حکایت شمارهٔ ۳۳
یکی از وزرا به زیردستان رحم کردی و صلاحِ ایشان را به خیر توسّط نمودی.
اتفاقاً به خطابِ ملِک گرفتار آمد.
همگنان در مَواجِبِ استخلاصِ او سعی کردند و مُوَکَّلان در مُعاقبتش ملاطفت نمودند و بزرگانْ شکرِ سیرتِ خوبش به اَفواه بگفتند تا ملک از سرِ عتابِ او درگذشت.
صاحبدلی بر این اطّلاع یافت و گفت:
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
حکایت شمارهٔ ۳۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۳۳ به خوانش دکتر مریم صمدی
حکایت شمارهٔ ۳۳ به خوانش محمدرضا خسروی
حکایت شمارهٔ ۳۳ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۳۳ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
سروده های پایین نثر را نادرست نوشتید. درست کنید:
ﺗﺎ دل دوﺳﺘﺎن ﺑﻪ دﺳﺖ ﺁری
ﺑﻮﺳﺘﺎن ﭘﺪر ﻓﺮوﺧﺘﻪ ﺑﻪ
ﭘﺨﺘﻦ دﻳﮓ ﻧﻴﻜﺨﻮاهﺎن را
هﺮ ﭼﻪ رﺧﺖ ﺳﺮ اﺳﺖ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺑﻪ
ﺑﺎ ﺑﺪاﻧﺪﻳﺶ هﻢ ﻧﻜﻮﻳﻰ آﻦ
دهﻦ ﺳﮓ ﺑﻪ ﻟﻘﻤﻪ دوﺧﺘﻪ ﺑﻪ
بیت آخر اضافه شود:
تا دل دوستان به دست آری
بوستان پدر فردخته به
پختن دیگ نیکوکاران را
هرچه رخت سراست سوخته به
با بداندیش هم نکوئی کن
دهن سگ به لقمه دوخته به
دیده تنگ دشمنان خدای
بسنان عجل سپوخته به
کتاب کلیات شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی
از انتشارات کتابخانه خیام
چاپ 1338 شمسی