گنجور

قطعه شمارهٔ ۱۱

بس ای غلام بدیع‌الجمال شیرین‌کار
که سوز عشق تو انداخت در جهان آتش
به نفط گنده چه حاجت که بر دهان گیری
تو را خود از لب لعلست در دهان آتش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بس ای غلام بدیع‌الجمال شیرین‌کار
که سوز عشق تو انداخت در جهان آتش
هوش مصنوعی: ای جوان زیبای دلبر، که کارهایت شیرین و دلنشین است، عشق تو در دل‌ها آتش به وجود آورده و دنیا را تحت تاثیر قرار داده است.
به نفط گنده چه حاجت که بر دهان گیری
تو را خود از لب لعلست در دهان آتش
هوش مصنوعی: با گل خیلی زیبا چه نیازی به طلاست وقتی که خودت از لبانت زیبایی و جذابیت داری، حتی در آتش هم می‌درخشی.

خوانش ها

قطعه شمارهٔ ۱۱ به خوانش محسن لیله‌کوهی
قطعه شمارهٔ ۱۱ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1400/02/22 23:04
محمد

دوستان آیا اینجا غلام منظور پسر بچه هست ؟
یا من اشتباه معنا رو متوجه شدم

1400/02/23 00:04
nabavar

گرامی محمد
بس ای غلام بدیع‌الجمال شیرین‌کار
آری چنین به نظر میرسد که این بدعتِ بدِ کنیز و غلام بارگی از دیگران به ایران رسوخ کرد و هنوز در افغانستان متداول است،
رضا شاه این قانون را ملغی کرد و ممنوع شد