گنجور

غزل شمارهٔ ۶۳۵

اگرم حیات بخشی وگرم هلاک خواهی
سر بندگی به حُکمت بنهم که پادشاهی
من اگر هزار خدمت بکنم گناهکارم
تو هزار خون ناحق بکنی و بی گناهی
به کسی نمی‌توانم که شکایت از تو خوانم
همه جانب تو خواهند و تو آن کنی که خواهی
تو به آفتاب مانی ز کمال حسن طلعت
که نظر نمی‌تواند که ببیندت کماهی
من اگر چنان که نهی است نظر به دوست کردن
همه عمر توبه کردم که نگردم از مناهی
به خدای اگر به دردم بکشی که برنگردم
کسی از تو چون گریزد که تواش گریزگاهی
منم ای نگار و چشمی که در انتظار رویت
همه شب نخفت مسکین و بخفت مرغ و ماهی
و گر این شب درازم بکشد در آرزویت
نه عجب که زنده گردم به نسیم صبحگاهی
غم عشق اگر بکوشم که ز دوستان بپوشم
سخنان سوزناکم بدهد بر آن گواهی
خضری چو کلک سعدی همه روز در سیاحت
نه عجب گر آب حیوان به درآید از سیاهی

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگرم حیات بخشی وگرم هلاک خواهی
سر بندگی به حُکمت بنهم که پادشاهی
هوش مصنوعی: اگر تو بخواهی مرا زنده کنی یا نابود کنی، من با کمال افتادگی و خردمندی خود را به تو تسلیم می‌کنم؛ زیرا تو پادشاهی.
من اگر هزار خدمت بکنم گناهکارم
تو هزار خون ناحق بکنی و بی گناهی
هوش مصنوعی: اگر من هزار کار خوب انجام دهم باز هم خود را گناهکار می‌دانم، در حالی که تو ممکن است هزاران ظلم و خون‌ریزی انجام دهی و هنوز بی‌گناه به نظر بیایی.
به کسی نمی‌توانم که شکایت از تو خوانم
همه جانب تو خواهند و تو آن کنی که خواهی
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم از تو نزد دیگران شکایت کنم، چرا که همه به سمت تو گرایش دارند و تو هر کاری که بخواهی انجام می‌دهی.
تو به آفتاب مانی ز کمال حسن طلعت
که نظر نمی‌تواند که ببیندت کماهی
هوش مصنوعی: تو مانند آفتاب هستی که Beauty و جذابیت تو به حدی است که هیچ نگاهی نمی‌تواند تو را به درستی ببیند.
من اگر چنان که نهی است نظر به دوست کردن
همه عمر توبه کردم که نگردم از مناهی
هوش مصنوعی: من از همان ابتدا تصمیم گرفتم که به دوست نظر نکنم و به همین خاطر تمام عمرم را در توبه سپری کرده‌ام تا از کارهای ناپسند دور بمانم.
به خدای اگر به دردم بکشی که برنگردم
کسی از تو چون گریزد که تواش گریزگاهی
هوش مصنوعی: اگر تو من را به دردی دچار کنی، به خدا قسم هرگز برنمی‌گردم. کسی نمی‌تواند از تو فرار کند چون تو تنها پناهگاه اویی.
منم ای نگار و چشمی که در انتظار رویت
همه شب نخفت مسکین و بخفت مرغ و ماهی
هوش مصنوعی: منم آن معشوق و چشمی که همه شب به خاطر دیدن تو بیدار ماندم، در حالی که پرنده‌ها و ماهی‌ها خوابشان برده بود.
و گر این شب درازم بکشد در آرزویت
نه عجب که زنده گردم به نسیم صبحگاهی
هوش مصنوعی: اگر این شب طولانی به خاطر آرزوی تو ادامه پیدا کند، جای تعجب نیست که به خاطر نسیم صبحگاه دوباره زنده شوم.
غم عشق اگر بکوشم که ز دوستان بپوشم
سخنان سوزناکم بدهد بر آن گواهی
هوش مصنوعی: اگر بخواهم غم عشق را از دوستانم پنهان کنم، سخنانی که از دل پر درد و سوزانم بر می‌خیزد، خود شاهدی بر این درد خواهد بود.
خضری چو کلک سعدی همه روز در سیاحت
نه عجب گر آب حیوان به درآید از سیاهی
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند خضر که همیشه در سفر و گشت و گذار است، هر روز از زندگی خود بهره‌برداری کند، بعید نیست که از مشکلات و سختی‌ها به طوری که زندگی‌اش به شکلی معنوی و زیبا شود، عبور کند.

خوانش ها

غزل ۶۳۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۶۳۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۶۳۵ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۶۳۵ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۶۳۵ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب

حاشیه ها

1392/03/04 23:06
محمود رضا نعمتیان

در بیت چهارم مصراع دوم "که ماهی" باید به "کماهی"اسلاح شود
کماهی کلمه عربیست به معنی "همانطور که هست"یعنی آنقدر مثل آفتاب نورانی هستی که چشم نمیتواند که آنگونه که هستی تو را ببیند.درنسخه مرحوم فروغی هم همینگونه است.

1393/07/08 18:10
محسن گیوی

کماهی درست است.
یعنی آن طور که واقعیت وجودیش هست که واقعیت وجودیش رو که نمیشه دید(با چشم سر) چون پشت هر ذره ای خود اوست (حضرت حق)
آفتابی در یکی ذره نهان
ناگهان آن ذره بگشاید دهان
ذره ذره گردد افلاک و زمین
پیش آن خورشید چون جست از کمین
و حضرت محمد (ص) دعاشون این بوده
اللهم ارنی الاشیاء کما هی

1393/07/08 19:10
محسن گیوی

من اگر چنان که نهیست نظر به دوست کردن
همه عمر توبه کردم که نگردم از مناهی
یا بگردم از مناهی، که البته هر دوش درسته یعنی اینکه روی از مناهی و منهیات بر نگردانم
به قول استاد :
عشق ارگنه است و جرم من فریاد
یک عمر الهیا، خطا کردم
یعنی من یه عمر عاشقی کردم اگر این گناه دیگه هرچی دوست دارید بنویسید
و مولانا میگه زهی گناه که کفراست توبه کردن ازاو

1394/05/01 19:08
دانشجو

دوستان، "که ماهی" درست است. معنیش هم کاملا مشخص و واضح هست. میگه" تو از زیبایی به قدری درخشانی که دیگران فکر میکنند تو خورشیدی و نمی تونن ببینن که تو ماه هستی". ماه نماد روی زیباست.
موفق باشید

1394/06/20 14:09
سعید خرمی

سلام به دوستان
به نظر می رسد در بیت چهارم کماهی درست باشد چون سعدی می فرماید :
کمال،زیبایی وشکوه تو(معشوق)همانند آفتاب است و به این علت است که،نظر نمی تواند تو را ببیند(آفتاب سرچشمه نور است و چشم قادر به دیدن آن نیست)
حال معشوق واقعی خداوند است(چون در بیت اول می فرماید حیات و هلاک ما دست توست و حکم و پادشاهی جهان دست نیز از آن توست ) و :
ا... نور السموات والارض
چون خداوند سرچشمه تمام نورها است و در اصل نور مطلق است قابل دیدن نیست

1394/06/20 17:09
روفیا

بله سعید خرمی گرامی
همینطور است که میفرمایید .
اشاره به درخواست پیامبر از خداوند دارد که تقاضا کرد :
رب ارنی الاشیاء کماهی
خداوندا اشیا را همانطور که هستند به من نشان بده .

1395/03/20 00:06
محسن حیدرزاده جزی

درست است که ادر این بیت " کماهی " عربی معنی اصلی و قرییب است اما ایهاماً اشاره ای هم به ماه داردبه خصوص که با خورشید تناسب دارد ، علاوه بر این اگر با املای " که ماهی " نوشته شود ، "ماهی " عربی به معنی " این چیست " نیز قابل برداشت است ، دهخدا ذیل " ذوالمعنیین " به تفصیل در باره ی این آرایه بحث کردهو مثال های زیبایی آورده است ؛ آخرین مثال را که با این بیت بی شباهت نیست ، عیناً نقل میکنم :
"عماد فقیه گفته :
دل عکس رخ خوب تو در آب روان دید
واله شد و فریاد برآورد که ماهی .
ازلفظ ماهی چهار معنی حاصل شود اول ماه دوم ماهی سوم ماء استفهامیه چهارم آب فتامل . (آنندراج از مطلع السعدین وارسته .).

1395/10/03 16:01
فاطمه

کسی از تو چون گریزد که تواش گریز گاهی
خیلی بیت قشنگیه

1397/06/13 21:09
امانی

نه شود نصیب دشمن که شود هلاک تیغت
سر دوستان سلامت که تو خنجر آزمایی
من در نسخه های که در سایت های اردو خواندم و همچنین خوانندگان قوالی هندوستان ای بیت را هم دیدم

1400/05/04 13:08
نگین

سلام 

بنده متوجه بیت آخر نمیشوم 

سپاسگزارم از دوستان اگر راهنمایی بفرمایند

1401/03/21 01:06
محمد رمضانی

خضر نام پیامبری است که به وسیله آب حیات عمر جاودانه گرفت و روزانه دور زمین میچرخد و به درماندگان یاری میرساند 

در مصرع اول سعدی قلم خود را به خضر تشبیه کرده و در مصرع دوم میفرماید که عجیب است که آب حیات از سیاهی جوهر بیرون آید

 

 

1403/08/17 15:11
جلال ارغوانی

به خدا که شعر سعدی بگرفت جمله عالم

عجب است پادشاهی که نباشد سپاهی