گنجور

شمارهٔ ۹

ما ترک سر بگفتیم، تا دردسر نباشد
غیر از خیال جانان، در جان و سر نباشد
در روی هر سپیدی، خالی سیاه دیدم
بالاتر از سیاهی، رنگی دگر نباشد
رنگ قبول مردان، سبز و سفید باشد
نقش خیال رویش، در هر پسر نباشد
چشم وصال بینان، چشمیست بر هدایت
سری که باشد او را، در هر بصر نباشد
در خشک و تر بگشتم، مثلت دگر ندیدم
مثل تو خوبرویی، در خشک و تر نباشد
شرحت کسی نداند، وصفت کسی نخواند
همچون تو ماه سیما، در بحر و بر نباشد
سعدی به هیچ معنی، چشم از تو برنگیرد
تا از نظر چه خیزد، کاندر نظر نباشد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما ترک سر بگفتیم، تا دردسر نباشد
غیر از خیال جانان، در جان و سر نباشد
هوش مصنوعی: ما تصمیم گرفتیم که از مشکلات و دردسرها دوری کنیم، به طوری که جز عشق و فکر محبوب، هیچ چیزی در دل و ذهن ما وجود نداشته باشد.
در روی هر سپیدی، خالی سیاه دیدم
بالاتر از سیاهی، رنگی دگر نباشد
هوش مصنوعی: در هر سطح سفیدی که نگاه کردم، نقطه‌ای سیاه مشاهده کردم و متوجه شدم که هیچ رنگی فراتر از سیاهی وجود ندارد.
رنگ قبول مردان، سبز و سفید باشد
نقش خیال رویش، در هر پسر نباشد
هوش مصنوعی: رنگی که مردان مورد قبول قرار می‌گیرند سبز و سفید است و تصویر ذهنی آن‌ها در هر پسری وجود ندارد.
چشم وصال بینان، چشمیست بر هدایت
سری که باشد او را، در هر بصر نباشد
هوش مصنوعی: چشم کسی که به وصال معشوق نائل شده، نوری است که راه را نشان می‌دهد و این بصیرت، مخصوص افرادی است که درک عمیقی دارند و همه نمی‌توانند آن را داشته باشند.
در خشک و تر بگشتم، مثلت دگر ندیدم
مثل تو خوبرویی، در خشک و تر نباشد
هوش مصنوعی: من در هر شرایطی که بوده‌ام، هرگز به زیبایی تو کسی را ندیده‌ام؛ در هیچ‌یک از این شرایط، هرگز کسی مثل تو وجود ندارد.
شرحت کسی نداند، وصفت کسی نخواند
همچون تو ماه سیما، در بحر و بر نباشد
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم به زبان ساده‌تر بگوییم، کسی نمی‌تواند مانند تو زیبایی‌ات را توصیف کند یا شکوه تو را ببیند، همچنان که در دریا و خشکی هیچ‌کس مانند تو نیست.
سعدی به هیچ معنی، چشم از تو برنگیرد
تا از نظر چه خیزد، کاندر نظر نباشد
هوش مصنوعی: سعدی به هیچ دلیل و به هیچ بهانه‌ای نمی‌تواند از تو چشم بردارد، زیرا وقتی تو از منظر او دور شوی، دیگر در نظرش نخواهی بود.

خوانش ها

تکه ۹ به خوانش محسن لیله‌کوهی
شمارهٔ ۹ به خوانش فاطمه زندی

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"سیاهی"
با صدای دنگ شو (آلبوم اتاق گوشواره)

حاشیه ها

1392/04/13 15:07
هراتی فر

با سلام
در بیت چهارم مصرع دوم کلمه «نباش» نوشته شده که «نباشد» درست است

1394/03/19 04:06
سیاوش

در روی هر سپیدی، خالی سیاه دیدم
بالاتر از سیاهی، رنگی دگر نباشد

احتمال فراوان بیشترین مثل های فارسی از نظم و نثر سعدی است.

1394/03/19 04:06
سیاوش

ما ترک سر بگفتیم، تا دردسر نباشد
غیر از خیال جانان، در جان و سر نباشد

سر که نه در راه عزیزان بود
بار گرانی است کشیدن بع دوش

1394/10/07 10:01
رحیمی

دربیت سوم مصرع دوم « نقش خیال رویش در هر بصر نباشد » صحیح است

1394/10/07 10:01
رحیمی

در بیت سوم مصرع دوم« نقش خیال رویش در هر بصر نباشد » صحیح است

1395/08/13 21:11
مصطفی

سلام خدمت بزرگواران
معنای مصراع آخر چی میشه؟
تا از نظر چه خیزد، کاندر نظر نباشد

1395/11/22 18:01
عدالت

سعدی به هیچ طریقی چشم از تو برنمی‌دارد. تا ببینیم که از این نگاه کردنش چه چیزی حاصل می‌شود که در نظر نباشد.

1398/10/15 00:01

مصراع 8 نباشد به اشتباه نباش نوشته شده

1400/02/21 02:04
زیزا

من خیلی دوست دارم بدونم سعدی چه کسی رو خطاب سخنانش قرار میداده ،ایا واقعا میشه که منظورش کسی بجز معبود باشه؟

1400/02/24 02:04
Polestar

چقدر زیباست واقعا

1400/09/13 12:12
داوود قاسم‌زاده

سعدی که ترک سر گفت، تا دردسر نگیرد

ما ترک سر نگوییم، سر را خیال جان است

 

#داوود_قاسم_زاده 

1402/02/14 01:05
فاطمه یاوری

سعدی به هیچ معنی چشم از تو برنگیرد...

تا از نظر چه خیزد

          کاندر نظر نباشد:)

1403/01/20 14:03
بیقرار

« ما ترک سر بگفتیم ، تا درد سر نباشد »

گویی به ترک سر هم ، دیگر ثمر نباشد  

 

می سوزم از فراقت ، دایم به اشتیاقت

کی می شود که باشی ، مهرت به بر نباشد 

 

در خیل عاشقانت ، مجنون چو من نیابی

لیلای من کجایی ؟ کز تو خبر نباشد 

 

جان می دهم برایت ، مدهوش سرسرایت

وین‌ چون و این چرایت ، کم بی اثر نباشد 

 

دل پر کشد به سویت ، هر دم به جست وجویت

جز از خیال رویت ، فکری دگر نباشد

 

اثنای عالمی را ، گشتم ولی ندیدم 

مثلت ، مثالت ای جان ، در بحر و بر نباشد 

 

غایب ز دیده ای لیک ، حاضر به هر خیالی

در غیبتت نگارا ، لطف حضر نباشد 

 

اکنون که بی‌قرارم ، گرمای محفلم باش

ترسم بیایی اما ، چشمی به در نباشد 

 

#رضارضایی « بیقرار »

دوم شهریور ۱۴۰۰

بداهه سرایی با مطلعی از استاد سخن ، سعدی