گنجور

غزل شمارهٔ ۶۱۸

همه کس را تن و اندام و جمال است و جوانی
وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی
نظر آوردم و بردم که وجودی به تو ماند
همه اسمند و تو جسمی همه جسمند و تو جانی
تو مگر پرده بپوشی و کست روی نبیند
ور همین پرده زنی پرده خلقی بدرانی
تو ندانی که چرا در تو کسی خیره بماند
تا کسی همچو تو باشد که در او خیره بمانی
نوک تیر مژه از جوشن جان می‌گذرانی
من تنک پوست نگفتم تو چنین سخت کمانی
هر چه در حسن تو گویند چنانی به حقیقت
عیبت آن است که با ما به ارادت نه چنانی
رمقی بیش نمانده‌ست گرفتار غمت را
چند مجروح توان داشت بکش تا برهانی
بیش از این صبر ندارم که تو هر دم برِ قومی
بنشینی و مرا بر سر آتش بنشانی
گر بمیرد عجب ار شخص و دگر زنده نباشد
که برانی ز در خویش و دگربار بخوانی
سعدیا گر قدمت راه به پایان نرساند
باری اندر طلبش عمر به پایان برسانی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همه کس را تن و اندام و جمال است و جوانی
وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی
هوش مصنوعی: هر کسی زیبایی، جوانی و اندام خاصی دارد، اما اینها به تنهایی جذابیت ندارند. تنها در صورتی که تو مانند یک سرو با طراوت و روح‌انگیز باشی، ارزش و لطف واقعی را معنا می‌بخشی.
نظر آوردم و بردم که وجودی به تو ماند
همه اسمند و تو جسمی همه جسمند و تو جانی
هوش مصنوعی: نگاهی به تو انداختم و دریافتم که چیزی از وجودت باقی مانده است؛ همه چیز نام دارند و تو تنها یک جسمی هستی، اما در عین حال حیاتی در پس این جسم وجود دارد.
تو مگر پرده بپوشی و کست روی نبیند
ور همین پرده زنی پرده خلقی بدرانی
هوش مصنوعی: اگر تو خود را بپوشانی و کسی نتواند چهره‌ات را ببیند، اما اگر همین پرده را کنار بزنی، پرده‌هایی از مردم دیگر نیز نمایان می‌شود.
تو ندانی که چرا در تو کسی خیره بماند
تا کسی همچو تو باشد که در او خیره بمانی
هوش مصنوعی: تو نمی‌دانی چرا فردی به تو خیره می‌شود، تا زمانی که کسی مانند تو پیدا شود که در او خیره بمانی.
نوک تیر مژه از جوشن جان می‌گذرانی
من تنک پوست نگفتم تو چنین سخت کمانی
هوش مصنوعی: تو با مژه‌های خود همچون تیری بر جان من می‌زنی، اما من که پوست نازکی دارم، نگفتم که تو اینقدر سفت و محکم هستی.
هر چه در حسن تو گویند چنانی به حقیقت
عیبت آن است که با ما به ارادت نه چنانی
هوش مصنوعی: هر چه در مورد زیبایی‌ات بگویند، واقعاً به حقیقت عیب آن است که تو با ما به اندازه‌ای که باید محبت و ارادت نداری.
رمقی بیش نمانده‌ست گرفتار غمت را
چند مجروح توان داشت بکش تا برهانی
هوش مصنوعی: دیگر رمق و قدرتی برای تحمل غم تو باقی نمانده است. یک نفر مجروح چه مقدار توان برای تحمل دارد؟ کار را یکسره کن تا نشان دهی که چگونه است.
بیش از این صبر ندارم که تو هر دم برِ قومی
بنشینی و مرا بر سر آتش بنشانی
هوش مصنوعی: من دیگر نمی‌توانم بیشتر از این صبر کنم که تو هر لحظه با دیگران باشی و من را در آتش longing و حسرت رها کنی.
گر بمیرد عجب ار شخص و دگر زنده نباشد
که برانی ز در خویش و دگربار بخوانی
هوش مصنوعی: اگر کسی بمیرد عجیب است که شخص دیگری زنده نباشد تا او را از در خود بیرون کند و دوباره به سویش فراخواند.
سعدیا گر قدمت راه به پایان نرساند
باری اندر طلبش عمر به پایان برسانی
هوش مصنوعی: ای سعدی، اگر قدم‌های تو نتواند تو را به هدف برساند، لااقل در جستجوی آن هدف، عمرت را به پایان برسان.

خوانش ها

غزل ۶۱۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۶۱۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۶۱۸ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۶۱۸ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۶۱۸ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب

حاشیه ها

1394/04/12 23:07
کسرا

سعدی بزرگ آنقدر دانا و عالم بود ... آنقدر در ادبیات استاد بود و آنقدر واژه بلد بود و زبان نرم و خوشی داشت که اگر 200سال دیگر هم عمر میکرد بازهم به همان کیفیت و قدرت به کارش ادامه میداد و شعر ...شعر که چه عرض کنم.. گوهر برای نسل های بعد به یادگار از خود میگذاشت... شادی روحش فاتحه لطفا...

1396/03/18 06:06
فرخ مردان

دوستان،
کسی در مورد معنای بیت اول راهنمایی میتونه بکنه؟

1396/03/18 07:06
فرخ مردان

حل شد:
...و اینهمه(آدمیان صاحب زیبایی) لطفی ندارند ، مگر تو یکنفر سروِ روان.

1396/11/29 07:01

از دوستان در مورد بیت 9 کسی می‌تواند کمک کند؟
«گر بمیرد عجب ار شخص و دگر زنده نباشد
که برانی ز در خویش و دگربار بخوانی»
جمله با «گر» شروع می‌شود به همین جهت «ار» پیش از «شخص» تکرار همین «اگر» محسوب می‌شود که به نظر من زاید و بی‌معنی است (بدل تصحیح فروغی برای «ار شخص» «آن شخص» آورده که مشکل را در کل حل نمی‌کند).
«که» در شروع مصرع دوم را اگر حرف ربط بگیریم (عجیب است که اگر شخص بمیرد دیگر زنده نیست که از در خویش برانی و دگر باز بخوانی!) به نظر من «و» قبل از «دگر» در مصرع اول اضافه است.
می‌شود به معنای «چه کسی» گرفت (عجیب است: اگر شخص بمیرد و دیگر زنده نباشد چه کسی را از در خویش برانی و ...)
در کل من متوجه معنای بیت نمی‌شوم. نظر دوستان چیست؟

1401/06/14 04:09
سلام

به تصویری که از دیوان قرن دهم جناب سعدی اینجا هست دقت کنید:

گر بمیرد دگر آن شخص همی زنده نماند...

1396/11/29 19:01
۷

به نظر من "ار" نیست و یک نقطه کم دارد.
بمیرد هم باید نقطه اش پرش کند
1-گر نمیرد عجب از شخص و دگر زنده نباشد=عجب از شخص که نمیرد(از دوریی تو) و دگربار زنده نشود
2-که برانی ز در خویش و دگربار بخوانی=که تو از خود رانده باشی و دگربار بخوانی
عجب از شخص که نمیرد(از دوریی تو) و دگربار زنده نشود که تو از خود رانده باشی و دگربار بخوانی
اگر بمیرد درست باشد:
عجب از شخص که بمیرد(از دوریی تو) و دگربار زنده نشود که تو از خود رانده باشی و دگربار بخوانی

1396/11/29 20:01

@7:
سپاس از راهنمایی و نظر شما
از حاشیه شما به این نکته رسیدم که قطعات مصرع اول و دوم به شکل مرتب با هم مرتبط است («و» های مصرع اول و دوم به هم مرتبطند) (اگر درست «ار» را «از» بگیریم و درست «بمیرد» را «نمیرد»):
1. عجب از شخصی که تو از در خویش برانی اگر نمیرد
2. عجب که او زنده نشود وقتی تو دیگربار می‌خوانیش
حالا می‌توانیم «بمیرد» را درست فرض کنیم:
باعث تعجب است که تو شخصی را از در خویش برانی (و در نتیجه) بمیرد و دیگر بخوانیش و زنده نشود.
باعث تعجب است که شخصی بمیرد و زنده نشود وقتی که تو از در خویش برانیش و دوباره بخوانیش.
«عجب از شخص» یعنی آن شخص باعث تعجب است. به نظر من بعید است آن شخص باعث تعجب بشود بلکه نفس این که شخص (نوعی، هر شخصی) در این وضعیت بمیرد و دوباره زنده نشود باعث تعجب است.
آیا می‌توانیم «ار» را به از تبدیل نکنیم و «گر» مصرع اول را برای مصرع دوم خرج کنیم:
اگر (ار) کسی را از در خویش برانی و دیگر بار بخوانی عجبا اگر شخص بمیرد و باز زنده نشود؟!
نزدیک شدم یا کلا بیراه رفتم؟
نظر شما چیست؟

1396/11/29 20:01
۷

آن وقت باید نیم بیت بیت نخست اینجنین شود:
عجب ار شخص گر بمیرد و دگر زنده نباشد
که برانی ز در خویش و دگربار بخوانی
که به نظرم از زبان سعدی دور میشود.
به نظرم اگر در نسخه های دیگر به جای "ار" واژه "از" آمده باشد نزدیک به یقین درست همین است.
بمیرد و نمیرد هر دو درست است بسته به اینکه این عجب از کجا آغاز و به کجا برسد یکی از دو معنی که نوشتم بدست میدهد.
اگر در دیگر نسخه ها فقط بمیرد باشد پس درست همین است.

1396/11/29 21:01
۷

اگر خود "ار" درست باشد چنین میشود:
عحیب باشد کس را که تو برانی و بمیرد(از دوری تو) دگربار اگر او را بخوانی زنده نشود
و "گر" به بخوانی و برانی برمیگردد همانگونه که شما نوشته اید.

1396/11/29 21:01

@7:
ممنون از همراهی و راهنمایی‌های عالمانه شما
در حال که میلی به ایجاد مغایرت با نسخه چاپی ندارم این تعبیر آخری برایم پذیرفتنی‌تر است.

1396/11/29 21:01
۷

زنده باشید.
این هم از ویژگی های سخن سعدی است و به احتمال بسیار عمدی تا از مغز خواننده کار بکشد.

1396/11/29 21:01

در بیت ششم بازی ظریف سعدی به صورت مثبت و منفی با «چنانی» جالب است:
در بیت اول می‌گوید چنانی = چنان هستی (در حسن همچنان که می‌گویند) و در بیت دوم: نه چنانی = چنان نیستی (در ارادت با ما آنچنان که باید باشی نیستی یا آنطور که صاحب حسن هستی در ارادت با ما نیستی یا در ارادت با ما آنطور که از تو تعریف می‌کنند نیستی)، «به حقیقت» مصرع اول با «به ارادت» مصرع دوم تناسب واژگانی دارد.
«حسن» و «عیب» هم در مصرع اول و دوم با هم متناسبند (تضاد دارند).

1400/08/11 10:11
بیدل بی نشان

خداوندگار ادبیات پارسی

1402/10/23 11:12
H Hj

تو ندانی که چرا در تو کسی خیره بماند*** تا کسی همچو تو باشد که در او خیره بمانی

آه...

 

1403/10/03 01:01
جلال ارغوانی

 

سعدیا کاش سکندر به جهان بود به عهدت

قطره ای زآب حیاتت به دهانش بچکانی