یکی از پسرانِ هارونالرَّشید پیش پدر آمد خشمآلود که فلان سرهنگزاده مرا دشنامِ مادر داد.
هارون ارکان دولت را گفت: جَزایِ چنین کس چه باشد؟
یکی اشاره به کشتن کرد و دیگری به زبان بریدن و دیگری به مصادره و نفی.
هارون گفت: ای پسر! کَرَم آن است که عفو کنی و گر نتوانی تو نیزش دشنامِ مادر ده، نه چندانکه انتقام از حد درگذرد آنگاه ظلم از طرفِ ما باشد و دعوی از قِبَلِ خصم.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
حکایت شمارهٔ ۳۴ به خوانش دکتر مریم صمدی
حکایت شمارهٔ ۳۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۳۴ به خوانش محمدرضا خسروی
حکایت شمارهٔ ۳۴ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۳۴ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
بعد از "دعوی از قبل خصم" جمله تموم می شه و این دو بیت میاد
نه مرد است آن به نزدیک خردمند/که با پیل دمان پیکار جوید
بلی مرد آن کس است از روی تحقیق / که چون خشم آیدش، باطل نگوید
با سپاس، متأسفانه این حکایت به طور کامل اینجا نوشته نشدهاست که اکنون بنده در زیر متن کامل آن را از روی نسخه تصحیح روانشاد فروغی بزرگ اینجا می نویسم، گرچه نوشتهام را بازبینی کردهام اما بههرروی امیدوارم که در نوشته دچار لغزش و خطا نشده باشم!:
«
یکی از پسران هارونالرشید پیش پدر آمد خشمآلود که فلان سرهنگزاده، مرا دشنام مادر داد. هارون ارکان دولت را گفت جزای چنین کس چه باشد؟ یکی اشاره به کشتن کرد و دیگری به زبان بریدن و دیگری به مصادره و نفی!
هارون گفت ای پسر، کَرَم آنست که عفو کنی و گر نتوانی تو نیزش دشنام مادر ده! نه چندانکه انتقام از حد درگذرد، آنگاه ظلم از طرف ما باشد و دعوی از قِبَل خصم:
نه مردست آن به نزدیک خردمند**که با پیلِ دمان پیکار جوید
بلی مرد آنکس است از روی تحقیق**که چون خشم آیدش، باطل نگوید
یکی را زشتخویی داد دشنام**تحمل کرد و گفت ای نیکفرجام
بَتَر زانم که خواهی گفتن آنی**که دانم عیب من چون من ندانی
»
اگر بتوانید از روی این نوشته متن اصلی تارنما را هم اصلاح کنید، بسیار خوب خواهد بود :-)