غزل شمارهٔ ۹۴
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل ۹۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۹۴ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۹۴ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۹۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۹۴ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۹۴ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۹۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۹۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۹۴ به خوانش مریم فقیهی کیا
حاشیه ها
سعدی مونس شب های تنهایی من درود بر روان استاذ سخن
دل عشوه میفروخت که من مرغ زیرکم...............اینک فتاده در سر زلف چو دام اوست
عشوه در شعر سعدی و حافظ گاه به معنی دروغ است. در مصراع اول این بیت سعی میگوید:
«دل دروغ میگفت که من مرغ زیرکی هستم که به دام کسی نمیافتم.»
خورشید زیر سایۀ زلفِ چو شامِ اوست
طوبی غلام قدّ صنوبر خرام اوست
معنی بیت اول
۱ _ معشوق در زیر سایۀ گیسوان شبگون خویش ، چهرۀ تابان خود را نهان کرده است و یا مهر فلک هم مغلوب زلف اوست . قامت خوش خرام او از طوبی هم کشیده تر است .
[ شام = شب / صنوبر = درختی است زینتی و همیشه سبز با برگ های سوزنی و شکلی مخروطی که در ادب فارسی قامت یار را بدان تشبیه کنند . ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) / صنوبر خرام = آن که خرامیدن او مانند صنوبر است در حرکت به چپ و راست ]
طوبی = درخت طوبا ، نام دیگر بهشت و یا درختی است در بهشت که شاخ و برگ آن تمام باغ عدن را می پوشاند . اصل آن در سرای رسول خدا (ص) و یا علی بن ابی طالب (ع) است و در سرای هر مؤمنی شاخی از آن باشد و میوه های گوناگون و خوشبو از آن حاصل آید و چون بهشتیان میوۀ آن درخت آرزو کنند ، شاخه سر فرود آرد تا میوه بازکنند . در حدیث است که عیسی (ع) به خداوند گفت : پروردگارا طوبی چیست ؟ خداوند فرمود : درختی است در بهشت که من آن را کاشته ام ، بر سراسر بهشت سایه افکنده ، ریشۀ آن از رضوان و آبش از تسنیم . در امالی شیخ صدوق حدیث دیگری است که می گوید در بهشت درختی است که از بالایش جامه برآید و از پایینش اسبان پَردار با زین و مهار که نه سرگین کنند و نه ادرار . اولیای خدا بر آن سوار شوند و در بهشت هر جا که خواهند پرواز کنند . صوفیان طوبی را به معنی طیب وقت و حال خوش گرفته اند . طوبی و سدرة المنتهی و زیتونه را هم یکی می دانند که نام های بسیار دارد .
آن قامت است ؟ نی ، به حقیقت قیامت است زیرا که رستخیز من اندر قیام اوست
معنی بیت دوم
۲ _ آیا آن قد و قامت معشوق است ؟ نه ، در حقیقت آشوبی است که به پای خاسته است . زیرا هنگامی که او قیام می کند ، رستاخیز من فرا می رسد .
[ قیامت = رستخیز ، محشر ]
بر مرگ ، دل خوش است در این واقعه مرا
کآب حیات در لب یاقوت فام اوست
معنی بیت سوم
۳ _ دل من در این رویداد به مرگ خشنود است ، زیرا آب حیاتی که مرا زنده می کند ، در لبان چون یاقوت او قرار دارد .
[ واقعه = بلا و مصیبت / یاقوت = سنگی است قیمتی به رنگ های مختلف که گران بهاترین آن سرخ رنگ است / یاقوت فام = یاقوت رنگ ، سرخ رنگ ]
_ چشمۀ حیات = آب حیوان ، آب زندگی ، آب خضر ، در غزلیان سعدی همۀ این ترکیبات بکار رفته است . به عقیدۀ قدما آبی بوده است در ظلمات که در انتهای دنیای مسکون جای دارد و هر کس از آن چشمه بنوشد عمر جاودانی خواهد یافت .
در اساطیر آمده است که ذوالقرنین که بنابر باوری قدیمی همان اسکندر مقدونی است . برای یافتن آن چشمه به ظلمات رفت . امّا نتوانست بدان دست یابد ، ولی خضر پیغمبر که وزیر و پسرخالۀ او بود به همراه الیاس نبی آن چشمه را یافتند و از آبش نوشیدند و عمر جاودان پیدا کردند . این افسانه ، علّت مضامین بسیار در اشعار فارسی شده است . در اصطلاح صوفیان گاهی کنایه شده است از سرچشمۀ عشق و محبّت که هر کس از آن بچشد هرگز معدوم و فانی نشود و نیز اشارت به دهان معشوق و گاهی به معنی سخنان پیر و مرشد است که به سالک حیات ابدی می بخشد .
بوی بهار می دمدم یا نسیم صبح ؟
باد بهشت می گذرد یا پیام اوست ؟
معنی بیت چهارم
۴ _ آیا اینکه می وزد نسیم صبحگاهی یا بوی خوش بهاری است ؟ و اینکه می گذرد پیام دلدار است یا نسیم بهشت ؟
[ دمیدن = وزیدن / بهار = شکوفه های تازه و نورُسته ، گل درخت نارنج و نوعی گل گاوچشم و اقحوان اصغر است ، بستان افروز که آن را تاج خروس گویند که گلی است سرخ رنگ و به عنوان گل زینتی نیز در باغ ها کاشته می شود ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) ]
دل عشوه می فروخت که من مرغ زیرکم
اینک فتاده در سر زلف چو دام اوست
معنی بیت پنجم
۵ _ دل با ناز می گفت : که من همانند پرنده ای هوشیارم . ولی اکنون در دام زلف او اسیر مانده است .
[ عشوه فروختن = کنایه از ناز و کرشمه به کار بردن ، فریفتن ]
بیچاره مانده ام همه روزی به دام او
وِ اینک فتاده ام به غریبی که کام اوست
معنی بیت ششم
۶ _ تمام روزها در دام او اسیر مانده ام و کاری از من ساخته نیست ، امّا اکنون به غم غربت دچار شده ام و این چیزی است که او می خواست . [ کام = مراد و آرزو ]
هر لحظه در بَرم دل از اندیشه خون شود
تا خود غلام کیست که سعدی غلام اوست ؟
معنی بیت هفتم
۷ _ دل هر لحظه در سینه ام از این فکر خون می شود که معشوقی که سعدی بدو دلباخته و حلقۀ غلامی او را به گوش کرده ، خود حلقه به گوش کیست ؟
[ بَر = سینه ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
بر مرگ، دل خوش است در این واقعه مرا / کآب حیات در لب یاقوت فام اوست
در بیت سوم پس از مرگ باید علامت ویرگولی باشد. تا معنا درستتر بیاید. خانم پری ساتکنی عندلیب این زحمتی که برای این شعر کشیدهاند و خواندهاند، ای کاش! پس از واژۀ مرگ، یک درنگ کوتاهی کرده بودند. منتظر ویرایش این اشکال از خانم عندلیب هستیم.