غزل شمارهٔ ۹۷
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل ۹۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۹۷ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۹۷ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۹۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۹۷ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۹۷ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۹۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۹۷ به خوانش مریم فقیهی کیا
حاشیه ها
سلام دوستان گرامی.
به نظرم در این بیت:
خواهم که بیخ صحبت اغیار برکنم
در باغ دل رها نکنم جز نهال دوست
به جای کلمه ی "رها" ، کلمه ی "نشاء" به معنی کاشتن درست است.
متشکرم از توجه شما.
شگفتا!..
تشریف داد و رفت.. ندانم ز بیخودی
کاین دوست بود در نظرم یا خیال دوست...
سلام جناب اقای هادی
نمی دونم از کجا به این نکته رسیدید که به جای رها از نشا استفاده شود
اولا نشا را در ادبیات قدیم حداقل بنده ندیده ام و خیلی هم کلمه خشنی است که فصاحت را خدشه دار می کند
بعد هم شما به بیت دقت کنید متوجه معنی کلمه رها خواهید شد
خواهم که بیخ صحبت اغیار برکنم
در باغ دل رها نکنم جز نهال دوست
سعدی بزرگ می فرماید می خواهم ریشه هم صحبتی با غیر را برکنم و در این باغ چیزی جر نهال دوست را باقی نگذارم
رها کردن باقی گذاشتن است
عین باغبانی که علف های هرز را می زند و درختان و گیاهان سودمند را باقی می گذارد.
با سپاس
ایام به کام
صبحی مبارک است نظر بر جمال دوست
بر خوردن از درخت امید وصال دوست
معنی بیت اول
۱ _ بامدادی که در آن جمال دوست مشاهده شود ، صبحی میمون و مبارک است . زیرا در آن صورت این امیدواری که بتوان از وصال دوست برخوردار شد ، وجود خواهد داشت .
[ نظر = نگاه / جمال = زیبایی و نیکویی / بَر = میوه / بر خوردن = کنایه از بهره و لذّت بردن ]
بختم نخفته بود که از خوابِ بامداد
برخاستم به طالع فرخنده فال دوست
معنی بیت دوم
۲ _ بیدار بخت و خوش اقبال بودم که از خواب صبحگاهی بامدادان به بخت پر شگون و خجستۀ دوست از خواب برخاستم .
[ بخت = سعادت و اقبال / فرخنده فال = خجسته شگون ، پیش بینی نیکو و مبارک / نخفتن بخت = کنایه از روی آوردن بخت و اقبال / طالع = در لغت به معنی طلوع کننده ، اما در اصطلاح نجوم جزوی است از منطقةالبروج که در وقتِ مفروض در افق شرقی باشد . اگر آن وقت ، زمانِ ولادت شخصی بود ، آن را طالع مولود یا طالع آن شخص گویند ( فرهنگ اصطلاحات نجومی ) ، بخت و اقبال ]
از دل برون شو ای غم دنیا و آخرت
یا خانه جای خواب بُوَد یا مَجال دوست
معنی بیت سوم
۳ _ ای غم و اندوهِ هر دو جهان ، از دلم بیرون روید ، زیرا اگر قرار باشد دل جایگاه و جولانگاه دوست باشد ، جایی برای توجّه به شما و غفلت از دوست باقی نخواهد ماند .
[ مجال = جولانگاه ، محل ]
خواهم که بیخ صحبت اغیار برکَنم
در باغ دل رها نکنم جز نهال دوست
معنی بیت چهارم
۴ _ می خواهم از دلم که به باغی می ماند ، ریشۀ همنشینی با بیگانگان را برکنم و تنها دوست را به سان درختی در این باغ باقی گذارم .
[ بیخ = ریشه / صحبت = مصاحبت و همنشینی / اغیار = جمع غیر به معنی نامحرمان و بیگانگان ]
خواهم که بیخ صحبت اغیار برکَنم
در باغ دل رها نکنم جز نهال دوست
معنی بیت چهارم
۴ _ می خواهم از دلم که به باغی می ماند ، ریشۀ همنشینی با بیگانگان را برکنم و تنها دوست را به سان درختی در این باغ باقی گذارم .
[ بیخ = ریشه / صحبت = مصاحبت و همنشینی / اغیار = جمع غیر به معنی نامحرمان و بیگانگان ]
تشریف داد و رفت ، ندانم ز بی خودی
کِاین دوست بود در نظرم یا خیال دوست
معنی بیت پنجم
۵ _ در حال بی خودی بودم که به خانه ام آمد ، به من شرافت بخشید ، مرا عزیز کرد و رفت . به همین دلیل درنیافتم که دوست مرا عزّت بخشید یا خیال دوست .
[ تشریف دادن = افتخار دادن ، تعبیری است برای رفتن بزرگتر به خانه کوچکتر / خیال = تصوّر چیزی در ذهن هنگامی که در پیش چشم نباشد ، تصویر معشوق ]
هوشم نماند و عقل برفت و سخن ببست
مُقبِل کسی که محو شود در کمال دوست
معنی بیت ششم
۶ _ هوشیاری خود را از کف دادم . عقل هم مرا ترک کرد و توان سخن گفتن از میان رفت . آری ، چه سعادتمند است کسی که در کمال یار محو گردد .
[ مقبل = خوشبخت و سعادتمند / محو شدن = فانی شدن ]
سعدی ، حجاب نیست ، تو آیینه پاک دار
زنگار خورده چون بنماید جمال دوست ؟
معنی بیت هفتم
۷ _ ای سعدی ، بین تو و معشوق پرده و حجابی وجود ندارد . آینۀ دل و باطن خویش را پاک کن ، زیرا اگر آینۀ دل زنگ زده باشد ، چگونه می تواند جمال دوست را به درستی نشان دهد ؟
[ زنگار = زنگ ، ماده سبز رنگ که در مجاورت هوا و رطوبت بر روی آهن و آینه و غیره پدید آید (لغت نامه) لازم به ذکر است که در قدیم آینه ها را از فلز می ساختند و پس از مدّتی برای پاک کردن صیقل می کردند تا زنگ آنها پاک گردد . ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
حافظ هم دقیقا همین مضمون را در یکی از اشعارش تکرار میکند:
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ، از میان برخیز