گنجور

حکایت شمارهٔ ۱۷

تنی چند از روندگان در صحبتِ من بودند، ظاهرِ ایشان به صَلاح آراسته و یکی را از بزرگان در حقِّ این طایفه حُسنِ ظنّی بلیغ؛ و اِدراری معیّن کرده؛ تا یکی از اینان حرکتی کرد نه مناسبِ حالِ درویشان. ظنِّ آن شخصْ فاسد شد و بازارِ اینان کاسِد. خواستم تا به طریقی کَفافِ یاران مُستَخلَص کنم. آهنگِ خدمتش کردم. دربانم رها نکرد و جَفا کرد؛ و معذورش داشتم که لطیفان گفته‌اند:

دَرِ میر و وزیر و سلطان را
بی‌وسیلت مگرد پیرامَن
سگ و دربان چو یافتند غریب
این گریبانْشْ گیرد آن دامن

چندان‌که مقرّبانِ حضرتِ آن بزرگ بر حالِ وُقوفِ من وقوف یافتند و به اِکرام درآوردند و برتر مقامی معیّن کردند، امّا به‌تواضع فروتر نشستم و گفتم:

بگذار که بندهٔ کمینم
تا در صفِ بندگان نشینم

گفت: الله الله! چه جایِ این سخن است؟!

گر بر سر و چشمِ ما نشینی
بارت بکشم که نازنینی

فی‌الجمله بنشستم و از هر دری سخن پیوستم تا حدیث زَلَّتِ یاران در میان آمد و گفتم:

چه جرم دید خداوندِ سابق‌الاِنعام؟
که بنده در نظرِ خویش خوار می‌دارد
خدای راست مسلّم بزرگواری و حکم
که جرم بیند و نان برقرار می‌دارد

حاکم این سخن را عظیم بپسندید و اسباب مَعاشِ یاران فرمود تا بر قاعدهٔ ماضی مهیّا دارند و مَؤونتِ ایّامِ تعطیل وفا کنند. شکرِ نعمت بگفتم و زمینِ خدمت ببوسیدم و عذرِ جسارت بخواستم و در وقتِ برون آمدن گفتم:

چو کعبه قبلهٔ حاجت شد، از دیارِ بعید
روند خلق به دیدارش از بسی فرسنگ
تو را تحمّلِ امثالِ ما بباید کرد
که هیچ کس نزند بر درختِ بی‌بَر، سنگ

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تنی چند از روندگان در صحبتِ من بودند، ظاهرِ ایشان به صَلاح آراسته و یکی را از بزرگان در حقِّ این طایفه حُسنِ ظنّی بلیغ؛ و اِدراری معیّن کرده؛ تا یکی از اینان حرکتی کرد نه مناسبِ حالِ درویشان. ظنِّ آن شخصْ فاسد شد و بازارِ اینان کاسِد. خواستم تا به طریقی کَفافِ یاران مُستَخلَص کنم. آهنگِ خدمتش کردم. دربانم رها نکرد و جَفا کرد؛ و معذورش داشتم که لطیفان گفته‌اند:
معنی «اِدراری معیّن کرده»: شهریه و وجه معاشی مقرّر داشته بود. (به ایشان پول مشخصی [ماهیانه یا دوره‌ای] می‌داد).  معنی «خواستم تا به طریقی کفافِ یاران مستخلص کنم»: تصمیم گرفتم تا به نحوی وجه معاش یاران را که از آنها بازگرفته شده بود، از بند توقیف برهانم و به آنان برسانم.
دَرِ میر و وزیر و سلطان را
بی‌وسیلت مگرد پیرامَن
به سرا و جایگاه شاه و وزیر و سلطان بدون وسیله مرو. (گویا وسیله در اینجا منظور میانجی و واسطه است)
سگ و دربان چو یافتند غریب
این گریبانْشْ گیرد آن دامن
(زیرا) وقتی که سگ و دربان‌، غریبه را ببینند دربان یقه‌اش را می‌گیرد و سگ دامنش را.
چندان‌که مقرّبانِ حضرتِ آن بزرگ بر حالِ وُقوفِ من وقوف یافتند و به اِکرام درآوردند و برتر مقامی معیّن کردند، امّا به‌تواضع فروتر نشستم و گفتم:
طوری که نزدیکان آن بزرگ از رفتن من به‌آنجا (و مزاحمت دربان) آگاه شدند احترام گذاشته و مرا در صدر مجلس جای دادند اما من از روی تواضع، در پایین مجلس نشستم و گفتم:
بگذار که بندهٔ کمینم
تا در صفِ بندگان نشینم
اجازه بده زیرا بنده کمترینی هستم تا در کنار بندگان بنشینم.
گفت: الله الله! چه جایِ این سخن است؟!
 او گفت: وای بر من! این چه حرفی است؟
گر بر سر و چشمِ ما نشینی
بارت بکشم که نازنینی
اگر بر سر و چشمان ما بنشینی، بار تو را بر چشم می‌کشم چون که نازنین هستی.
فی‌الجمله بنشستم و از هر دری سخن پیوستم تا حدیث زَلَّتِ یاران در میان آمد و گفتم:
خلاصه آنکه نشستم و از هر موضوعی صحبت کردم تا داستان لغزش دوستان پیش آمد و گفتم:
چه جرم دید خداوندِ سابق‌الاِنعام؟
که بنده در نظرِ خویش خوار می‌دارد
مولای ما (ولینعمت ما) چه گناهی از بندگان دید که آنان را خوار داشت؟
خدای راست مسلّم بزرگواری و حکم
که جرم بیند و نان برقرار می‌دارد
بزرگواری و فرمانروایی تنها سزاوار خداوندِ جهان است که گناه می‌بیند ولی وظیفهٔ روزی نمی‌بُرَد.
حاکم این سخن را عظیم بپسندید و اسباب مَعاشِ یاران فرمود تا بر قاعدهٔ ماضی مهیّا دارند و مَؤونتِ ایّامِ تعطیل وفا کنند. شکرِ نعمت بگفتم و زمینِ خدمت ببوسیدم و عذرِ جسارت بخواستم و در وقتِ برون آمدن گفتم:
حاکم از این سخن خیلی خرسند شد و دستور داد تا امکانات زندگی یاران را به روال گذشته آماده کنند و هزینه‌های ایام نپرداخته را جبران کنند. تشکر کردم و احترام به‌جای آوردم و از آن جسارت‌، عذرخواهی کردم و در هنگام ترک آنجا گفتم:
چو کعبه قبلهٔ حاجت شد، از دیارِ بعید
روند خلق به دیدارش از بسی فرسنگ
چون خانهٔ کعبه قبله‌گاه نیاز جهانیان است، مردم از شهرهای دور با پیمودن فرسنگ‌ها برای برآمدن حاجت خویش به آن خانه روی می‌آورند.
تو را تحمّلِ امثالِ ما بباید کرد
که هیچ کس نزند بر درختِ بی‌بَر، سنگ
درگاه تو هم قبلهٔ ارباب نیاز است. پس از انبوه درخواست‌کنندگان به ستوه نیا، زیرا کسی بر درختِ بی‌ثمر سنگ نمی‌زند.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۱۷ به خوانش دکتر مریم صمدی
حکایت شمارهٔ ۱۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۱۷ به خوانش محمدرضا خسروی
حکایت شمارهٔ ۱۷ به خوانش علی معدلی
حکایت شمارهٔ ۱۷ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۱۷ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1390/11/30 10:01
mehrdad

سطر دوم ادراری معین به جای ادرریمعین باید باشد

1391/06/01 23:09
ناشناس

باید اول نوشته بشه:
بگذار که بنده کمینم تا در صف بتدگان نشینم
بعد نوشته بشه:
گفت الله الله چه جای این سخن است

1402/06/04 14:09
محمد حسین شعفی

روندگان: سالکان

در صحبت من بودند: هم نشین من بودند.

یکی از بزرگان در حق این طایفه حسن ظنی بلیغ: یکی از بزرگان به آنها خوش گمان بود و اعتماد داشت.  

ادراری معین کرده : ادرار به معنای مقرری و باب آن افعال، از (درر ) و به معنای منتشر کردن  و پراکندن است و چون به باب افعال رفته یعنی کاری کنند که جاری شود. معنای جمله: قانونی گذاشته بود که در نوبت خاص به آنها یک مقرری برسد.

کفاف یاران مستخلص کنم: استخلاص و اخلاص در دوستی به کار می‌روند و خلوص به چیزی که اضافه‌های آن گرفته شده و پاک شده باشد می‌گویند. اخلاص به معنای خالص کردن است و مستخلص  یعنی کارهای شما را انجام  می‌دهم  کاری کنم شما آسوده باشید. معنای جمله یعنی راهی پیدا کنم که مشکلات دوستانم حل شود

آهنگ خدمتش کردم: احتمالاً از آهنگی که در گفتار است لحن قصد استخراج شده است. آهنجی به معنای مجد، کوشا و ساعی است.

بر حال وقوف من وقوف یافتند: بر کیفیت ایستادن من آگاه شدند.

اَلله اَلله: استغفار

از هر دری سخن گفتن: ترجمه‌ عربی "تکلمت فی باب . . . "  "سخن گفتن در . . ."  است. باب در عربی هم به معنای در خانه و هم به معنای موضوع است. معنای جمله: از هر موضوعی سخن گفتن  

زَلت: لغزش

جرم: خطا، تعدی

مؤنت: خرج

برقرار می‌دارد: طبق وضعیت ثابت سابق

جسارت: از جِسر به معنای پل است آدم جسور کسی است که از پل می‌گذرد و جسارت جنبه مثبت و منفی دارد.

زمین خدمت بوسیدم: خدمت به زمین تشبیه شده است.

قبله: روبرو

دیار بعید: سرزمین دور