گنجور

حکایت شمارهٔ ۳

ملک‌زاده‌ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادران بلند و خوب‌روی، باری پدر به کراهت و استحقار درو نظر می‌کرد، پسر به فراست و استبصار به جای آورد و گفت: ای پدر کوتاهِ خردمند به که نادانِ بلند. نه هر چه به قامت مهتر به قیمت بهتر.

اَلشَّاةُ نَظِیفَةٌ وَ الْفِیلُ جِیفَةٌ.

اَقَلُّ جِبالِ الارْضِ طُورٌ و اِنَّهُ
لاَعْظَمُ عِندَاللهِ قَدْرَاً وَ مَنْزِلا
آن شنیدی که لاغری دانا
گفت باری، به ابلهی فربه:
اسبِ تازی و گر ضعیف بود
همچنان از طویله‌ٔ خر به

پدر بخندید و ارکانِ دولت بپسندیدند و برادران به‌جان برنجیدند.

تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
هر پیسه گمان مبر نَهالی
باشد که پلنگ خفته باشد

شنیدم که ملِک را در آن قُرب دشمنی صَعب روی نمود چون لشکر از هر دو طرف روی در هم آوردند اول کسی که به میدان در آمد این پسر بود، گفت:

آن نه من باشم که روزِ جنگ بینی پشت من
آن منم گر در میانِ خاک و خون بینی سری
کانکه جنگ آرد، به خون خویش بازی می‌کند
روزِ میدان و آن که بگریزد به خونِ لشکری

این بگفت و بر سپاه دشمن زد و تنی چند مردانِ کاری بینداخت چون پیشِ پدر آمد زمینِ خدمت ببوسید و گفت:

ای که شخصِ مَنَت حقیر نمود
تا درشتی هنر نپنداری
اسب لاغرمیان به کار آید
روزِ میدان، نه گاوِ پرواری

آورده‌اند که سپاهِ دشمن بسیار بود و اینان اندک. جماعتی آهنگِ گریز کردند. پسر نعره زد و گفت: ای مردان بکوشید یا جامهٔ زنان بپوشید! سواران را به گفتنِ او تهوّر زیادت گشت و به‌یک‌بار حمله آوردند. شنیدم که هم در آن روز بر دشمن ظفر یافتند مَلِک سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت و هر روز نظر بیش کرد تا ولیعهدِ خویش کرد.

برادران حسد بردند و زهر در طعامش کردند. خواهر از غرفه بدید دریچه بر هم زد، پسر دریافت و دست از طعام کشید و گفت: محالست که هنرمندان بمیرند و بی‌هنران جای ایشان بگیرند.

کس نیاید به زیرِ سایهٔ بوم
ور همای از جهان شود معدوم

پدر را از این حال آگهی دادند. برادرانش را بخواند و گوشمالی به‌واجب بداد. پس هر یکی را از اطرافِ بلاد حِصّه معین کرد، تا فتنه بنشست و نزاع برخاست، که ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند.

نیم‌نانی گر خورد مردِ خدا
بذلِ درویشان کند نیمی دگر
ملکِ اقلیمی بگیرد پادشاه
همچنان در بندِ اقلیمی دگر

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ملک‌زاده‌ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادران بلند و خوب‌روی، باری پدر به کراهت و استحقار درو نظر می‌کرد، پسر به فراست و استبصار به جای آورد و گفت: ای پدر کوتاهِ خردمند به که نادانِ بلند. نه هر چه به قامت مهتر به قیمت بهتر.
هوش مصنوعی: ملک‌زاده‌ای را دیدم که قد کوتاه و ظاهری هیچ‌چیز داشت، در حالی که برادرانش قد بلند و زیبا بودند. پدرش به طور ناخوشایند و با تحقیر به او نگاه می‌کرد. اما این پسر با هوش و درک خود، به پدرش گفت که ای پدر، فرد کوتاه‌قد و باهوش بهتر از فرد بلندقد و نادان است. هیچ‌کس نمی‌تواند بر اساس قد و قامت قضاوت کند که چه کسی ارزشمندتر است.
اَلشَّاةُ نَظِیفَةٌ وَ الْفِیلُ جِیفَةٌ.
گوسفند پاکیزه است و فیل مُردهٔ بوگرفته
اَقَلُّ جِبالِ الارْضِ طُورٌ و اِنَّهُ
لاَعْظَمُ عِندَاللهِ قَدْرَاً وَ مَنْزِلا
کوچکترینِ کوه‌ها «طور» است با آنکه نزد خداوند به پایگاه و مرتبه [از هر کوهی] بزرگتر است.
آن شنیدی که لاغری دانا
گفت باری، به ابلهی فربه:
هوش مصنوعی: لاغری باهوش گفت که بار سنگینی به دوش ابلهی چاق است.
اسبِ تازی و گر ضعیف بود
همچنان از طویله‌ٔ خر به
هوش مصنوعی: اگرچه اسبِ تازی ممکن است ضعیف باشد، اما همچنان از خر که در طویله است، برتر و برگزیده‌تر است.
پدر بخندید و ارکانِ دولت بپسندیدند و برادران به‌جان برنجیدند.
هوش مصنوعی: پدر خندید و ارکان دولت را تأیید کردند و برادران به شدت ناراحت شدند.
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که مردی نتواند حرف خود را بزند، نقاط قوت و ضعف او همچنان مخفی باقی می‌ماند.
هر پیسه گمان مبر نَهالی
باشد که پلنگ خفته باشد
هر سیاه و سفیدی را فکر نکن که بالِش (نهالی) است، شاید که پلنگی خفته باشد.
شنیدم که ملِک را در آن قُرب دشمنی صَعب روی نمود چون لشکر از هر دو طرف روی در هم آوردند اول کسی که به میدان در آمد این پسر بود، گفت:
هوش مصنوعی: شنیدم که ملِک در آن نزدیکی با دشمن مواجه شد و وقتی که لشکرها از دو طرف به هم نزدیک شدند، اولین کسی که به میدان جنگ آمد، این پسر بود. او گفت:
آن نه من باشم که روزِ جنگ بینی پشت من
آن منم گر در میانِ خاک و خون بینی سری
همانا من از پهنهٔ کارزار نمی‌گریزم، یا پیروز می‌آیم یا چنان با دشمن نبرد می‌کنم که کشته شوم و «سر مرا در میان خاک و خون مشاهده کنی»
کانکه جنگ آرد، به خون خویش بازی می‌کند
روزِ میدان و آن که بگریزد به خونِ لشکری
هوش مصنوعی: کسی که به میدان جنگ می‌رود، با خون خود بازی می‌کند و زندگی‌اش را در خطر می‌گذارد. اما کسی که فرار کند، جانش به خطر سربازان دیگر است.
این بگفت و بر سپاه دشمن زد و تنی چند مردانِ کاری بینداخت چون پیشِ پدر آمد زمینِ خدمت ببوسید و گفت:
هوش مصنوعی: او این را گفت و به سوی سپاه دشمن حمله کرد و تعدادی از مردان کارآزموده را به زمین انداخت. سپس وقتی به نزد پدرش رسید، زمین را بوسید و گفت:
ای که شخصِ مَنَت حقیر نمود
تا درشتی هنر نپنداری
هوش مصنوعی: ای کسی که وجود من را ناچیز شمردی تا هنر و دستاوردهای خود را بزرگ نپنداری.
اسب لاغرمیان به کار آید
روزِ میدان، نه گاوِ پرواری
هوش مصنوعی: اسب لاغر و ورزشکار در روز مسابقه به درد می‌خورد، نه گاوی که تنها برای پروار شدن پرورش یافته باشد.
آورده‌اند که سپاهِ دشمن بسیار بود و اینان اندک. جماعتی آهنگِ گریز کردند. پسر نعره زد و گفت: ای مردان بکوشید یا جامهٔ زنان بپوشید! سواران را به گفتنِ او تهوّر زیادت گشت و به‌یک‌بار حمله آوردند. شنیدم که هم در آن روز بر دشمن ظفر یافتند مَلِک سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت و هر روز نظر بیش کرد تا ولیعهدِ خویش کرد.
هوش مصنوعی: سربازان دشمن بسیار بودند و این افراد کم‌تعداد بودند. برخی از آن‌ها تصمیم به فرار گرفتند. پسر جوان فریاد زد و گفت: ای مردان، یا تلاش کنید یا مانند زنان لباس بپوشید! این سخن به سواران انگیزه بیشتری داد و به‌یکباره حمله کردند. شنیدم که در همان روز بر دشمن پیروز شدند و پادشاه سر و چشمانش را بوسید و او را در کنار خود گرفت و هر روز به او بیشتر توجه کرد تا او را ولیعهد خود معرفی کند.
برادران حسد بردند و زهر در طعامش کردند. خواهر از غرفه بدید دریچه بر هم زد، پسر دریافت و دست از طعام کشید و گفت: محالست که هنرمندان بمیرند و بی‌هنران جای ایشان بگیرند.
هوش مصنوعی: برادران حسد ورزیدند و زهر در خوراک او ریختند. خواهر از بالای غرفه مشاهده کرد و در را باز کرد، پسر متوجه شد و از خوردن غذا دست کشید و گفت: غیر ممکن است که هنرمندان بمیرند و افرادی بدون هنر جای آن‌ها را بگیرند.
کس نیاید به زیرِ سایهٔ بوم
ور همای از جهان شود معدوم
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند زیر سایهٔ پرندهٔ بزرگ و شگفت‌انگیز بیاید، حتی اگر آن پرنده از دنیا برود و وجودش نابود شود.
پدر را از این حال آگهی دادند. برادرانش را بخواند و گوشمالی به‌واجب بداد. پس هر یکی را از اطرافِ بلاد حِصّه معین کرد، تا فتنه بنشست و نزاع برخاست، که ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند.
هوش مصنوعی: پدر را از وضع پیش آمده مطلع کردند. او برادرانش را فراخواند و به آن‌ها تأدیب کرد. سپس هر یک را به نواحی خاصی فرستاد تا نزاع و آشوب پایان یابد. زیرا در یک منطقه می‌توان ده درویش را در یک فرش جا داد، اما دو پادشاه نمی‌توانستند در یک محل کنار هم باشند.
نیم‌نانی گر خورد مردِ خدا
بذلِ درویشان کند نیمی دگر
هوش مصنوعی: اگر مرد خدا نیمی از نان خود را بخورد، نیمه‌ی دیگر را به درویشان و نیازمندان می‌بخشد.
ملکِ اقلیمی بگیرد پادشاه
همچنان در بندِ اقلیمی دگر
هوش مصنوعی: پادشاهی که در یک موقعیت جغرافیایی مستقر است، نمی‌تواند از شرایط و محدودیت‌های آن فرار کند و همیشه به نوعی در سیطره و کنترل آن شرایط باقی می‌ماند.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۳ به خوانش دکتر مریم صمدی
حکایت شمارهٔ ۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۳ به خوانش محمدرضا خسروی
حکایت شمارهٔ ۳ به خوانش سهیل قاسمی
حکایت شمارهٔ ۳ به خوانش علی معدلی
حکایت شمارهٔ ۳ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۳ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1390/01/18 14:04
حمید طالقانی

تا بحال شنیده بودیم : هر بیشه گمان مبر که خالیست شاید که پلنگ خفته باشد
که در این حال از لحا ظ معنی هم ملموس تر است

1390/10/05 02:01
محمد هادی

نه درستش همینه
پیسه به هرچیز سیاه و سفید میگن و بعضی گیاهها به رنگ سیاه و سفید هستن
پس معنی اش میشه هرچیز سیاه و سفیدی که دیدی نهال نیست
شاید یه پلنگ باشه

1391/03/09 06:06
منصور‏ ‏براهوی‏ ‏

ازبیشه‏ ‏گمان‏ ‏مبر‏ ‏که‏ ‏خالیست‏ ‏شاید‏ ‏که‏ ‏پلنگ‏ ‏نهفته‏ ‏باشد
‏ ‏‏ ‏

1391/03/09 14:06
ابراهیم جوانمرد براهوی

تامردسحن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد از بیشه گمان مبر که خالیست شاید که ببر حزیده باشد

1391/03/09 20:06
رسته

هر پیسه گمان مبر نهالی است‏
باشد که پلنگ خفته باشد
از نامه ای از شادروان حبیب یغمایی که گلستان را به مدت شش سال با محمدعلی فروغی تصحیح کرده‌اند راجع به این بیت توضیح شده است. این نامه پس از در گذشت ایشان در سال 1363 در مجلۀ آینده منتشر شد:
" به اتفاق نسخه‏ های قدیم و کهنه ضبط بیت همین است. می‏ دانیم درویش‏ ها سابقا بر پوست پلنگ می‏ لمیده‏ اند و پوست پلنگ به جای فرش‏شان بوده. نهالی به زبان‏ فارسی لطیف و فصیح و اصیل به معنی توشک یا دوشک ترکی است که امروزه رایج‏ است،گمان می‏ کنم در یکی از داستانهای بهرام گور در شاهنامه است: نهالی بیاورد و بالش نهاد.
به‏ هرحال لغتی است فارسی و اصیل که در ولایت خور و بیابانک رایج‏ است.
می‏ فرماید: هر پیسه و هر فرش خال‏خال را تصور مکن نهالی هست که بر آن لم‏ بدهی، ممکن است که پلنگی باشد خوابیده . این عبارت مطابق است با همۀ نسخه‏ های قدیم که بعدها نفهمیده‏ اند و تبدیل کرده‏ اند به:
هر بیشه گمان مبر که خالی است‏
شاید که پلنگ خفته باشد.
در صورتی که شیر جایش در بیشه است و پلنگ در کوهسار، وانگهی چرا صفت حشو بی‏ربط بی‏ جای«خفته»را برای پلنگ آورده؟
و اما«باشد»به دو معنی‏ در مصراع دوم تکرار شده و این لطف کلام است که اهل ادب درک می‏کنند. "

1402/11/25 12:01
Fateme Salimppour

بسیار عالی بود، در زبان لری به تشک ( نالی) گفته میشه. که از اینجا میشه فهمید همون نهالی است و به خاطر ابدال های زیاد تبدیل به نالی شده. ممنون از این اطلاعات خوب.

1391/10/25 11:12
محمد رضا

آن منم گر در میان خاک و خون بینی سری

1394/03/10 21:06
مجید محمدپور

الشاةُ نظیفةٌ و الفیلُ جیفةٌ :گوسفند پاکیزه است و قیل مُردار . مقصود آن است که گوشت گوسفند با همه کوچکی اندام پاک و حلال است و فیل ، با وجود بزرگی جثه وقتی کشته شود در حکم مُردار است و ناپاک .

1394/03/10 21:06
مجید محمدپور

اقلُّ جبالِ الارضِ طورٌ و اِنّهُ
لاَعظَمُ عندَ اللهِ قدراً وَ منزلا
کوچکترین کوههای زمین کوه طور (طورِ سینا کوهی که موسی (ع) برای مناجات به آن جا می رفت و محل تجلی خداوند بر او بود .) است و همانا از لحاظ قدر و مرتبه در نزد خداوند از همه ی کوه ها بزرگتر است .

1395/03/31 08:05
رهام

بیت :
اسب تازی و گر ضعیف بود
همچنان از طویله خر به
در نسخه تصحیح مرحوم محمد علی فروغی
به این نحو درج گردیده است که هم با مفهوم و هم با وزن شعر نیز سازگار تر است
اسب تازی و گر ضعیف بود
همچنان از طویله ای خر به
لطفا در صورت امکان عبارت طویله ای خر بجای طویله خر جایگزین شود

1395/03/31 08:05
رهام

چند نکته در مورد کلمه پیسه در بیت زیر
هر پیسه گمان مبر نهالی
باشد که پلنگ خفته باشد
در لغت نامه دهخدا در مورد معنی کلمه پیسه اینگونه آمده است:
سیاه و سپید بهم آمیخته که بتازی ابلق خوانند. و نیز گویند هر رنگ که با سپید آمیخته باشد. (برهان ). پیستک . (پهلوی ). دورنگ . ابلق . (برهان ). دورنگ وپلنگ و یوز را نیز به این مناسبت دورنگی [ پیسه ] گفته اند
با این توضیح چنین به نظر می رسد که در قدیم به یوز و پلنگ به این مناسبت پیسه می گفتند لذا نیازی به اینکه کلمه بیشه را جایگزین کنیم و کلمه را از معنای اصلی آن تهی نمائیم نمی باشد .شاد و پیروز باشید

1395/03/31 08:05
رهام

پس معنای بیت اینگونه می شود که هر پلنگی را گمان مبر که نهال یا درختی است شاید در آن حالت پلنگ یا یوزی در حالت استتار و به شگل یک نهال خوابیده باشد یا به اشتباه به چشم تو به شکل یک نهال به نظر آید و با دقت باید نزدیک شد و بی گدار به آب نباید زد .
شاد و پیروز باشید

1395/03/31 15:05
گمنام

دوستان سعدی،
با وجود ارادت بسیار به حضرت شیخ، در مورد برتری یک اسب تازی فرتوت بر پروستی خر با ایشان موافق نیستم،

1395/03/01 06:06
رهام

مصرع دوم بیت زیر :
آن نه من باشم که روز جنگ بینی پشت من
آن منم گرد در میان خاک و خون بینی سری
همانطور که محمد رضای عزیز نوشته به این شکل ذیل صحیح است
آن منم گر در میان خاک و خون بینی سری
از گنجور خواستاریم آنرا تصحیح نمایند بجای کلمه "گرد "کلمه "گر" صحیح است :

1395/05/25 22:07
علی محدث

با سلام بر تمامی اهالی کشور یونان تبار گنجور
اسب تازی و گر ضعیف بود
همچنان از طویله خر به
آقای گمنام گرامی، نظر شما محترم است. اما مقصود سعدی بزرگ را دریابید بعد قبول یا رد بفرمایید.
سعدی می گوید وقتی جوهر و ذات یک چیز از جوهر و ذات چیز دیگر برتر باشد، عوارض در مقام قیاس، نمی توانند معادلۀ برتری چیز اول بر دومی را به هم بریزند.
اسب، برتر از حمار است،
و لو اینکه اسب، ضعیف باشد و حمار، سر حال و متعدد و فراوان.
مراد سعدی این است،
تا رای حضرتعالی چه بود.
با احترام

1395/05/25 22:07
علی محدث

«طویله» هم همان »طویله ای» است که به سبک نگارش قدیم می باشد.
البته در برخی دیوان های چاپ جدید، این گونه الفاظ را به سبک امروزی می نویسند.
عذر می خواهم مزاحم شدم.
یاعلی

1395/08/16 01:11
سید عبدالباسط پیریونسی

با سلام و عرض ادب ، و تشکر بابت سایت قشنگ تون
در مورد بیت هر پیسه گمان نکن نهالی شاید پلنگ نهفته باشد
در زبان کردی کلمه پیسه به معنی پوست دباغی شده حیوانات است ، لذا احتمال میدهم منظور همان پوست کنده شده باشد ، که فرموده هر پوستی رو گمان نکن که تشک و رختخوابه ، شاید پلنگی نهفته باشد.
با تشکر

1395/11/25 07:01
حسین انجو

هر بیشه گمان مبر که خالی است صحیحتر است زیرا که پیسه بیشتر در مورد خال خال بودن یا سفید شدن قسمتی از پوست اطلاق میشود.

1395/11/11 12:02
حسین

آن منم گر در میان خاک و خون بینی سری
در متن به جای «گر» به اشتباه «گرد» نوشته شده.

1396/01/02 09:04
محمد سجاد

میشود معنی این شعر را بگذارید

1396/04/17 16:07
سجاد ناطق

در کتاب گلستان با تصحیح فروغی بیت زیر اینگونه نوشته شده :
آن نه من باشم که روز جنگ بینی پشت من
آن منم گر در میان خاک و خون بینی سری
لطفا تصحیح کنید . با تشکر از سایت خوبتون !

1396/08/11 09:11
ساعد هاشمی

سلام .. چرا تصحیح هایی که دوستان نوشته اند را انجام نمی دهید ؟؟
مثلا ( آن منم گرد در میان خاک و خون بینی سری ) که درستش ( آن منم گر در میان خاک و خون بینی سری ) است

1397/02/05 18:05
داریوش شهابی

سلام
هنوز در خراسان جنوبی شهرستان نهبندان به تشک نهالی میگویند
بیت هر پیسه گمان مبر نهالی است
صحیح تر به نظر میرسد

1397/08/21 17:11
۷

هر پیسه گمان مبر نهالی
باشد که پلنگ خفته باشد
پیسه یعنی سفیدی/سفیدی که سیاهی(لکه و خال) بر آن نشسته است و گویا پلنگ را به همین سبب پیسه گفته اند.
نهالی همان رختخواب(پتو و تشک) است.
پتو پلنگی:پتویی که پیسه است.
گمان مبر هر پیسه ای پتوپلنگی است شاید خود پلنگ باشد.
بپا شیرجه نزنی روی پلنگ
واژه عربی بیضا از همین پیسه است.
بیضا و بیاض و ابیض
به موی سفید و سیاه هم پیسه گویند
دور جوانی گذشت موی سیه پیسه شد
برق یمانی بجست گرد بماند از سوار
شاید بیضه به معنی تخم مرغ نیز از همین پیسه باشد.
به بیماری پوستی برص هم پیسی یا لک و پیس گویند.
شاید با واژه Alopecia (تاسی) از یک ریشه باشد.

1398/08/03 16:11
محمد ضیا احمدی

مقداری از داستان حذف شده است
آنکه جنگ آرد به خون خویش بازی میکند
روز میدان وانکه بگریزد به خون لشکری

1398/09/08 15:12
امیرحسین

با سلام
به نظر هردو ضبط درست می نماید.
هرپیسه گمان مبر که خالی
باشد که پلنگ خفته باشد
و
هر بیشه گمان مبر که خالی ست
شاید که پلنگ خفته باشد
صفت خفته برای پلنگ در هردوضبط صحیح است.چه در بیشه و چه در پیسه . منظور شاعر احتیاط در هرحال است که در هردو مستفاد میگردد.
موید باشید

1398/12/21 05:02
رها

با سلام و درود. در بیت:
هر پیسه گمان مبر نهالی
باشد که پلنگ خفته باشد
پیسه در لغتنامه ی دهخدا به معنای هر چیز خال خال می باشد و نهالی به معنای دشک یا تشک.
مفهوم شعر بدین صورت است که هرچیز خال خالی را دشک نپندارید شاید که پلنگ خوابیده باشد(اشاره به رعایت شرط احتیاط در هر کاری) و صحیح است و از لحاظ معنا و وزن متناسب است.
"هر بیشه گمان مبر که خالی ست" به نظر صحیح نمی رسد.

1399/02/22 09:04
شهرزاد

سلام و عرض ارادت
هر پیسه گمان مبر نهالی است
شاید که پلنگ خفته باشد
در مناطقی از حومه اصفهان مثلا منطقه برخوار هنوز هم تشک را نهالی می گویند
ازین رو به نظر می رسد " پیسه " کلمه مورد نظر جناب سعدی بوده که :
هر پوست خال خالی را گمان مبر تشک است
شاید پلنگی است که خفته است و به نظر تشک می رسد

1399/03/21 10:05
حازم اسپندیار

در فارسی هرات برای توشک یا دوشک، نهالی گفته می شود. در نیم بیت «هرپیسه گمان مبر نهالی‌ست» احتمال این‌که مراد از نهالی، توشک باشد نیز است.

1399/10/13 16:01
saba

سلام دوستان منظور از ای مردان بکوشید یا جامه زنان بپوشید چیز دیگری هست یا واقعا اینجا مردسالاری سعدی رو مشاهده میکنیم؟:)

1399/10/13 16:01

سلام دوستان اینجا منظور از ای مردان بکوشید یا جامه زنان بپوشید چیز دیگری هست یا واقعا داریم مردسالاری سعدی رو مشاهده میکنیم؟:)

1401/08/17 12:11
سید محمد هادی نبوی

نه منظور این بود که زنان جنگ نمی کنند و خانه نشین(یا خانه دار) هستند

1400/01/02 01:04
آزادبخت

بارخدایا این چه شیوایی و رسایی باندک سخن است
براستی که خدای سخنوری و شهنشاه گفتار دریست
گفت ای مردان بکوشید یا جامه زنان پوشید سواران را بگفتن او تهور زیادت گشت و به یکبار حمله آوردند شنیدم که هم در آن روز بر دشمن ظفر یافتند ملک سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت و هر روز نظر بیش کرد تا ولیعهد خویش کرد.
برادران حسد بردند و زهر در طعامش کردند خواهر از غرفه بدید دریچه بر هم زد پسر دریافت و دست از طعام کشید و گفت محالست که هنرمندان بمیرند و بی هنران جای ایشان بگیرند
از سخنوری و سخندانی سعدی که درگذریم این رادمرد از نابسامانی ایران سلجوقیست پیش از انان چه ساسانی و چه اسلامی برای انکه درک درستی از کشور داشتند هر شاهی کشور را به یکی از فرزندان میداد و یکی و تنها یکی اما سلجوقیان از انجا که قبیله ای امدند و ایرانی نبودند کشور را میان و فرزندان و عمو زادگان بش کردند گویی که ملک پدریشان بود و به فرزندان می بخشیدند شاه اسماعیل صفوی بسیار زحمت کشید تا دوباره ان رسم بیگانه بر انداخت تا انجا که شاهان صفوی فرزندان خود را میکشتند تا تنها یکی بماند میبینیم که پس از انها افشاریان و زندیه با رفتن نادر و کریمخان به جان هم افتادند حتی قاجاریه بسیار زحمت کشیدند و اقامحمد خان قاجار برادرش را کشت و فتحلی شاه نیز همچنین -و سعدی زیبا به طنز میگوید که هریک را از اطراف بلاد حصه ای معین کرد تا فتنه نشست و نزاع برخاست

1400/01/02 01:04
آزادبخت

نکته دیگر همانگونه که خوارزمی و دیگران گفته اند پارسیان جز دلیر جنگاور مردانه را سوار نمی نامیدند و همین سواریه است که در زبانهای اروپایی شوالیه شده است

1400/01/02 01:04
آزادبخت

پیسه به معنی هرچیز دورنگ و نهال و نهالی و نهالین به معنی بستر است تشک نهالی یعنی دشکی که بهر بستر است دشک و تشک نیز پارسی است و پیش از انکه ترکان به ایران ایند این واژه به عربی رفته اما نهالین که ریشه اش از هلیدن و نهادن است همچون بستر که از گستردن است به بستر گویند
تن مرده را خاک باشد نهال
تو از کشتن من بدین سان منال.
فردوسی.
به روز جوانی بدین مایه سال
چرا خاک را برگزیدی نهال.
فردوسی.
کسی کو ز فرمان ما سر بتافت
نهالی جز از خاک تیره نیافت.
فردوسی.
اگر شاه باشیم و گر زردهشت
نهالین ز خاک است و بالین ز خشت.
فردوسی.
نصربن احمد از اسب فرود آمد و نهالین بیفکند و بنشست و امیر اسماعیل برسید و خویشتن از اسب بینداخت و پیش آمد و نهالین را بوسه داد. (تاریخ بخارا ص 100).
پوستین پاره ای بدش بر دوش
شب نهالین و روز بالاپوش.
شیخ بهایی
و اما هر بیشه گمان مبر که خخالی است صد درصد اشتباه است چرا که خالی از چیست از پلنگ ؟ یا از حیوان دیگر ؟ اگر از پلنگ بگویید شاید شیر باشد و این سخن لغو است که از سعدی سر زند و باشد که پلنگ در بیشه بیدار باشد و راه رود و خفته اینجا حشو میشود که سعدی ان هم در گلستانش حشو نمیگوید -
اما نهالی که به معنی بستر است کاملا با خوابیدن همگون است میگوید هر پیسه دورنگ دیدی گمان نبر رختخواب است شاید پلنگی است خوابیده

1400/02/01 18:05
هاشم قاسمی

البته شاید تکراری باشد ولی تا آنجا که دیدم کسی اشاره ای به این موضوع نکرده بود که قریم ها که ما دانش آموز دبیرستانی بودیم همم معلم ها و هم در کتب درسی شعر "هر پیسه گمان مبر ... " را به صورت " هر بیشه گمان مبر که خالی است - شاید که پلنگ ( با کسره ) خفته باشد " می خواندند و لی بعد ها تناقضی در آن مطرح شد و آن اینکه پلنگ جانور بیشه نیست و... و نهایتآ می گفتند که اینطوری بهتر است که بگوییم : هر پیسه گمان مبر که خاری است شاید که پلنگ خفته باشد . که پیسه بوته خاری شبیه گون یا اصلا خود گون است که مثل یک سبد برعکس روز زمین رشد می کند و سر شاخه های آن سفید به نظر می رسند و کل گیاه خال خالی ! که درست شکل پلنگ خفته یا کمین کرده می باشد . خوشحال باشید و سلامت - هاشم .

1400/08/03 10:11
sunset

«ای مردان بکوشید یا جامه ی زنان بپوشید» 

سعدی معیاری به ما می دهد؛ که مردانگی و مرد بودن را منوط به تلاش و کوشش و جهاد می داند و زنان را، پرده پوش و ناز پرور که برای غذا و مسکن و لباس و حتی امنیت خود، نیاز به تلاش ندارند... و شخص دیگری اینها را برای زنان گرد می آورد. از این حیث زنان، مظهر بی تلاشی و طفیلی مردان در نگرفته می شوند. از اینجاست که پوشیدن جامه ی زنانه، نشانه ی پستی برای مردان است؛ زیرا آنان را به بی همتی و بی غیرتی شهره می گرداند. 

1401/02/21 14:04
جابر

نهال:صید،شکار(اواخرِذیل معنی نهال_لغتنامه دهخدا)

1402/02/04 23:05
جهن یزداد

نه هرچه به بالا مهتر به بها بهتر

1403/09/02 13:12
Fatima

حصه: نصیب، بهره

1403/09/02 13:12
Fatima

تهور: بی باکی