گنجور

حکایت شمارهٔ ۲۱

مردم‌آزاری را حکایت کنند که سنگی بر سر صالحی زد. درویش را مجالِ انتقام نبود. سنگ را نگاه همی‌داشت تا زمانی که مَلِک را بر آن لشکری خشم آمد و در چاه کرد. درویش اندر آمد و سنگ در سرش کوفت. گفتا: تو کیستی و مرا این سنگ چرا زدی؟ گفت: من فلانم و این همان سنگ است که در فلان تاریخ بر سر من زدی. گفت: چندین روزگار کجا بودی؟ گفت: از جاهت اندیشه همی‌کردم. اکنون که در چاهت دیدم، فرصت غنیمت دانستم.

ناسزایی را که بینی بخت‌یار
عاقلان تسلیم کردند اختیار
چون نداری ناخنِ درّنده تیز
با دَدان آن بِه که کم گیری ستیز
هر که با پولاد بازو، پنجه کرد
ساعدِ مسکینِ خود را رنجه کرد
باش تا دستش ببندد روزگار
پس به کامِ دوستان مغزش بر آر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مردم‌آزاری را حکایت کنند که سنگی بر سر صالحی زد. درویش را مجالِ انتقام نبود. سنگ را نگاه همی‌داشت تا زمانی که مَلِک را بر آن لشکری خشم آمد و در چاه کرد. درویش اندر آمد و سنگ در سرش کوفت. گفتا: تو کیستی و مرا این سنگ چرا زدی؟ گفت: من فلانم و این همان سنگ است که در فلان تاریخ بر سر من زدی. گفت: چندین روزگار کجا بودی؟ گفت: از جاهت اندیشه همی‌کردم. اکنون که در چاهت دیدم، فرصت غنیمت دانستم.
هوش مصنوعی: داستانی روایت شده است که شخصی سنگی به سر مردی صالح پرتاب کرد. درویش که نتوانست انتقام بگیرد، سنگ را نزد خود نگاه داشت. تا اینکه روزی، وقتی فرمانروایی خشمگین شد و او را به چاه انداخت، درویش وارد چاه شد و سنگ را به سر او کوبید. او از درویش پرسید که کیست و چرا به او سنگ زده است. درویش پاسخ داد که او همان شخص است و این همان سنگی است که قبلاً به سر او پرتاب کرده بود. فرمانروا از او پرسید که در این مدت کجا بوده است و درویش گفت که مدتی را به فکر درباره مقام او گذرانده و حالا که او را در چاه دیده، فرصتی برای انتقام یافته است.
ناسزایی را که بینی بخت‌یار
عاقلان تسلیم کردند اختیار
چون نااهلی را پیروز بخت و چیره و خودکامه یابی به شیوهٔ خردمندان به تسلیم گرای و بیهوده با وی در میاویز.
چون نداری ناخنِ درّنده تیز
با دَدان آن بِه که کم گیری ستیز
هوش مصنوعی: اگر ابزار یا قدرت کافی نداری، بهتر است خود را درگیر نبرد نکنید و از چالش‌هایی که نمی‌توانی به خوبی مدیریت کنی، پرهیز کنی.
هر که با پولاد بازو، پنجه کرد
ساعدِ مسکینِ خود را رنجه کرد
هوش مصنوعی: هر که با قدرت و زورمندی به چنگ آمده باشد، به راحتی می‌تواند به دیگران آسیبی برساند و باعث رنجش آنان شود.
باش تا دستش ببندد روزگار
پس به کامِ دوستان مغزش بر آر
بمان و فرصت نگاه دار تا روزگار وی را بیچاره کند، آنگاه به مرادِ دلِ دوست که همان مرادِ توست مغزش را از کاسهٔ سر بیرون آر و به زاری هلاکش کن.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۲۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۲۱ به خوانش دکتر مریم صمدی
حکایت شمارهٔ ۲۱ به خوانش محمدرضا خسروی
حکایت شمارهٔ ۲۱ به خوانش علی معدلی
حکایت شمارهٔ ۲۱ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۲۱ به خوانش بهنام محمدیان
حکایت شمارهٔ ۲۱ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1393/03/05 14:06
سعید

ستمگران عزیز و محترم بخوانند و پند بگیرند

1394/02/08 13:05
هرمان

بله سعید جان
این بیت اخر خیلی متال هست. من همیشه میگم تو ادبیات ما همه ژانر ها پیدا میشه.

1401/02/16 01:05
M. Kalhor

ببخشید متال به چه معنیه ؟!

1394/11/21 08:01
هیدن

سلام
در کتابی قدیمی چنین خواندم
هر با فولاد بازو پنجه کرد
ساعد سیمین خود را رنجه کرد
فرخ روزگار باشید

1396/08/11 17:11
مجتبی

روایت هیدن منطقی تر می نماید. سیمین در مقابل پولادین
ولی کتاب من از بزرگیاد فروغی هم مسکین آورده

1396/10/07 10:01
گرگ

ساعد سیمین نوشته اینجا

1397/02/06 15:05
هیچامد

ناسزایی را که بینی بخت یار
در مصرع بالا بخت یار می تواند سر هم باشد و بختیار باشد که معنی را متفاوت می کند و در بعضی نسخ هم سر هم آمده

1401/02/16 01:05
M. Kalhor

در بیت سوم در کتابی به جای واژه سیمین مسکین هم دیدم

1403/01/25 00:03
ا.ک

به نظر من ساعد مسکین درست تر است.زیرا باید متنی که اصل قرار داده میشود از تصحیح های معتبر و نه کتاب های آموزشی باشد.در نسخه فروغی که منبع نیز قرار داده شده به مسکین ضبط شده (در حاشیه نیز هیچ اشاره ای به سیمین نشده)، و این که چون نثر گلستان مصنوع است حتما نیاز نیست که در گوشه و کنار متن آرایه وجود داشته باشد و نسخه های آرایه دار درست تر باشند و همان ها متن قرار داده شوند.اگر ممکن است متن را به مسکین تغییر بدهید بهتر است.