غزل شمارهٔ ۸۹
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۸۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۸۹ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۸۹ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۸۹ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل ۸۹ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۸۹ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۸۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۸۹ به خوانش مریم فقیهی کیا
حاشیه ها
1. بتا (beta) = بگذار
هلاک پهلوی بوده هولک بوده است به عربی رفته است
در کنار زیبایی فراوان این غزل،
این بیت که فرمود:
به خواب دوش چنان دیدمی که زلفینش
گرفته بودم و دستم هنوز غالیه بوست
چقدر استادانه و ظریف و قشنگ است.
جناب سعدی
با سپاس از توضیحتان . بتا = بهل تا = بگذار تا
با ارادت
باسلام. دکتر انوری و همه علاقه مندان به ادبیات باید بدانند که سعدی(شاعر قرن هفتم) هیچ تکلیفی به رعایت اسلوب شعرا و نویسندگان قرن 3 و 4 ندارد. به ویژه اینکه سبک شعری در قرون 3 و 4 بیشتر "خراسانی" است اما سبک سعدی به اصطلاح "عراقی" میباشد.
یادمان باشد استادی سخن، جامه ای است که از دیرباز بر قامت سعدی دوخته شده است.
اگر عدم تقلید و تبعیت از نثر و شعر پیشینیان اشکال است، سعدی پر اشکالترین شاعر و نویسنده فارسی است!
به قول خودش:
کهن جامه ی خویش پیراستن/ به از جامه عاریت خواستن
بتا= beta
از مصدر تاییدن در قدیم
به معنای مراقب باش.
این مصدر امروزه به شکل پاییدن تغییر شکل یافته
حظ بصر ببرید از شکسته نستعلیق این غزل، به قلم مرحوم عبدالمجید طالقانی:
پیوند به وبگاه بیرونی
به خواب دوش چنان دیدمی که زلفینش
گرفته بودم و دستم هنوز غالیهبوست
بیچاره انوری
دوش به خواب چنان میدیدم که انگشتها در خلقه زلفش کرده ام.اکنون به به، به به، چه دستان خوشبویی
چنان دیدمی: میدیدم(در خواب) و میبینم (در بیداری)
زلفین:خلقه در خانه یا صندوق که قفل بدان آویزند و اشاره به حلقه زلف
تو حلقه و من قفلم
شاید که شوی جفتم
جناب حمید رضا
اتفاقاً سعدی همین مطلب را رعایت کرده ولی گویا بنا بر رعایت وزن شعر جای ” یا “ ی مورد نظر را در مصرع قبل آورده که : {به خواب دوش چنان دیدمی که گرفته بودم} زلف یار را.
به جای دیدم که گرفتمی ، گفته دیدمی که گرفته بودم.
به نظر جای ایراد نیست
با درود
وزن : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات
بِتا هلاک شود دوست در محبّت دوست
که زندگانی او در هلاک بودن اوست
معنی بیت اول
۱ _ بگذار دوست در راه محبّت ورزیدن به محبوب خویش هلاک گردد ، زیرا زندگی حقیقی عاشق از میان برخاستن اوست .
[ بِتا = بگذار ، مخفّف «بهل تا» نیز می باشد (لغت نامه) / دوست = دوستدار و محبّ ، عاشق و معشوق ]
مرا جفا و وفای تو پیش ، یکسان است
که هر چه دوست پسندد به جای دوست ، نکوست
معنی بیت دوم
۲ _ در نزد من جفا و وفای تو برابر است ، زیرا چیزی که دوست در حقّ دوست می پسندد نیکوست .
[ وفا = مقابل جفا به معنی وعده به جا آوردن و به سر بردن دوستی و عهد و پیمان ، ثبات در قول و سخن و دوستی / به جایِ = در حقِّ ]
مرا و عشق تو گیتی به یک شکم زاده ست
دو روح در بدنی چون دو مغز در یک پوست
معنی بیت سوم
۳ _ گیتی مرا و عشق تو را یکجا به وجود آورده است ، یعنی عشق تو همزاد من است . در حقیقت من و تو مثل دو روح هستیم در یک جسم ، همچنان که دو مغز در زیر یک پوست قرار دارند .
هر آنچه بر سر آزادگان رود زیباست
علی الخصوص که از دست یار زیباخوست
معنی بیت چهارم
۴ _ وارستگان و عاشقان راستین هر چه برایشان پیش آید . نیکو تلّقی می کند ، به ویژه اگر عامل این پیش آمدها یار خوش منش آنان باشد .
[ آزادگان = فارغ بالان ، کسانی که از دنیای مادّی رسته اند / علی الخصوص = به خصوص ]
دلم ز دست به در بُرد سروبالایی
خلاف عادتِ آن سروها که برلب جوست
معنی بیت پنجم
۵ _ معشوق سروبالایی دل از کفم ربود ، بر خلاف عادت سروهای لب جو که بدین سان توانایی دلربایی ندارند .
[ دل از دست به در بردن = کنایه از شیفته و بی قرار کردن ]
به خواب دوش چنان دیدمی که زلفینش
گرفته بودم و دستم هنوز غالیه بوست
معنی بیت ششم
۶ _دیشب در خواب دیدم که گیسوان معطّر او را در دست گرفته بودم . اینک پس از بیداری هنوز هم می توان بوی خوش گیسوان او را از دستانم استشمام کنم .
[ دوش = دیشب / زلفین = مو و حلقۀ گیسو (لغت نامه) / غالیه = مادّه ای است خوشبو و سیاه رنگ مرکّب از مشک و عنبر و جز آن که موی را با آن خضاب کنند (لغت نامه) ]
چو گوی در همۀ عالَم به جان بگردیدم
ز دست عشقش و ، چوگان هنوز در پی گوست
معنی بیت هفتم
۷ _از دست عشق او سراسر جهان را چون گوی ، جانانه درنوردیدم . ولی چوگان عشق معشوق هنوز هم مرا مانند گوی سرگردان می خواهد .
[ گوی = توپ و گلوله ای چوبین که در بازی چوگان از آن استفاده می شود / چوگان = چوبی با دستۀ راست و باریک و سرِ کج که با آن در چوگان بازی گوی را می زنند ]
جماعتی به همین آب چشم بیرونی
نظر کنند و ندانند کآتشم در توست
معنی بیت هشتم
۸ _ گروهی به این اشک ظاهری من می نگرند و از آتش و سوزش درونم آگاهی ندارند .
[ تو = درون و اندرون / آتش = کنایه از سوز عشق ]
ز دوست هر که تو بینی مراد خود خواهد
مراد خاطر سعدی مراد خاطر اوست
معنی بیت نهم
۹ _ هر کس می خواهد از قِبَل دوست به کام دل رسد . امّا آرزوی قلبی سعدی همان است که دوست آن را آرزو می کند .
[ مراد = میل و آرزو / خاطر = دل ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .