گنجور

غزل شمارهٔ ۸۵

با همه مهر و با منش کینست
چه کنم حظ بخت من اینست
شاید ای نفس تا دگر نکنی
پنجه با ساعدی که سیمینست
ننهد پای تا نبیند جای
هر که را چشم مصلحت بینست
مثل زیرکان و چنبر عشق
طفل نادان و مار رنگینست
دردمند فراق سر ننهد
مگر آن شب که گور بالینست
گریه گو بر هلاک من مکنید
که نه این نوبت نخستینست
لازمست احتمال چندین جور
که محبت هزار چندینست
گر هزارم جواب تلخ دهی
اعتقاد من آن که شیرینست
مرد اگر شیر در کمند آرد
چون کمندش گرفت مسکینست
سعدیا تن به نیستی درده
چاره با سخت بازوان اینست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل ۸۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۸۵ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۸۵ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۸۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل ۸۵ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۸۵ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۸۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۸۵ به خوانش مریم فقیهی کیا

حاشیه ها

1391/03/25 00:05
مهدی

با سلام
در مصراع دوم از بیت اول "خط" به اشتباه "حظ "تایپ شده که می بایست اصلاح شود.
با همه مهر و با منش کین است
چه کنم خط بخت من این است

1392/01/21 19:03
ال

مهدی عزیز، همان «حظ» به‌معنای بهره یا بهره‌بردن صحیح است. در نسخه‌ی محمدعلی فروغی چنین آمده است.

1393/04/14 21:07
علیرضا

گویا در یک نسخه ی قدیمی به جای "حظ بخت" "خط و بخت" آمده است.

1393/08/25 14:10
Mujaheed Tatar

مهدی عزیز شما کمی دقت فرمائید حظ با خط اشتباه نشده بلکه حظ به معنی نصیب است وتایپ درست است

1394/07/05 06:10
شایق

با سلام ( سعدیا تن به نیستی در ده ...... چاره با سخت بازوان اینست ) سعدی در این بیت مرحله فنا را مطرح میکند کسی که عاشق میشود بجایی میرسد که دیگر اثری از خود و خودی خود یافت نمی کند و همه او میشود گویند شخصی در خانه بایزید را زد بایزید گفت کیست شخص گفت بایزید را می خواهم بایزید جواب داد که سی سال است که او را ندیده ام و اینجاست که صوفی فریاد انا الحق سر میدهد

1400/09/17 19:12
محمد حسن ارجمندی

سعدی در غزلیاتش بسیار به مفهوم «تسلیم» اشاره کرده است. او گاه در برخی از غزل‌ها از ابتدا تا پایان، تسلیم را فریاد می‌زند. تسلیم در نظر سعدی به معنای نداشتن اختیار نیست او عاشقی است که با اختیار امور خویش را به یار می‌سپارد. تسلیم یکی از مراحل متعالی سلوک عارفان است که در آن جایگاه به همه چیز از دوست خشنودند و یار نیز از انها خشنود.(رَضِیَ اللَّهُ عَنهُم وَرَضوا عَنهُ(آیه119 سوره مائده) و بیت آخر این غزل بر تسلیم دلالت دارد:

سعدیا تن به نیستی درده....................چاره با سخت بازوان اینست

1401/07/02 22:10
فاطمه زندی

با همه مِهر و ، با منش کین است 

چه کنم ؟ حظّ بخت من این است

معنی بیت اول

 ۱ _با همه مهر می ورزد امّا با من بر سر کین است . چه می توانم کرد ؟ این هم از بخت بَد من است .

[ حظّ = بهره ، نصیب / بخت = اقبال و سعادت ]

شاید این نَفس ، تا دگر نکنی

پنجه با ساعدی که سیمین است

معنی بیت دوم 

 ۲ _ای نَفس ، شایسته است که دیگر با ساعد سیمین یار پنجه میفکنی .

[ شاید = از مصدر شایستن به معنی شایسته و سزاوار / ساعد سیمین = دست و بازوی سپید و زیبا / پنجه با کسی کردن = کنایه از ستیز و نزاع کردن ، درافتادن با کسی ]

ننهد پای تا نبیند چای 

هر که را چشم مصلحت بین است

معنی بیت سوم 

۳  _هر کسی که چشم مصلحت بین داشته باشد ، تا جایی را نبیند به آنجا پای نمی گذارد .

[ مصلحت = صلاح اندیش ]

مَثل زیرکان و چنبر عشق 

طفلِ نادان و مارِ رنگین است

معنی بیت چهارم 

۴ _داستان خردمندان و اسیر شدگان در حلقۀ عشق مَثل داستان کودک نادانی است که ندانسته با ماری خوش خط و خال بازی می کند .

[ زیرکان = عاقلان و دانایان / چنبر = حلقه و دایره ]

دردمند فراق سر ننهد 

مگر آن شب که گور بالین است

معنی بیت پنجم

 ۵ _عاشقی که درد جدایی به جان دارد نمی خوابد . مگر شبی که گور بستر و بالین باشد . یعنی تا زنده است خواب به چشمان او نمی آید .

[ دردمند = دردکش ، رنجور و آزرده / سرنهادن = کنایه از خوابیدن ، آرام و قرار گرفتن ]

گریه گو بر هلاک من مکنید

که نه این نوبتِ نخستین است

معنی بیت ششم

۶ _به آشنایان بگو که برای هلاک شدن من اشک مریزید ، زیرا این اوّلین باری نیست که کسی در راه دلدادگی جان می سپارد .

لازم است احتمال چندین جَور 

که محبّت هزار چندین است

معنی بیت هفتم 

۷ _ تحمّل این مقدار ستم از یار ضروری است ، زیرا محبّت و عشق نسبت به او هزار بار بیش از مقدار ستمی است که روا می دارد .

[ احتمال = بردباری ، تحمّل کردن ]

گر هزارم جواب تلخ دهی 

اعتقاد من آنکه شیرین است

معنی بیت هشتم 

 ۸ _اگر هزاران بار به من جواب تلخ بدهی ، من بر این باورم که آن سخنان تلخ و آزار دهنده شیرین است .

مرد اگر شیر در کمند آرد 

چون کمندش گرفت مسکین است

معنی بیت نهم

۹ _انسان اگر توانایی به دام انداختن شیر را هم داشه باشد ، هنگامی که به کمند افتاد و اسیر شد ، شخصی ناتوان است 

سعدیا ، تن به نیستی در ده 

چاره با سخت بازوان این است

معنی بیت دهم 

۱۰ _ای سعدی ، آمادۀ هلاک و نیستی باش ، زیرا درافتادن با معشوق توانا راهی جز این باقی نمی گذارد . [ نیستی = فنا و نابودی / تن در دادن = راضی شدن و پذیرفتن / سخت بازوان = توانایان و زورمندان ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .