گنجور

حکایت شمارهٔ ۱۴

یکی از پادشاهانِ پیشین در رعایتِ مملکت سستی کردی و لشکر به سختی داشتی لاجرم دشمنی صعب روی نهاد همه پشت بدادند.

چو دارند گنج از سپاهی دریغ
دریغ آیدش دست بردن به تیغ

یکی را از آنان که غَدْر کردند با من دَمِ دوستی بود، ملامت کردم و گفتم: دون است و بی‌سپاس و سِفله و ناحق‌شناس که به اندک تغیّر ِحال از مخدومِ قدیم برگردد و حقوقِ نعمتِ سال‌ها در نوردد. گفت: ار به کرم معذور داری شاید، که اسبم در این واقعه بی‌جو بود و نمدزین به گرو، و سلطان که به زر بر سپاهی بخیلی کند، با او به جان جوانمردی نتوان کرد.

زر بده مردِ سپاهی را تا سر بنهد
و گرش زر ندهی، سر بنهد در عالم
اِذا شَبِعَ الْکَمِیُّ یَصُولُ بَطشاً
وَ خاوِی الْبَطْنِ یَبْطُشُ بِالفِرارِ

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌نبشته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی از پادشاهانِ پیشین در رعایتِ مملکت سستی کردی و لشکر به سختی داشتی لاجرم دشمنی صعب روی نهاد همه پشت بدادند.
هوش مصنوعی: یکی از پادشاهان قدیمی در ادارهٔ مملکت بی‌توجهی کرد و نیروی نظامی کافی نداشت، در نتیجه دشمنی قوی به وجود آمد و همه پشت به او کردند.
چو دارند گنج از سپاهی دریغ
دریغ آیدش دست بردن به تیغ
هوش مصنوعی: وقتی کسی دارای گنجی ارزشمند است، از حمله به آن و استفاده از سلاح خود احساس رنجش و ناراحتی می‌کند.
یکی را از آنان که غَدْر کردند با من دَمِ دوستی بود، ملامت کردم و گفتم: دون است و بی‌سپاس و سِفله و ناحق‌شناس که به اندک تغیّر ِحال از مخدومِ قدیم برگردد و حقوقِ نعمتِ سال‌ها در نوردد. گفت: ار به کرم معذور داری شاید، که اسبم در این واقعه بی‌جو بود و نمدزین به گرو، و سلطان که به زر بر سپاهی بخیلی کند، با او به جان جوانمردی نتوان کرد.
هوش مصنوعی: یکی از کسانی که با من خیانت کرد و به دوستی به من نزدیک بود، را سرزنش کردم و گفتم: انسان پست و بی‌سپاس و حق‌شناسی نیست که به خاطر یک دگرگونی کوچک در وضعیت، از کسی که مدت‌ها به او خدمت کرده برگردد و تمام حقوق و نعمت‌هایی که سال‌ها از او دریافت کرده را نادیده بگیرد. او پاسخ داد: اگر به خاطر رفتار نیکو، من را معذور بدانی شاید، چون در این ماجرا، اسب من بی‌خوراک مانده و نمدزین (یک پیکر از آن) در گرو است، و کسی که با طلا به سپاهی بخیلی می‌کند، با او نمی‌توان به جوانمردی رفتار کرد.
زر بده مردِ سپاهی را تا سر بنهد
و گرش زر ندهی، سر بنهد در عالم
هوش مصنوعی: به یک سرباز پول بپرداز تا بتواند به خوبی خدمت کند، و اگر به او پول ندهی، سرش را در زندگی پایین می‌آورد و روحیه‌اش را از دست می‌دهد.
اِذا شَبِعَ الْکَمِیُّ یَصُولُ بَطشاً
وَ خاوِی الْبَطْنِ یَبْطُشُ بِالفِرارِ
چون دلاور سیر باشد در جنگ سخت می‌کوشد و شکم‌تهی به گریز دلیری می‌نماید.

خوانش ها

حکایت شمارهٔ ۱۴ به خوانش دکتر مریم صمدی
حکایت شمارهٔ ۱۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
حکایت شمارهٔ ۱۴ به خوانش محمدرضا خسروی
حکایت شمارهٔ ۱۴ به خوانش علی معدلی
حکایت شمارهٔ ۱۴ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
حکایت شمارهٔ ۱۴ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1391/06/28 23:08
ناشناس

غدر باید به عذر تغییر یابد

1394/11/03 14:02
امید مددی

همان غَدر صحیح است. به معنای بی وفایی و خیانت.

1396/12/04 08:03
مجید محمدپور

لشکر بسختی داشتی : بر سپاهیان از لحاظ مالی سخت می گرفت .

غدر. [ غ َ ] (ع مص ) بیوفائی . بیوفائی کردن . نقض عهد و خیانت .

1396/12/04 08:03
مجید محمدپور

اذا شبعَ الکمیُّ . . . : هر گاه مرد دلاور سیر شود سخت حمله می آورد و آن که شکمش خالی است سخت روبفرار می نهد .