گنجور

غزل شمارهٔ ۸۷

گر کسی سرو شنیده‌ست که رفته‌ست این است
یا صنوبر که بناگوش و برش سیمین است
نه بلندیست به صورت که تو معلوم کنی
که بلند از نظر مردم کوته‌بین است
خواب در عهد تو در چشم من آید هیهات
عاشقی کار سری نیست که بر بالین است
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت
وآنچه در خواب نشد چشم من و پروین است
خود گرفتم که نظر بر رخ خوبان کفر است
من از این بازنگردم که مرا این دین است
وقت آن است که مردم ره صحرا گیرند
خاصه اکنون که بهار آمد و فروردین است
چمن امروز بهشت است و تو در می‌بایی
تا خلایق همه گویند که حورالعین است
هر چه گفتیم در اوصاف کمالیت او
همچنان هیچ نگفتیم که صد چندین است
آنچه سرپنجهٔ سیمین تو با سعدی کرد
با کبوتر نکند پنجه که با شاهین است
من دگر شعر نخواهم که نویسم که مگس
زحمتم می‌دهد از بس که سخن شیرین است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل ۸۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۸۷ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۸۷ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۸۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل ۸۷ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۸۷ به خوانش مصطفی حسینی کومله
غزل شمارهٔ ۸۷ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۸۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۸۷ به خوانش مریم فقیهی کیا

حاشیه ها

1387/11/12 13:02
عباس مشرف رضوی

آن نه بلندست به صورت که تو معلوم کنی
که بلند از نظر مردم کوته بین است
مصرع دوم مشخصا به معشوق اشاره می کند و نه به بلندیا بلندی.. بنابراین مصرع اول هم به معشوق اشاره می کند و بلند صفت معشوق است (و پیرو بیت اول) و نه به "بلندی".
مضاف براین، در نسخه چاپ هند هم چنین آمده است.
متشکرم.
---
پاسخ: با تشکر، مطابق پیشنهاد شما، «بلندیست» با «بلند است» جایگزین شد. بعدا با تصحیح فروغی مقایسه کردیم و دیدیم علی‌رغم آن که پیشنهاد جناب مشرف رضوی را در حاشیه به عنوان بدل آورده در متن همان «بلندیست» را ذکر کرده. لذا جهت یکدستی با آن تصحیح، متن را به نقل قبل برگرداندیم.

1389/04/27 18:06
. دکتر شکوهی

در بیت زیر نگاه کنید:
هر چه گفتیم در اوصاف کمالیت او
همچنان هیچ نگفتیم که صد چندین است

تا آن جا که من می‌دانم پسوند «-یت» به اسم معنا نمی ‌چسبد بلکه به اسم ذات می‌چسبد. مانند
آدم --> آدمیت = آدم بودن
اشراف --> اشرافیت = جزو اشراف بودن
فعّال --> فعالیت = فعال بودن
بنابراین اگر بخواهیم از ریشه‌ی «کَمِلَ» استفاده کنیم باید بگوییم
کامل --> کاملیت = کامل بودن
زیرا «کمال» خود اسم معنا است به معنای «کامل بودن» و «کمالیت» یعنی «کامل بودن بودن» که ترکیبی حشو و بیهوده است. بنابراین، به نظر من از سعدی - که در هر دو زبان پارسی و عربی استاد بوده و در نظامیه‌ی بغداد درس خوانده - دور است که پسوند «-یت» را به «کمال» بچسباند.

1391/11/06 21:02
سعید

یادش گرامی باد سعدی عزیز و نازنین ما،
عشق را چه زیبا نقاشی میکند.
به حق استاد سخن است.
اگر او نبود براستی چیزی کم داشتیم

1394/04/30 13:06
فرامرز

ای بیت
"قیامت می‌کنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن
مسلم نیست طوطی را در ایامت شکرخایی"
با بیت آخر این شعر از شیرینی و خودستادیی بر حق سعدی حکایت دارد.

1394/06/22 00:09
خسروع

میگن بذر زبان فارسی را رودکی کاشت . فردوسی آن را پرورد . سعدی آن را بر باد داد . هر چند بر باد دادن میتواند کنایه از پاک کردن و گرفتن ناخالصیها باشد اما معنای نابود کردن صحیحتر به نظر میرسد . یک حکایت از سعدی نمیتوان یافت که مجبور نشویم بارها برای معنی لغات عربی به لغتنامه مراجعه کنیم .

1394/07/05 21:10
روفیا

شکوهی گرامی
در تنگنای قافیه خورشید خر شود !

1394/07/06 04:10
ناشناسا

جناب شکوهی،
اینکه در عربی چگونه است و ریشه آن چیست و ... فراموش بفرمایید آنچه سعدی میگوید درست است و
جای گفتگو ندارد.

1395/02/26 11:04
عباس مشرف رضوی

تفاوتهای جزئی درضبط:
"وانچه در خواب نشد" به "وانکه در خواب نشد"
(خواب صفت موجودات جاندار است و چشم و پروین در اینجا استعاره ای برای شخص است)
"اوصاف کمالیت او" به "اوصاف کمالیت تو" (در همه جای غزل به "تو" اشاره دارد و نه "او")
درضمن مطابق لغتنامه دهخدا، کمالیت "مصدر جعلی" است که در فارسی "مصطلح" شده است؛ پس اگر هم در عربی غلط باشد، در فارسی صحیح است.

1395/02/26 11:04
عباس مشرف رضوی

کلمات عربی در شعر سعدی بسیار محدود و حساب شده است (مثلا در همین غزل می توانید بشمارید). در مورد نثر هم می توان توجیه کرد که قبل از سعدی متون ادبی (مثلا در حکایت و پند و اندرز ونه مثلا شرح حال، گزارش یا تاریخ که از پیش هم به فارسی وجود داشته است) عموما همه عربی بوده اند؛ و برعکس سعدی اولین (تقریبا اولین، یا اولین مهمترین) کسی بود که شروع به نوشتن متون فارسی کرد. ولی بطورکلی عربی شدن زبان فارسی به تدریج و در طی سده ها اتفاق افتاده است. مثلا در آثار سعدی کلمه "فارس" کم و "فارسی" اصلا نمی بینیم و بیشتر "پارس" و "پارسی" ذکر شده است. ولی در آثار حافظ، کلمه "فارس" نسبتا بیشترشده و حتی کلمه "فارسی" هم ذکر شده است. زیادشدن کلمات عربی در نظم و نثر مستمرا ادامه داشته و تا زمان قاجاریه به اوج خود می رسد؛ و نسبت دادن آن به کسی مانند سعدی وجهی ندارد.

1395/02/26 12:04
سیدمحمد

جناب رضوی ، در یک مورد با شما موافق نیستم
نوشته اید “وانچه در خواب نشد” به “وانکه در خواب نشد
(خواب صفت موجودات جاندار است و چشم و پروین در اینجا استعاره ای برای شخص است)
که استعاره برای شخص نیستند و همان” وآنچه“ درست است چون برای اشاره به چشم از چه استفاده می کنیم نه از که
و
همینطور پروین خوشه ی ستارگان درآسمان است که برای اشاره به آن ”چه “ به کار می بریم
{ چه در آسمان است ؟ ، خوشه ی پروین}
{با چه اشاره کرد ؟ با چشم}
چشم و پروین ، شخص نیستند
نمی گوید من در خواب نشدم ، می گوید چشم من در خواب نشد
زنده باشید

1395/02/26 12:04
سیدمحمد

شاید سعدی به عمد کلمه ی ” کمالیت “ را آورده که بدعتی ست ، وگرنه برای استاد سخن بسیار آسان بود به جای آن مثلاً می نوشت : هر چه گفتیم در اوصاف کمال و خِرَدش
ضمناً بسیار بسیار کلمات عربی هستند که فارسی شده اند و اعراب همانطور که ما به کار میبریم ، استفاده نمی کنند ، و همینطور کلماتی که از زبان ما به عربی رفته
برای مثال کلمه ی ” در “ به عربی شده ” درب “ و جمع آن ” دروب “ که در عربی به مانای دروازه ست
پس به سعدی ایرادی نیست.

1395/12/04 01:03
روح

سلام
اگر قصد داریم بر شعر شخصیتی مثل سعدی نقدی داشته باشیم اول باید ببینیم که آیا در جایگاه یک منتقد هستیم؟
و اینکه آیا چیزی که مورد انتقاد ما قرار دارد، نیازمند انتقاد هست یا خیر؟
اینکه دوست ما معتقدند سعدی ادبیات فارسی رو به باد داد مایه‌ی تاسف است. سهل و ممتنع گویی آشکارترین و شناخته‌شده‌ترین ویژگی آثار سعدی است. ناآشنایی ما با ابتدایی‌ترین واژگان زبان عربی که زبان دین ما هست نباید موجب این بشود که به گوهری مانند سعدی که تمام دنیا از خوان طبع شیرین و دلکشش روزی می‌خورند نقد غیرمنصفانه روا بداریم.
سعدی آنقدر هنرمند و چیره‌دست و مسلط بوده است که متوسل به قافیه‌سازی و شعرکوششی نشود. اگر جایی احساس کردیم که سعدی ضعیف عمل کرده یقین بدانید که طبع دمدمی ما درمانده‌‌ی حال آن ساعت سعدی هست...
بهتر است اگر با سعدی انسی و حالی نداریم به دنبال انتقادش هم نباشیم.
بهایم خموشند و گویا بشر
زبان بسته بهتر که گویا به شر

1395/12/04 19:03
پریشان روزگار

جناب شکوهی
شما یا هر مدعی دیگر در اندازه ای نیستید که بر عربی دانی استاد سخن خرده بگیرید.

1400/08/20 01:11
Amin Chatrrouz

چرا نباید کسی ایراد بگیرد؟

بنظر من منطقی نیست و احساسیه بیشتر.  هر کسی حق نظر دادن داره ولو غلط 

 

 

 

 

1396/01/01 03:04
امید

کمالیت همون کمالی ات هست یعنی اوصاف کمالی تو که به ضرورت وزن شده کمالیت این با مصدر جعلی عربی که به صفت می‌ چسبه متفاوته

1397/02/25 19:04
نیما

پریشان روزگار گرامی
جناب شکوهی خرده ای به سعدی نگرفتند. ایشان تردید دارند به این که آیا کلمه "کمالیت" متعلق به خود حضرت اجل است یا خیر. حتی اگر در درست بودن این کلمه تردیدی باقی نماند، باز هم به یقین نمی توان نتیجه گرفت که "کمالیت" اصیل است.

1397/02/16 10:05
احمدی

دوستان عزیز. در اینکه هر کسی باید در جایگاه نقد باشد تا بتواند موضوع یا مقوله ای را نقد کند هیچ شکی نیست. اما این موضوع را همواره مد نظر بگیریم که هیچ چیز و هیچ کسی در هیچ کجای این پهنه ی گیتی وجود ندارد که غیر قابل نقد باشد. در این که سعدی یکی از اسطوره های فرهنگ و ادب پارسی ست هیچ شکی نیست. امااستفاده از واژه مقدس و بزرگ نمودن افراطی هر موضوعی کار بسیار اشتباهی است. البته نقد همواره باید مودبانه و در چهارچوب اخلاق باشد . جناب روح عزیز خدمت شما بزرگوار نیز باید عرض کنم که دین نیاز به زبان ندارد. اگر شما دینتان بر پایه زبان عربیست باید یک بازنگری کامل در خودتان داشته باشید.

درود
بر باد دادن را تا چه بخوانیم , هر کسی مفهومی رو بر میداره که در ذهنش فراوان تره !!!!
بر باد دادن بذر
پاشیدن اون بر روی زمین است برای کاشت
بذری که رودکی فراهم آورد
زمینی که فردوسی آماده ی کشت کرد
و بذرش رو هم سعدی کاشت
روحش شاد , روانش شاد , رحمت حق به او
که اگر نبود بهتر متوجه می شدین لغات و زبان عربی یعنی چه !
چون اگر نبود من , شما ,الان به جای پارسی عرب زبان بودیم

1397/12/24 23:02
زارعی

سلام
بیت 4 رو اشتباه درج کردید. اصل بیت این است:
مردمان جمله بخفتند و شب از نیمه گذشت
آنکه در خواب نشد چشم من و پروین است
آرام گرفتن مربوط به زمان کنونی است نه زمان سعدی علیه الرحمه.

1399/03/02 14:06
boowiso

ظاهرا در این بیت :
چمن امروز بهشت است و تو در می‌بایی
تا خلایق همه گویند که حورالعین است
کلمه می بایی باید با می نایی تغییر یابد که فکر کنم یعنی نمی آیی.
معنی شعر به این صورت ظاهرا غلط می شود ولی وقتی می نایی بگذاریم درست می شود یعنی:
چمن امروز مثل بهشت است و تو در نمی آیی تا خلایق همه بگویند که حورالعین آمده است.

1400/01/30 10:03
Polestar

درباره کلمه "درمی‌بایی" عجیبه اینجا چندا بهش پرداخته نشده و واقعا جای بحث داره

1400/06/12 07:09
سید

درمی‌بایی به معنی ملاحظه داشتن و دو دل بودن.
از انوری: ای جان تو چه می‌کنی کرا می‌پایی ... نیکو سر و کاریست تو درمی‌بایی
یا جای دیگر از خود شیخ اجل: نه مرا حسرت جاه است و نه اندیشه مال ... همه اسباب مهیاست تو در می‌بایی

اصلاح رودربایستی هم وامدار همین فعل بوده و به معنی دودل بودن به جهت رعایت حیا است

1400/09/17 19:12
محمد حسن ارجمندی

در بیت

خود گرفتم که نظر بر رخ خوبان کفر است............من از این بازنگردم که مرا این دین است 

عبارت «خود گرفتم که» مترادف عبارت امروزی ماست که می‌گوییم:«گیریم که چنین است» یا «گویی که چنین است.»

1401/01/28 02:03
ناصر فیض

براساس آنچه دوستان تا اینجا گفته‌اند پس با توجه به نحو جمله در مصرع دوم این معنی حاصل می‌شود:

چمن[..و باغ و گلگشت و بوستان] امروز مانند بهشت است و تو[ای یار] ملاحظه کرده و مأخوذ به حیایی[می‌کنی]تا اینکه مردم بگویند او حورالعین[به اعتبار بیش از حد زیبا بودن]است و به این دلیل بیرون نمی‌آید یا تردید و رو در بایستی می‌کند.

هر چند این معنی درست به نظر می‌رسد اما کلمه‌ی در می‌بایی را اگر غلط استنساخ و غیره بدانیم و در‌می‌نایی را بپذیریم با عنایت به اینکه سعدی افصح‌المتکلمین است و لزومی ندارد این همه مخاطب را بپیچاند(هرچند او از این کارها بارها کرده است)معنی بیت سلیس‌تر می شود:

چمن امروز مانند بهشت است و تو بیرون نمی‌آیی تا مردم بگویند ببینید حورالعین آمده است.

در مورد دیگر که دوستان از خود سعدی همین تعبیر در‌می‌بایی را ذکر کرده‌اند معنی بسیار روان است و با بحث حاضر متفاوت است.

1401/01/28 02:03
ناصر فیض

ناگفته نماند که:

دربایستن در لغت به معنی اینها آمده است:

مورد احتیاج بودن-ضرور بودن-شایسته و سزاوار بودن-مناسب بودن

اگر این معنی را در نظر داشته باشیم باز هم قابل قبول می‌نماید:

چمن امروز مانند بهشت است و تو شایسته‌ای یا ضرورت دارد که تو باشی تا مردم بگویند که او حور‌العین است که آمده است(به بهشت)

همه این حرف‌ها به کنار، شاعر اگر میخواست همه آنچه را که از یک بیت بر می‌آید به زبان بیاورد شعر نمی‌گفت نثر مینوشت و نگران اطناب و تطویل آن هم نبود. او شعر گفته تا این همه تفسیر و تعبیر و برداشت از آن بشود و این با پیچیدگی که خودم پیشتر عرض کردم متفاوت است، تفسیر و برداشت مختلف دارد که هر یک به جای خود سهل و ممتنع است. ببخشید زبان‌درازی کردم.

1401/08/04 20:11
فاطمه زندی

وزن : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لا ن

 

گر کسی سرو شنیده ست که رفته ست این است 

 یا صنوبر که بُناگوش و بَرش سیمین است

معنی بیت اول 

۱ _ اگر کسی شنیده باشد که سروی به حرکت درآمده است ، یا صنوبری گوش و سینه ای سیمین دارد ، او سرو و صنوبر است .

[ سرو = درختی است همیشه سبز که در ادبیات فارسی شاعران قد و قامت معشوق را بدان تشبیه کرده اند / صنوبر = درختی است زینتی و همیشه سبز با برگ های سوزنی و شکلی مخروطی که در ادبیات فارسی قامت یار را بدان تشبیه کنند . ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) / بناگوش = نرمه و پسِ گوش / بر = سینه ]

 

نه بلندی است به صورت که تو معلوم کنی 

 که بلند از نظر مردم کوته بین است

معنی بیت دوم 

۲ _ بلندای قامت او آن گونه نیست که بتوان با معیارهای مردم کوته بین آن را سنجید . یا کشیدگی قامتش چنان است که مردم کوته بین قادر به ارزیابی آن نیستند . [ معلوم کردن = شناختن / کوته بین = کنایه از تنگ چشم و کوته نظر و خرده گیر ]

 

خواب در عهد تو در چشم من آید ؟ هیهات عاشقی کار سری نیست که بر بالین است

معنی بیت سوم 

۳ _ آیا در عهد تو خواب به چشم من می آید ؟ دور باد از من ، زیرا عشق ورزیدن کار سری که بی اضطراب بر بالین نهاده شود نیست . [ عهد = زمان و روزگار / هیهات = چه دور است ، در زبان فارسی به معنی افسوس به کار می رود ]

 

همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت 

و آنچه در خواب نشد ، چشم من و پروین است

معنی بیت چهارم 

۴ _ شب از نیمه گذشته است و هم خفته اند . امّا چشم من و خوشۀ پروین همچنان بیدارند . یا چشم من مثل خوشۀ پروین بیدار است . [ آرام گرفتن = استراحت کردن و آسودن / پروین = ثریا ، مجموعه ای از شش یا هفت ستاره کوچک درخشان در صورت فلکی ثور که در ادبیات معمولا آن را به گردنبند یا خوشۀ انگور ( خوشۀ پروین ) تشبیه می کنند . ( فرهنگ اصطلاحات نجومی ) ]

 

خود گرفتم که نظر بر رخ خوبان کفر است 

من از این باز نگردم که مرا این ، دین است

معنی بیت پنجم 

۵ _ به فرض اینکه نگریستن بر چهرۀ زیبارویان کفر محسوب شود ، من از این کفر بازنمی گردم و آن را آیین خویش می شمارم . [ گرفتن = فرض کردن ، پنداشتن / نظر = نگاه ]

 

وقت آن است که مردم ره صحرا گیرند 

خاصه اکنون که بهار آمد و فروردین است

معنی بیت ششم 

۶ _ وقت آن فرا رسیده که مردم برای تفرّج به صحرا روند ، به ویژه اکنون که فصل بهار و فروردین فرا رسیده است .

_ بهار = فصل بهار ، شکوفه های تازه و نورُسته گل درخت نارنج و نوعی گل گاوچشم و اقحوان اصغر است ، بستان افروز که آن را تاج خروس گویند که گلی است سرخ رنگ و به عنوان گل زینتی نیز در باغ ها کاشته می شود ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) .

 

چمن امروز بهشت است و تو در می بایی 

 تا خلایق همه گویند که حورالعین است

معنی بیت هفتم

۷ _ امروز چمنزاران چون بهشت شده است و فقط تو را لازم دارد تا همۀ مردم بگویند که او زن سیه چشم این بهشت است .

 

[ چمن = سبزه و گیاه / دربایستن = لازم و ضرورت داشتن / خلایق = جمع خلیقه به معنی مردم و آفر یدگان / حورالعین = زنان سیاه چشم بهشتی ، زیبا رویی که موی و چشمی سیاه و پوستی سفید دارد و یا زیبا چشمی که سیاهی چشمان او کاملاََ سیاه و سفیدی چشمان او کاملاََ سفید باشد ]

هر چه گفتیم در اوصاف کمالیّت او 

همچنان هیچ نگفتیم که صد چندین است

 

معنی بیت هشتم 

۸ _ با وجود آنکه از صفت های کمال او بسیار سخن گفتیم ، امّا به نظر می رسد که هنوز چیزی در این باره نگفته ایم ، زیرا اوصاف کمال او صدها برابر بیش از گفته های ماست . [ اوصاف کمالیّت = وصف های کامل و تمام ، توصیف های علم و معرفت و بزرگی ]

آنچه سرپنجۀ سیمین تو با سعدی کرد 

 با کبوتر نکند پنجه که با شاهین است

معنی بیت نهم 

۹ _ کاری که دستان سفید و زیبای تو به سعدی کرد ، پنجه های نیرومند شاهین هم نمی تواند با کبوتر بکند . [ پنجه که با شاهین است = پنجۀ شاهین ، پنجه ای که شاهین دارد ]

من دگر شعر نخوانم که نویسم ، که مگس 

 زحمتم می دهد از بس که سخن شیرین است

معنی بیت دهم 

۱۰ _ من دیگر شعرهایم را نمی نویسم ، زیرا سخنانم آن قدر شیرین است که به محض نوشته شدن مگس ها گرد آن جمع می شوند و مزاحمت ایجاد می کنند . [ زحمت دادن = مزاحم شدن ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید ..