غزل شمارهٔ ۹۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل ۹۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۹۲ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۹۲ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۹۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل ۹۲ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۹۲ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۹۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۹۲ به خوانش مریم فقیهی کیا
حاشیه ها
مصرع اول تصحیح شود:
کس به چشمم در نمی آید که گویم مثل اوست...
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
باتشکر،
"به" در ابتدای بیت چهارم اضافیست باید حذف شود.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
مصرع دوم بیت دوم خرابات نیست. طریقته
آبروی نیک نامان در طریقت آب جوست
خسته نباشید در کلیات سعدی تصحیح شادروان فروغی که این غزل در بخش طیبات اومده بیت پنجم عقل بازی هست
کمند بانو بخاطر طرز خوانش
عقل بازی ی خسروی می کرد
بازی مشکل وزنی ایجاد می کنه ولی باری چنین مشکلی نداره
جز خداوندان معنی را نغلتاند سماع
وزن:فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات (بحر رمل مثمّن مقصور)
١- کنایه :به چشم در آمدن(جلوه کردن). صورت بستن:(نقش وبه تصوّر در آمدن) /
آرایه ی تکرار :چشم/ایهام تناسب:بین((صورت)) در((صورت نبندد)) به معنای ((به تصوّر
در نیاید)) با((چشم)) /حاجب:مثل (واژه ای که پیش از قافیه به یک معنی تکرار شده است.)
معنی:هیچ کس در برابر دیدگان ظاهر نمی شود که برایم ارزشی داشته باشد و بگویم او
مثل یار من است، زیرا اصولاً نظیر و مانند دوست به تصور عاشقان در نمی آید.
٢-مستوری:تقوا و پاکدامنی، نجابت و پارسایی/خرابات: -> ٢٨/١
جناس زاید و تضادّ معنوی :مست، مستور/جناس لاحق :رو، جو(در آبرو و آب جو) /
کنایه :آب جو(چیز بی ارزش).
معنی :هر کس با مستان همنشین گردد، باید از پارسایی دست بشوید، زیرا آبرومندی و
خوشنامی در نظر اهل میکده همان قدر می ارزد که آب جوی.
٣-خداوندان معنی:صاحبان حقیقت ومعرفت/غلتاندن:تغییر دادن، دگرگون ساختن/سماع:
نغمه و آواز -> ٧١/٣.
کنایه :خداوندان معنی(عارفان) /مجاز:مغز به علاقه ی اَلیّت(خرد بصیرت) /کنایه :بیرون
آمدن از پوست(از خود بیرون آمدن وترک تعلّقات کردن) /تناسب :مغز، پوست /تشبیه
مرکّب:مصراع اول مشبّه، مصراع دوم مشبّهٌ به.
معنی :سماع صوفیانه فقط اهل معنی را به حرکت و جنبش وا می دارد و آنان را دگرگون می کند، همان طور که باید در زیر پوست مغزی وجود داشته باشد تا بتوان آن را از پوست بیرون آورد، به عبارتی دیگر، ذوق لازم است تا حال ایجاد شود.
٤-کنایه:تاج بر سر نهادن(بزرگ و با قدر گردانیدن) /تبر بر سر نهادن:(خوار و ذلیل کردن، رنج و مشقّت دادن) /تضادّ معنوی:تاج، تبر.
معنی :من بنده و تسلیم تو هستم، خواهی تاج بر سرم نه، خواهی با تبر سرم را بر گیر.
هر چه معشوق بپسندد، برای عاشقان همان نیکوست.
٥-باری:به هر حال،خلاصه /فرهاد:-> ٥٥/٢.
استعاره ی مکنیّه :عقل (به قرینه ی خسروی کردن) /تشبیه :وجود به ملک(اضافه تشبیهی) /ایهام
تناسب :بین((شیرین)) در معنای غیر منظورش، یعنی (معشوق فرهاد) با(فرهاد و خسرو)
معنی :به هر روی روزگاری بود که خرد بر سر زمین وجود من فرمان می راند و پادشاهی
داشت، اما اینک همانند فرهاد شیفته لبان نوشین معشوق گشته و تسلیم عشق شده است.
٦-عنبرین:معطر - > ٥٧/٧/ چوگان و گوی: ->١٧/١/ استقصا: نیکو نگریستن، دقت بسیار کردن.
تشبیه:زلف به چوگان(اضافه تشبیهی)،دل به گوی مانند شده است/استعاره ی مکنیّه :دل
(به قرینه سر گردان بودن) /تشبیه:دل به گوی.
معنی :اگر در پیچ و تاب گیسوان خمیده و خوشبوی او جست و جو کنی، در خواهی یافت که در زیر هر تار موی او دلی سر گشته اسیر مانده است.
٧-حسن:جمال و زیبایی /قیاس:سنجش و اندازه /بسیارگو : پر حرف و لاف زن.
استعاره ی مصرّحه :گل(معشوق) و بلبل(سعدی).
معنی: ای سعدی،هر قدر که از چهره زیبای معشوق سخن بگویی نیکویی آن چهره بیش
از اوصاف فراوان تو خواهد بود، همان طور که بلبل سالیان درازی با نغمه سرایی خود
نتوانسته است اندکی از وصف روی گل را بیان دارد.
با تشکر از دوست خوبم ،مهربانو پروین اختیارزاده 🙏
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .