غزل شمارهٔ ۹۹
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل ۹۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۹۹ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۹۹ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۹۹ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۹۹ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۹۹ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۹۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۹۹ به خوانش محمدرضاکاکائی
غزل شمارهٔ ۹۹ به خوانش مریم فقیهی کیا
حاشیه ها
غزل به این زیبایی و شیوایی. در شگفتم که کسی تا به اکنون چیزی در حاشیه اش ننوشته. شاید آنچنان زیبا هست که جای سخن باقی نگذاشته.
براستی زیباست
خیلی عالی. فوق العادس این شعر
فوق العاده س. زیبا و شیوا. منم برای گرمی بازار این غزل خوشگل، نظر گذاشتم تا نظر بقیه بیشتر جلب بشه!
بسم الله الرحمن الرحیم
واقعاً عشق زنده کننده ی دل آدمی است، عشقی که توام با عفت و سوز و گداز باشد که همین طوری بر روح انسان آتش می فرستد و نمی داند در جهنم فراق است یا در بهشت امید وصال
درود
لطفا این بیت رو تفسیر کنید
متوجه ی معنی نشدم!
بر خودم گریه همی آید و بر خنده تو
تا تبسم چه کنی بی خبر از مبسم دوست
الهام گرامی
بر خودم گریه همی آید و بر خنده تو
تا تبسم چه کنی بی خبر از مبسم دوست
می فرماید : به حال خود و خنده ی تو هر دو می گریم
که تا تبسم دوست نباشد چگونه می خندی
یعنی تا دوست نخندد و شاد نباشد ، شادی به معناست.
ببخشید
بدون لبخند دوست ، شادی بی معناست
زیباست و فوق العاده دروذ بر سعدی جان
بر خودم گریه همی اید و بر خنده تو ...
اشاره به بیت اول هست و « صبح میخندد»
صبح میخندد و من گریه کنان از غم دوست.........ای دم صبح چه داری خبر از مقدم دوست
سعدی شب را به گریه زنده نگاه داشته است و با آمدن صبح(خندیدن صبح) از او خبر از آمدن یار میگیرد. اما گویی خبری از یار ندارد و قرار نیست یار تشریففرما شود لذا در بیت دوم باز خطاب به صبح میگوید:
بر خودم گریه همیآید و بر خنده تو....................تا تبسم چه کنی بیخبر از مبسم دوست
حال سعدی به حال خود در فراق دوست گریه میکند و اینکه صبح آمده و یار نیامده است. گریه کردن سعدی بر خندة صبح یعنی بر آمدن صبح. او تمام شب را به این امید بیدار مانده که یار باز اید و چون صبح رسیده و یار نرسیده، گریان است. او در مصراع دوم بر صبح نهیب میزند که «ای صبحی که از خندههای دوست(مبسم دوست) بیخبری و خبری برای من از او نیاوردهای، چرا میخندی؟
صبح می خندد و ، من گریه کنان از غم دوست ای دَم صبح ، چه داری خبر از مَقدم دوست ؟
معنی بیت اول
۱ _ صبح طلوع می کند و من در اندوه فراق دوست اشک می بارم ، ای نفس صبحگاهی ، از بازگشت یار چه خبری داری .
[ دم صبح = اوّل بامداد و پگاه ، نفس صبح / مَقدم = برگشتن و از سفر بازآمدن / خندۀ صبح = کنایه از طلوع صبح و آمدن خورشید ]
بر خودم گریه همی آید و بر خندۀ تو
تا تبسّم چه کنی بی خبر از مَبسَم دوست ؟
معنی بیت دوم
۲ _ در اثر اندوهی که به دل دارم برای خودم و خندۀ تو گریه ام می گیرد و تأسف می خورم که چرا تو بی خبر از لبخند دوست لب به خنده می گشایی ؟
[ مَبسَم = تبسّم و خنده / گریه کردن بر کسی یا چیزی = حسرت و تأسف بر کسی یا چیزی خوردن ]
ای نسیم سحر ، از من به دلآرام بگوی
که کسی جز تو ندانم که بُوَد مَحرم دوست
معنی بیت سوم
۳ _ ای باد سحرگاهی ، از قول من به معشوق این پیام را برسان که من جز تو کسی را نمی شناسم که محرم دوست باشد .
[ نسیم سحر = باد صبا / دانستن = شناختن / محرم = خویشاوند و آشنا / دلآرام = کنایه از معشوق و محبوب ]
گو کمِ یار برای دل اغیار مگیر
دشمن این نیک پسندد که تو گیری کمِ دوست
معنی بیت چهارم
۴ _ ای باد سحرگاهی ، به یار بگو که به خاطر بیگانگان یار خویش را ترک مکن ، زیرا دشمن از این کار تو بسیار خرسند خواهد شد .
[ اغیار = جمع غیر به معنی نامحرمان و بیگانگان / کم چیزی گرفتن = به شمار نیاوردن ، هیچ انگاشتن چیزی ]
تو که با جانب خصمت به ارادت نظر است
بِه که ضایع نگُذاری طرف مُعظَم دوست
معنی بیت پنمم
۵ _ تو که به جانب دشمن با نظر دوستی می نگری ، بهتر است که به جانب دوست ، که بسیار گرانقدر و عظیم است ، نظری بیفکنی و آن را تباه نسازی .
[ ارادت = دوستی از روی اخلاص و توجّه خاص / نظر = توجّه و عنایت / معظم = عظیم و بزرگ ]
من نه آنم که عدو گفت ، تو خود دانی نیک
که ندارد دل دشمن خبر از عالَم دوست
معنی بیت ششم
۶ _ تو خود به خوبی می دانی که من آن کسی نیستم که دشمن توصیف کرده است ، زیرا ضمیر دشمن از عالم دوست خبری ندارد .
نی نی ای باد مرو ، حال من خسته مگوی
تا غباری ننِشیند به دل خرّم دوست
معنی بیت هفتم
۷ _ نه نه ای باد ، به نزد دوست مرو و از احوال دل خستۀ من به او چیزی مگوی تا در اثر این اندوه غباری بر دل شادمان او ننشیند .
[ خسته = آزرده و مجروح / خرّم = با نشاط / غبار به دل نشستن = آزردگی و رنجش پیدا کردن ]
هر کسی را غم خویش است و ، دل سعدی را
همه وقتی غم آن تا چه کند با غم دوست
معنی بیت هشتم
۸ _ هر کسی به فکر خویش است و برای خود غصّه می خورد ، امّا دل سعدی همواره در غم این است که با غم دوست چه کند و چگونه آن را تحمّل نماید .
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
آقای علی جهاندار این غزل را در افشاری بهیاد مرحوم استاد شجریان برای اوّلین سالروز درگذشت ایشان خوانده است و در کانال تلگرامیاش میتوانید پیدا کنید.