اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکینبشته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی از ملوک را شنیدم که شبی در عشرت روز کرده بود و در پایان مستی همیگفت:
شنیدم که یکی از پادشاهان که شبی را در شادی و شادمانی سپری کرده بود و در پایان حالت مستی میگفت:
ما را به جهان خوشتر از این یک دم نیست
کز نیک و بد اندیشه و از کس غم نیست
برای ما در این جهان از این لحظه، لحظهای خوشتر پیدا نمیشود چونکه از نیک و بد اندیشهای به سر نداریم و غمی هم از کسی به دل.
درویشی به سرما برون خفته بود و گفت:
یک درویش در هوای سرد، در بیرون خوابیده بود و گفت:
ای آن که به اقبالِ تو در عالم نیست
گیرم که غمت نیست، غم ما هم نیست؟
ای کسی که خوشبختی مثل تو در این دنیا نیست. گیرم که تو غم و اندوهی نداری، غم و اندوهِ ما را هم نداری؟ (نباید از غمِ ما غم داشته باشی؟)
ملک را خوش آمد. صُرَّهای هزار دینار از روزن برون داشت که دامن بدار ای درویش. گفت: دامن از کجا آرم که جامه ندارم؟ ملک را بر حالِ ضعیفِ او رِقّت زیادت شد و خِلعتی بر آن مَزید کرد و پیشش فرستاد.
شاه از این گفته، خوشش آمد. کیسهای با هزار دینار از روزن و پنجره بیرون آورد و از درویش خواست که آن را به دامن بگیرد. درویش گفت: «دامن از کجا بیاورم، وقتی که لباس ندارم؟» پادشاه از وضعیت زاری و بیچیزی او دلش بیشتر سوخت و لباسی به کیسهٔ دینارها افزود و به پیشِ درویش فرستاد.
درویش مر آن نقد و جنس را به اندک زمان بخورد و پریشان کرد و باز آمد.
درویش آن پول و کالای باارزش را در مدت کوتاهی خرج کرد و همه چیز را پخش و پلا و نابود کرد و سپس دوباره برگشت.
قرار بر کفِ آزادگان نگیرد مال
نه صبر در دلِ عاشق نه آبْ در غربال
مال هرگز در کف دست آزادگان آرام نمیگیرد (قرار و جای نمیگیرد) مثل صبر که در دل عاشق قرار نمیگیرد و آب در اَلَک.
در حالتی که ملک را پروایِ او نبود، حال بگفتند. به هم بر آمد و روی ازو در هم کشید و زین جا گفتهاند اصحابِ فِطنَت و خِبرَت که از حِدّت و سَورت پادشاهان بر حذر باید بودن که غالبِ همّتِ ایشان به معظماتِ امورِ مملکت متعلّق باشد و تحمّلِ ازدحامِ عوام نکند.
زمانی که شاه اعتنایی به او نداشت، از حال و وضعیت او برای پادشاه گفتند. خشمگین شد و اخم کرد. برای همین یاران زیرک و کارآزموده گفتهاند که باید از تندی و تیزی پادشاه پرهیز کرد چونکه بیشترین توجه آنان به کارهای بزرگ کشور است و صبر و حوصلهٔ جمع شدن مردم و شلوغی را ندارند.
حرامش بود نعمتِ پادشاه
که هنگامِ فرصت ندارد نگاه
نعمت پادشاه بر کسی که وقت و هنگام فرصت را نگاه نمیدارد و نمیشناسد، حرام باد.
مجالِ سخن تا نبینی ز پیش
به بیهوده گفتن مبر قدرِ خویش
قبل از اینکه فرصت و مجال مناسب سخت گرفتن را ندیدهای، با بیهوده و نابهجا حرف زدن، آبرو و ارزش خود را از بین نبر.
گفت: این گدایِ شوخِ مُبَذِّر را که چندان نعمت به چندین مدّت برانداخت، برانید که خزانهٔ بیتالمال لقمهٔ مساکین است نه طعمهٔ اِخوان الشّیاطین.
پادشاه گفت: «این گدای بیحرمت و ولخرج که در آن مدت آنچنان کوتاه آنچنان نعمتهای بسیار را به هدر داد، از اینجا دور کنید. زیرا خزانه بیتالمال برای رفع حاجت نیازمندان است نه مایهٔ دستدرازی برادران شیطان (اشاره به آیهٔ 27 سورهٔ اِسراء: قطعاً اسرافکاران برادران شیطاناند)
ابلهی کو روزِ روشنْ شمعِ کافوری نهد
زود بینی کِش به شب روغن نباشد در چراغ
احمقی که در روز آفتابی، شمع گرانقیمتِ معطری روشن کند، بهزودی خواهی دید که در شب هم روغنی در چراغش نیست.
یکی از وزرایِ ناصح گفت: ای خداوند مصلحت آن بینم که چنین کسان را وجهِ کَفاف به تَفاریق مُجرا دارند تا در نَفَقه اسراف نکنند. امّا آنچه فرمودی از زجر و منع، مناسبِ حال اربابِ همّت نیست، یکی را به لطف اومیدوار گردانیدن و باز به نومیدی خسته کردن.
یکی از وزرای ناصح و خیرخواه گفت: «ای پادشاه، به نظر من بهتر است که به چنین افرادی به اندازهای که نیاز دارند و بهتدریج پول بدهیم تا در مخارج خود زیادهروی نکنند. اما آنچه شما مبنی بر راندن و محروم کردن فرمودید، درخورِ شما که ارباب و پادشاه همتپیشه و بلندطبعی هستید، نیست. اینکه کسی را به مهربانی خود امیدوار گردانیم و باز به ناامیدی برنجانیم.
به روی خود درِ طمّاع باز نتوان کرد
چو باز شد، به دُرُشتی فراز نتوان کرد
درِ لطف را نباید به روی افراد آزمند باز کرد، و چنان که باز شد، دیگر با درشتی کردن و خشونت نمیتوان آن را بست.
کس نبیند که تشنگانِ حجاز
به سرِ آبِ شور گرد آیند
هیچکس نمیبیند که تشنگان سرزمین حجاز به دور آب شور جمع میشوند.
هر کجا چشمهای بوَد شیرین
مردم و مرغ و مور گرد آیند
هرجا که چشمهای با آب شیرین وجود داشته باشد، مردم، پرندگان و حتی مورچهها در آنجا جمع میشوند.
حاشیه ها
کلمه از و باید ازو نوشته شود.
1390/09/14 07:12
علی بی ستاره
در خط آخر متن قبل از شعر:
به لطف اومیدوار= به لطف امیدوار
براساس چاپ روزنه به کوشش مظاهر مصفا، 1385
... وجه کفاف به تفاریق مجرا دارند... البته شاید مجریٰ هم درست باشه
منظور از شمع کافوری چراغی بود در زمان قدیم که با ماده سفید و نیمهشفاف با بوی نافذ که از چوب درخت کافور به دست می آمد ،میسوخت و روشنایی میداد.
پس کلمه شمع در اینجا به معنی چراغ میباشد نه به معنای امروزی شمع که رایج است .
1396/12/27 20:02
مجید محمدپور
لغتنامه دهخدا
صرة : [ ص ُرْ رَ ] (ع اِ) همیان دراهم و مانند آن . همیان زر.
رقّت : دلسوزی ، مهربانی .
خلعت : جامۀ دوخته که از طرف شخص بزرگ به عنوان جایزه یا انعام به کسی داده شود.
اصحاب فطنت : صاحبان زیرکی و هوشیاری ، هوشمندان ، زیرکان
حِدّت : تندی ، تیزی
سورت : شدت
معظمات امور : کارهای بزرگ
مبذّر : اسراف کار
1396/12/27 20:02
مجید محمدپور
اخوان الشیاطین : [ اِخ ْ نُش ْ ش َ ] (ع اِ مرکب ) همدستان شیاطین .
إِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً ( سوره اسراء، آیه ی 27 ) .
چرا که اسرافکاران برادران شیطانهایند ، و شیطان همواره نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است.
سلام
معنی این قسمت چی میشه؟:
مصلحت آن بینم که چنین کسان را وجه کفاف به تفاریق مجری دارند تا در نفقه اسراف نکنند
1402/04/19 12:07
علی میراحمدی
یعنی بهتر است به جای آنکه به یکباره پول هنگفتی به چنین افراد ولخرجی بدهی ،همین مبلغ را کم کم و در طول زمان به ایشان بپرداز