گنجور

حکایت شمارهٔ ۲۲

یکی را از ملوک مرضی هایل بود که اِعادتِ ذکرِ آن ناکردن اَوْلیٰ. طایفهٔ حکمایِ یونان متفّق شدند که مر این درد را دوایی نیست مگر زَهْرهٔ آدمی به چندین صفت موصوف. بفرمود طلب کردن.

دهقان‌پسری یافتند بر آن صورت که حکیمان گفته بودند. پدرش را و مادرش را بخواند و به نعمتِ بیکران خشنود گردانیدند و قاضی فَتویٰ داد که خونِ یکی از رعیّت ریختن سلامتِ پادشه را، روا باشد. جلّاد قصد کرد، پسر سر سویِ آسمان بر آورد و تبسّم کرد. ملک پرسیدش که در این حالت چه جای خندیدن است؟ گفت: نازِ فرزندان بر پدران و مادران باشد و دعوی پیشِ قاضی برند و داد از پادشه خواهند. اکنون پدر و مادر به علّت حُطامِ دنیا مرا به خون درسپردند و قاضی به کشتن فَتویٰ داد و سلطان مصالحِ خویش اندر هلاکِ من همی‌بیند؛ به جز خدای عَزَّوَجَلَّ، پناهی نمی‌بینم.

پیشِ که بر آورم ز دستت فریاد؟
هم پیشِ تو از دستِ تو گر خواهم داد

سلطان را دل از این سخن به هم بر آمد و آب در دیده بگردانید و گفت: هلاکِ من اولیٰ‌تر است از خونِ بی‌گناهی ریختن. سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت و نعمتِ بی‌اندازه بخشید و آزاد کرد، و گویند هم در آن هفته شفا یافت.

همچنان در فکرِ آن بیتم که گفت
پیل‌بانی بر لبِ دریایِ نیل:
«زیر پایت گر بدانی حالِ مور
همچو حالِ توست زیر پایِ پیل»

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی را از ملوک مرضی هایل بود که اِعادتِ ذکرِ آن ناکردن اَوْلیٰ. طایفهٔ حکمایِ یونان متفّق شدند که مر این درد را دوایی نیست مگر زَهْرهٔ آدمی به چندین صفت موصوف. بفرمود طلب کردن.
هوش مصنوعی: یکی از ملوک به نام مرضی، علاقه‌ای به ذکر این موضوع نداشت. حکمای یونان هم‌نظر بودند که remedy این درد فقط با زهر انسان و به شرایط خاصی ممکن است. او دستور داد تا آن را جستجو کنند.
دهقان‌پسری یافتند بر آن صورت که حکیمان گفته بودند. پدرش را و مادرش را بخواند و به نعمتِ بیکران خشنود گردانیدند و قاضی فَتویٰ داد که خونِ یکی از رعیّت ریختن سلامتِ پادشه را، روا باشد. جلّاد قصد کرد، پسر سر سویِ آسمان بر آورد و تبسّم کرد. ملک پرسیدش که در این حالت چه جای خندیدن است؟ گفت: نازِ فرزندان بر پدران و مادران باشد و دعوی پیشِ قاضی برند و داد از پادشه خواهند. اکنون پدر و مادر به علّت حُطامِ دنیا مرا به خون درسپردند و قاضی به کشتن فَتویٰ داد و سلطان مصالحِ خویش اندر هلاکِ من همی‌بیند؛ به جز خدای عَزَّوَجَلَّ، پناهی نمی‌بینم.
هوش مصنوعی: یک جوان کشاورز پیدا شد که به طرز عجیبی طبق گفته حکماء به نظر می‌رسید. او والدینش را فراخواند و آن‌ها را از نعمت‌های بی‌پایان خوشحال کرد. قاضی حکم صادر کرد که ریختن خون یکی از رعیت‌ها در واقع به نفع سلامت پادشاه مجاز است. جلاد قصد داشت او را بکشد، اما پسر به آسمان نگاه کرد و خندید. پادشاه از او پرسید که در این شرایط چه چیزی برای خندیدن وجود دارد. او پاسخ داد: این خنده‌ای در ناز فرزندان بر پدر و مادرانشان است که از روی ترس به قاضی مراجعه می‌کنند و از پادشاه درخواست انصاف دارند. حالا پدر و مادر من به خاطر طمع دنیا مرا به مرگ محکوم کردند و قاضی نیز به کشتن من رای داده و پادشاه هم تنها به منافع خود فکر می‌کند. به جز خداوند هیچ پناهی نمی‌بینم.
پیشِ که بر آورم ز دستت فریاد؟
هم پیشِ تو از دستِ تو گر خواهم داد
از دستِ تو به نزد کسی نمی‌توانم نالید و اگر از بیدادِ تو دادخواهی کنم همانا در پیشگاهِ تو باید [دادخواهی کنم].
سلطان را دل از این سخن به هم بر آمد و آب در دیده بگردانید و گفت: هلاکِ من اولیٰ‌تر است از خونِ بی‌گناهی ریختن. سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت و نعمتِ بی‌اندازه بخشید و آزاد کرد، و گویند هم در آن هفته شفا یافت.
هوش مصنوعی: سلطان از این حرف بسیار ناراحت شد و اشک در چشمانش جمع شد. او گفت: مرگ من بهتر است از اینکه خون یک انسان بی‌گناه ریخته شود. او سر و چشمانش را بوسید و به او کمکی فراوان کرد و او را آزاد کرد. همچنین گفته می‌شود که در همان هفته او شفا یافت.
همچنان در فکرِ آن بیتم که گفت
پیل‌بانی بر لبِ دریایِ نیل:
هنوز در اندیشهٔ‌ آن بیت [شعر]م که نگهبان فیل بر ساحل رود نیل می‌گفت:
«زیر پایت گر بدانی حالِ مور
همچو حالِ توست زیر پایِ پیل»
اگر خواهی از حال خودت در زیر پای فیل آگاه شوی، به حالِ مورچه‌ای در زیرِ قدمِ خویش بنگر.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۲۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۲۲ به خوانش دکتر مریم صمدی
حکایت شمارهٔ ۲۲ به خوانش محمدرضا خسروی
حکایت شمارهٔ ۲۲ به خوانش علی معدلی
حکایت شمارهٔ ۲۲ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۲۲ به خوانش محمد ابراهیم باقری
حکایت شمارهٔ ۲۲ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1392/02/14 17:05
سعید

به به! به به! به به!
زیبا بود. از این همه پند سعدی کاش یکی در زورمداران ستمگر اثر میکرد. مشکلات حل میشد.

1392/04/04 04:07
فرزاد اسماعیل زاده

سعدی به کتاب مقامات حمیدی توجه داشته است...

1393/03/05 14:06
خسرو

همین یک جمله برای سردمداران کفایت میکند اگر بشنوند:
"هلاک من اولی ترست از خون بی گناهی ریختن"


به شخصه در عجبم که چرا سردمداران ما به این سخنان گوهربار سعدی توجه نمی‌کنند ... من مطمئن هستم همه به این ابیات و موضوعات واقفند و آنها را نیز مطالعه کرده‌اند اما در عمل اثری بر آنها ندارد و ماحصل چیزیست که میبینیم ... ناچارا بسنده میکنم به این استدلال کلیشه ای که برای این است که تاریخ همیشه تکرار می‌شود ...

درود بر همگان و روز و روزگاران بر شما خوش

1402/11/19 11:02
ُسید محمد رضا حسینی

به غیر از آقای معدلی، همه عبارت مرضی هایل را غلط خواندند، مرض هایل یعنی بیماری وحشتناک

1403/06/25 21:08
Mebia

"مرض هایل" به معنای بیماری هولناک و ترسناک است و در فرهنگ لغت تلفظ صحیح آن نوشته شده است البته "مرض هائل "هم به نوعی درست است