گنجور

غزل شمارهٔ ۶۱۷

نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
که به دوستان یک دل سر دست برفشانی
دلم از تو چون برنجد؟ که به وهم در نگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
که به تشنگی بمردم برِ آب زندگانی
غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم
تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی
عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم
عجب است اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی؟
دل عارفان ببردند و قرار پارسایان
همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
اگرت به هر که دنیا بدهند حیف باشد
و گرت به هر چه عقبی بخرند رایگانی
تو نظیر من ببینی و بدیل من بگیری
عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی
نه عجب کمال حسنت که به صد زبان بگویم
که هنوز پیش ذکرت خجلم ز بی زبانی
مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم
تو میان ما ندانی که چه می‌رود نهانی
مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر نمیرم
خبرش بگو که جانت بدهم به مژدگانی
بت من چه جای لیلی که بریخت خون مجنون
اگر این قمر ببینی دگر آن سَمَر نخوانی
دل دردمند سعدی ز محبت تو خون شد
نه به وصل می‌رسانی نه به قتل می‌رهانی

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
که به دوستان یک دل سر دست برفشانی
لغت نامه دهخدا: سردست برفشاندن یعنی غضب کردن
دلم از تو چون برنجد؟ که به وهم در نگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی
هوش مصنوعی: دل من از تو چطور می‌تواند آزرده شود؟ وقتی که در خیال هم نمی‌گنجد، که جواب تلخی که تو می‌گویی، در برابر شیرینی‌ات قرار می‌گیرد.
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
که به تشنگی بمردم برِ آب زندگانی
هوش مصنوعی: بیا و لحظه‌ای را با هم بگذران و صحبت کنیم؛ من به شدت تشنه هستم و نیاز دارم تا از زندگی و تجربیاتم بگویم و بشنوم.
غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم
تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی
هوش مصنوعی: من ناراحتی‌ها و غم‌های خود را به کسی نمی‌گویم، چون او به من گفته است که رنگ چهره‌ام می‌گوید چه حالی دارم؛ کافی است به صورتم نگاه کنی تا بفهمی چه بر من می‌گذرد.
عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم
عجب است اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی؟
هوش مصنوعی: عجبی ندارد که من سخنانی پرشور و سوزان می‌گویم. چیزی عجیب‌تر این است که اگر من در آتش احساساتی که دارم بسوزم، نشانه‌ای از آن نداشته باشم.
دل عارفان ببردند و قرار پارسایان
همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی
هوش مصنوعی: دل عارفان را تسخیر کرده‌اند و آرامش پرهیزگاران را گرفته‌اند؛ زیرا تمام شهدای عشق، در زیبایی چهره و عمق معانی تو حبس شده‌اند.
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
هوش مصنوعی: من هیچ عهدی را نقض نکرده‌ام؛ زیرا هیچ حرفی جز تو را به زبان نیاورده‌ام، ولی تو خود در دل و جان من جای داری.
اگرت به هر که دنیا بدهند حیف باشد
و گرت به هر چه عقبی بخرند رایگانی
هوش مصنوعی: اگر به هر کسی دنیا بدهند، چیزی ارزشمند از دست رفته است و اگر به هر قیمتی به فکر خریدن آخرت باشی، این کار بی‌فایده و بی‌هیچ هزینه‌ای است.
تو نظیر من ببینی و بدیل من بگیری
عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی
هوش مصنوعی: اگر تو مانند من را ببینی و جایی برای من پیدا کنی، هیچ کس دیگری را نمی‌توانم پیدا کنم که به جای تو باقی بماند.
نه عجب کمال حسنت که به صد زبان بگویم
که هنوز پیش ذکرت خجلم ز بی زبانی
هوش مصنوعی: چقدر زیباست که بخواهم درباره زیبایی‌ات با هزار زبان صحبت کنم، اما هنوز وقتی نام تو را می‌آورم، از ناتوانی در توصیف تو خجالت می‌کشم.
مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم
تو میان ما ندانی که چه می‌رود نهانی
هوش مصنوعی: دوست گرامی، نیازی به نصیحت تو ندارم، چون وقتی به او نگاه می‌کنم متوجه می‌شوم که در دل ما چه اتفاقاتی در حال وقوع است که تو از آن بی‌خبری.
مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر نمیرم
خبرش بگو که جانت بدهم به مژدگانی
هوش مصنوعی: به دشمنم بگو که با تیرش نمی‌تواند به راحتی مرا از پا درآورد. اگر می‌خواهد خبری بدهد، بگو تا جانم را برای خوشحالی‌اش فدای او کنم.
بت من چه جای لیلی که بریخت خون مجنون
اگر این قمر ببینی دگر آن سَمَر نخوانی
هوش مصنوعی: عشق من به بت، به قدری عمیق است که حتی زیبایی‌های لیلی هم در برابر او هیچ ارزش و نشانه‌ای ندارد. اگر این ماه را ببینی، دیگر هیچ تمایلی به یادآوری سمر (شهر لیلی) نخواهی داشت.
دل دردمند سعدی ز محبت تو خون شد
نه به وصل می‌رسانی نه به قتل می‌رهانی
هوش مصنوعی: دل بیمار سعدی به خاطر عشق به تو به درد آمده و به خون نشسته است. نه تو او را به وصل و دیدار می‌رسانی و نه از مرگ و نابودی او نجات می‌دهی.

خوانش ها

غزل ۶۱۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۶۱۷ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل ۶۱۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۶۱۷ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۶۱۷ به خوانش مصطفی حسینی کومله
غزل شمارهٔ ۶۱۷ به خوانش محمدرضاکاکائی
غزل شمارهٔ ۶۱۷ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۶۱۷ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۶۱۷ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1387/09/11 11:12
مژده

صورت صحیح مصرع:
مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم
بصورت زیر است:
مده ای رفیق پندم که بکار درنبندم
---
پاسخ: با تشکر، از جهت آن که به نظر می‏رسد تفاوت در نقل نسخه‏هاست، جهت جلوگیری از ایجاد یک نقل مختلط نقل متن را باقی گذاشتم و نقل مورد نظر شما را به عنوان نسخه‏ی جایگزین وارد کرد (با بردن نشانگر ماوس روی عبارت «نظر بر او فکندم» نقل جایگزین را می‏بینید).

1400/08/05 07:11
محمد حسین اصولی نژاد

عرض سلام

نسخۀ جلیگزین را نمی‌توانم ببینم. این امکان حذف شده یا اشکال از طرف من است؟

1400/08/05 08:11
همیرضا

بله، نسخهٔ جایگزین حذف شده.

در آینده احتمالا امکانی برای افزودن نسخه‌های بدل اضافه خواهد شد.

1388/05/31 17:07
عباس مشرف رضوی (مژده)

درمصرع:
خبرش بگو که جانت بدهم به مژدگانی
بنظر "جانت" ( جان به تو ) درستتر می آید (از لحاظ معنایی و دستوری) و با شیوه قدما سازگار تر است.
اما این این مصرع آهنگین تر و با مصرع اول سازگارتر می آید (و همینطور با "م" در "بدهم")
خبرش بگو که جانم بدهم به مژدگانی
(تنها بعنوان جایگزین ذکرشد؛ و همینطور آنطورکه توسط استاد شجریان - سرو چمان - اجرا می شود)

1388/10/19 00:01
س. ص.

بیت پنجم، مصرع دوم :
"بسوزم" باید "نسوزم" باشد.
با تشکر ؛ س. ص.
---
پاسخ: با تشکر، مطابق نظر شما تصحیح شد.

1401/08/31 12:10
بابک توجه

جانت بدهم همانند نانت (نان به تو بدهم)  یا آبت بدهم،  نشانت بدهم ( نشانی به تو بدهم)  ادا می شود.  معنی جان ( م)  به تو بدهم را تداعی می کند و صحیح است.  نیازی به "جانم بدهم" نیست.  

1389/03/04 17:06
نگین شکروی

با درود و سپاس فراوان
در مصرع دوم از بیت پنجم "بسوزم" صحیح است و بصورت جمله ی سوالی خوانده می شود:
عجبست اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی؟
---
پاسخ: با تشکر، مطابق نظر شما «بسوزم» بازگردانده شد.

1389/03/12 18:06
رضا علیزاده

دل دردمند سعدی ز محبت تو خون شد

1389/04/09 12:07

شما اصلا به معنی شعر توجه می کنید وقتی دارید تصحیح می کنید؟!
مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر نمیرم
خبرش بگو که جانم بدهم به مژدگانی
یعنی " دشمن اگه می خواد جون من و بگیره نیازی به تیر و تیغ نیست، فقط کافیه که یه خبر از اون برام بیاره که من خودم جونمو بهش بدم"
---
پاسخ: با تشکر، متن تصحیح فروغی همین است (جانت)، از لحاظ معنی هم مشکلی ندارد چرا که «ت» در «جانت» به عدو برمی‌گردد یعنی من تو را (به تو) جان می‌دهم و مثل این در شعر سعدی زیاد دیده می‌شود.

1391/10/13 11:01
منوچهر

سر دست بر فشاندن در بیت اول به چه معناست ؟
با تشکر

1391/10/14 10:01
رسته

سر دست برفشاندن در بیت اول، بنا بر لغت نامه دهخدا، به معنی غضب کردن است.

1391/11/21 14:01
م خسروانی

دلم از تو چون برنجد که به وهم درنگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی
در بیت فوق مطابق لغتنامه ی دهخدا و معنای بهتر شعر نرنجد به نظر میرسد درست باشد .

1392/02/22 23:04
رضا

بیت ششم مصرع اول به جای ( ببردند)کلمه ی(ربودند) صحیحه.

1392/04/05 19:07
فرزین

این شعر توسط استاد شجریان هم در قطعه"سرو چمان"بسیار زیبا اجرا شده.

1392/12/09 13:03
بهروز

در بیت دوم مشخصا "برنجد" اشتباه و "نرنجد" درست است زیرا معنی بیت این است: چگونه از تو نرنجم وقتی به هیچ وجه برایم قابل تصور نیست که از دهانی چنان شیرین سخنانی چنین تلخ خارج شود.

1403/08/31 16:10
یاسان

همان برنجد درست است و شما در درک معنی بیت اشتباه ظریفی کرده‌اید. شاعر می‌گوید: دلم نمی‌تواند از تو برنجد چون هرگز برایم قابل تصور نیست که از دهانی بدین شیرینی سخنی تلخ بتواند خارج شود. یعنی دهان تو آنقدر شیرین است که حتی سخنان تلخت را هم هنگام ادا کردن و بیرون شدن شیرین میکند.

به بیان خلاصه‌تر: دلم از تو چگونه برنجد وقتی سخن تلخت هم برایم شیرین است. این معنی موافق آن بیت سعدی است که می‌گوید: «زهر از قبل تو نوشداروست/ فحش از دهن تو طیبات است»

1392/12/17 22:03
امید

به نظر من بیت دوم به صورت صحیح نوشته شده است:
دلم از تو چون برنجد؟ که به وهم درنگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی
با استناد به این بیت از حافظ که:
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را
سعدی درین بیت منظور خود را با سوال پرسیدن میرساند: چگونه دلم از تو برنجد که حتی رنجیدن من از تو، در گمان و وهم نمیاید؟ معشوق برای عاشق، شکر دهان است، حتی با تلخ گویی.
در رسم عاشقان و عارفان رنجیدن از معشوق، تنها کار مدعیان عشق است.

1393/06/27 00:08
مهر

من هم با جناب بهروز موافق هستم. دقیقا به همون دلیلی که ذکر کردند.

1393/08/21 23:11
مهدی

در بیت

عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم
عجب است اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی؟
مصرع دوم نباید به صورت سوالی بیان شود چون معنای آن به طور خلاصه به این صورت است که :
از سخنان سوزناکم تعجب نکن (که از وجود همچون آتش من بیرون آمده است) اگر آتش (وجود من) را بر روی آتش نشاندی و با این کار به آتش آسیب رسید باید تعجب کنی.

1403/02/15 17:05
ruhollah rahimi

مصرع دوم به این معنا نیست "اگر مرا به روی آتش بنشانی، به آتش آسیب میرسد"
معنایی که این مصرع میرساند این است " تعجب نکن اگر همچون آتش شوم، وقتی مرا به آتش کشیدی" (وقتی اینقدر مرا رنجاندی، طبعا سخنم سوزناک میشه و از زبانم کلمات همچون آتش جاری میشه)

1393/08/21 23:11
مهدی

در بیت

دلم از تو چون برنجد که به وهم درنگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی
همان ((برنجد)) کاملاً صحیح است. چرا که اولاً سعدی هیچ وقت اهل شکایت نبوده و نیست (بسیار به ندرت گله گذاری در اشعار او راه دارد)
ثانیاً معنای بیت اینگونه هم می تواند باشد:
وقتی به ذهن خطور نمی کند و امکان هم ندارد که تو با این همه شکر زبانی تلخ گویی کنی پس چرا باید دلم از تو برنجد.
با نرنجد هم می توان بیت به صورتی که جناب بهروز معنا فرمودند معنی کرد اما با توجه به اولین نکته ای که عرض کردم ــ و آن اینکه باید سعدی را در نهایت خاکساری و ارادتمندی به دوست در نظر داشت ــ کلمه برنجد صحیح تر به نظر می رسد.

1393/09/13 01:12
امین افشار

"سر دست برفشاندن، اگر چه در این‌جا، به معنای فراموش کردن و ترک گفتن است؛ منتها معنای گفت‌وگو نکردن و به جای هم‌صحبتی با عاشق، تنها به حرکت دست اکتفا کردن را نیز دارد. " -دکتر علی محمدی / دانشگاه بوعلی سینا همدان-
منبع:
پیوند به وبگاه بیرونی

1393/09/16 09:12
حسن

در بیت:
مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر نمیرم
خبرش بگو که جانت بدهم به مژدگانی
داره با عدو صحبت میکنه (مخاطبش دوم شخص مفرده) پس جانت درستتره... یعنی داره به عدو میگه: خبرشو بیار تا جانم را به عنوان مژدگانی به "تو" بدهم....

1394/03/30 20:05
علیرضا حق وردی

دربیت:

عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم
عجب است اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی
مصرع دوم نمیتواند سوالی باشد.
سعدی عزیز با تکیه بر عنصر آشنایی زدایی، عجیب نبودن سوزناک بودن سخن و عجیب بودن سوزناک بودن آتش را تاکید می کند. یعنی سوزناک بودن آتش در برابر سوزناک بودن سخن (آتش درون) بسیار ناچیز و جای سوال است.
پس هر دو مصرع بدون علامت سوال و با حالت خبری بیان می گردد.

1394/03/14 12:06
محمود

با سلام بیت دوم صورت صحیحش اینه :
دلم از تو چون نرنجد...
که اشتباها برنجد نوشته شده

1394/04/08 15:07
کسرا

نه عجب کمال حسنت که به صد زبان بگویم
که هنوز پیش ذکرت خجلم ز بی زبانی...
سعدی خوبم... واقعا ما پیش ذکرت خجلیم ز بی زبانی...
نه عقلم میرسد نه درکم نه فهمم نه زبانم یاری میکند که از سعدی بگویم... فقط به زبون بچگیهامون میگم... قد همه ی ستاره ها دوستت دارم... ♥♥ ♥♥

1402/09/14 22:12
ادبیات

🌹🌹🌹🌹🌹

1395/04/16 22:07
۷

نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی
که به دوستان یک دل سر دست برفشانی
سر دست فشانی معادل امروزی آن دست را حرکت دادن و گفتن برو بابا

1395/06/23 10:08
آیدین

در بیت دوم با در نظر گرفتن معنی نرنجد درست به نظر می رسد:
دلم از تو چون نرنجد که به وهم در نگنجد
دلم چنان از تو نمی رنجد که قابل تصور نیست و در وهم نمی گنجد
در واقع معشوق به حدی بی مهری کرده است که نرنجیدن از وی غیر قابل تصور است ولی با این حال دل سعدی نمی رنجد

1395/09/09 14:12
مینا مرادی

جانت بدهم به مژدگانی...
ضمیر ت در جانت کاملا صحیح ست
رقص ضمیر در غزلیات شیخ اجل پرتکرار و کاملا بدیهی ست

1395/10/16 03:01
صادق

با سلام
میخواستم معنی و تفسیر بیت :
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
رو بدونم.
لطفا اگه میشه یه توضیح کلی هم در مورد این غزل و مقصود حضرت سعدی از سرودن آن بدید
با تشکر:)

1403/06/25 15:08
عبدالصاحب حائری

در پاسخ به معنی و تفسیر بیت " نه خلاف عهد کردم ...."

اشاره به یکی از قواعد مهم عشق دارد ، آنجایی که حُسنِ معشوقی، همه گیر می شود و سخن او بر سر زبان همه می افتد و همه از معشوق خاصی صحبت میکند ، عاشق می بایست ، حدیث غیر معشوق کند ، چرا که بقیه افراد ، ذکر آن ها ، فقط زبانی و لسانی است و از دل نیست ، ولی ذکر آن عاشق ، از دل بر می آید و با مدح دیگران به معشوق خاص ، متفاوت می باشد.

همه بر سر زبانند : یعنی همه زبانی و حرفی ، تو را مدح می‌کنند، کنایه از مدح و ذکر بدون پشتوانه دل و جان ...

تو در میان جانی : در حقیقت جای تو ، در میان جان است و جان و دل ، مدح و ستایش تو را دارد ..

1403/08/12 19:11
مهری رزم‌جو

اگر درباره کسی غیر از تو حرف و حدیثی داشته‌ام این خلاف عهد و پیمانم با تو و عشق تو نیست زیرا همه بر سر زبان من جای دارند(نه در دلم) و تو در عمق جان من هستی و به زبان نمی‌آیی. 

1395/11/18 11:02
طاهره

مده ای رفیق پندم، که به کار درنبندم
صحیح است. مده ای حکیم پندم، که نظر بر او فکندم مربوط به بیت دیگری از سعدی در غزلی دیگر است:
مده ای حکیم پندم، که نظر بر او فکندم
که ز خویشتن گریز است و ز دوست ناگزیرم!
در مورد عجبست اگر نسوزم.... فکر میکنم در نسخه مرحوم فروغی به این صورت هست:
عجبست اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی؟
اما آقای شجریان نمیدونم از روی چه نسخه ای میخونن:
عجبست اگر نسوزم چو بر آتشم نشانی!
فکر میکنم صورت دوم بهتر است و بیشتر سوزانندگی عشق رو میرسونه. حالت اول میگه تعجبی نداره من بسوزم. حالت دوم میگه نه تنها تعجبی نداره بسوزم، بلکه اتفاقا اگه نسوزم باید تعجب کنی!

1395/11/18 11:02
طاهره

در مورد نه خلاف عهد کردم... که یکی از دوستان توضیح خواسته بودن:
من عاشق تو هستم و فقط باید از تو حرف بزنم. حالا اگه از غیر تو حرف زدم خلاف عهد نکردم.همه اینا فقط بر سر زبان من هستن. ولی فقط تو در میان جان من هستی

1395/12/27 18:02
وفایی

این بیت هم از سعدی است :
زن نو کن ای دوست هر نوبهار
که تقویم پاری نیاید به کار

1395/12/07 09:03
عارف

سر و دست برفشاندن: بی اعتنایی کردن ، روی گرداندن
(دهخدا)

1396/04/28 10:06
پدرام

لطفا معنای بیت :
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
که به تشنگی بمردم بر آب زندگانی

1396/04/28 10:06
پدرام

معنای بیت زیر:
غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم
تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی
لطفا راهنمایی کنید

1396/04/28 14:06
nabavar

پدرام جان
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
که به تشنگی بمردم بر آب زندگانی
میگوید : با من هم صحبت شو که هم صحبتی با تو چون آب زندگانی ست برای من ، بی تو می میرم
،،
غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم
تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی
با کسی راز دل نمی گویم که چهره ام خود گویای اسرار من است
تو هم به صورت من نگاه کن تا از اسرارم با خبر شوی
زنده باشی
اگر به صورت من نگاه کنی

1396/04/28 15:06
بی سواد

می گوید :
" نفسی بیا و دمی بمان، سخنی بگو غزلی بخوان
به سراغ جان غمزده ای دمی بنشین غمی بنشان"

1396/04/28 22:06
nabavar

بی سواد جان
میان گیومه از کیست
ممنون

1396/04/29 01:06
بی سواد

حسین،2 جان ! یا شاید حسین جان،2
از دکتر ترابی شنیدم در سالی گمشده با یکی دوبیت دیگر ، خود او سروده است ؟

1396/04/30 16:06
محمود

این غزل از معجزه های شعر فارسی است ..

1396/04/30 17:06
نادر..

بی سواد عزیز.. پاک دل!
مصرع اول بیت زیبایی که آورده اید بر وزن "متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن" است و مصرع دوم آن بر وزن "متفاعلن مفاعلتن مفاعلتن مفاعلتن" ..
به هر شکل دلنشین است..

1396/05/02 11:08
رضا

این شعر را محسن عمادی روی آهنگی زیبا و سوزناک دکلمه کرده است.

1396/05/09 15:08
رضا

سلام ترجمه کامل شعر را میخوام.

1396/05/09 15:08
رضا

دوستان میتوانید پیوند به وبگاه بیرونی
به کانال گنجینه اشعار مراجعه کنید که از اشعار گنجور برگرفته شده است بهره مند شوید.

1396/08/02 18:11
علیرضا

دوستان! عزیزان! همراهان!
اگر جایی در این شعر (یا هر شعر دیگه ای) با عوض کردن حرفی یا کلمه ای، یا گذاشتن نرنجدی به جای برنجدی، عبارتی یا مفهومی یا ترکیبی درمیاد که به نظر شما قشنگتر از شعر موجوده، اون شعر دیگه ایه که زحمت سرودنش با خود شما خواهد بود، اونی که سعدی گفته همینه. وقتی یه کلمه ای محکم و یکسان در همه نسخ هست، یعنی منظور مرحوم سعدی همین بوده، با عوض کردنش به دلخواه شما شاید شعر قشنگتر بشه در نظر شما، اما دیگه شعر سعدی نیست.

1396/10/17 14:01
سامان

ترتیب ابیات آخر رو ویرایش کنید
مورد دوم : خبرش بگو که "جانم" بدهم به مژدگانی

1397/03/10 23:06
بیگانه

سعدیا چون تو کجا نادره گفتاری هست؟؟
یا چو شیرین سخنت نخل شکر باری هست؟؟...
آب حیات بود این شعر...

1397/04/11 09:07
سیامک یوسفی

قیامت میکنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن

1397/04/11 18:07
۷

نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
که به دوستان یکدل سر دست برفشانی
چه شوی ز دیده پنهان که چو روز می نماید
رخ همچو آفتابت زنقاب آسمانی
دل من نشان کویت ز جهان بجست عمری
که خبر نبود دل را که تو در میان جانی
چه محالها شنیدم چه به حالها رسیدم
که به سالها ندیدم ز لب تو کامرانی
به زبان غمزه رانی چو روم به عشوه خوانی
بود آن که اظطرارم که نخوانی و نرانی
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
که به تشنگی بمردم بر آب زندگانی
مکن ای امام مسجد من رند را ملامت
چو به شهر می پرستان نرسیده ای چه دانی
چه شوی به زهد غره که ز دیر می پرستان
به خدا رسید بتوان به تضرع نهانی
مددی که نیم مستم بده آن قدح به دستم
که به دولت تو رستم ز ملولی و گرانی
همه بندها گشادی به طریق دلفریبی
همه دستها ببستی به کمال دلستانی
دلم از تو چون برنجد که به وهم درنگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی
دل تشنگان عاشق ز غم تو سوخت در بر
چه شود اگر شرابی بر تشنگان رسانی
هله پاسبان منزل تو چگونه پاسبانی
که ببرد رخت ما را همه دزد شب به آنی

1397/08/02 15:11

نه به وصل می‌رسانی، نه به قتل می‌رهانی ...

1397/10/29 09:12
رضا

همایون جان شجریان در در آلبوم قیژک کولی بیت سوم را به صورت زیر خوانده است که شیواتر و محکم تر است
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
که قیامت است چندین سخن از هان چندان

1397/10/29 09:12
رضا

نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
که قیامت است چندین سخن از دهان چندان

1397/10/07 12:01
منصور

عرض سلام و احترام
به نظر بنده نسوزم صحیح و بسوزم اشتباه و علامت سوال هم در انتهای مصرع ناصواب است.علامت سوال با حالت پرسشی که ایجاد میکند با ابیات خبری دیگر و کل شعر هماهنگی ندارد
عجب است اگر نسوزم چو برآتشم نشانی
شرح بدیهیات است که :چگونه توقع دارید نسوزم درصورتیکه مرا روی آتش گذاشته اید.
تمام شعر حاکی از خبر است نه پرسش(مده از حکیم پندم)

1398/02/21 02:04
پویا

مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر نمیرم نه به وصل می رسانی و به وصل می رهانی
ای که آزارم میدی (عدو) با آن آزار من نخواهم مرد پس یا مرا بکش یا به وصالت برسان

1399/12/20 00:03
حسن

به نظر من بیت دوم صحیح است و منظور از چون «بسیار» می باشد.
دلم از تو انقدر می رنجد که در وهم نیز نمی آید
زیرا که تو با وجود شیرین زبان بودن جواب مرا با تلخی می دهی

1400/01/19 11:04
علی

چقدر قشنگ اشک در چشمانم حبقه شد

1400/11/03 19:02
آقاجری

دوستان عزیز

تغییر برنجد به نرنجد بسیار اشتباه است. سعدی به هیچ وجه اینی که دوستان می گویند را نمی خواهد بگوید برنجد درست است.

1401/09/12 08:12
سفید

 

همه شاهدان به صورت، تو به صورت و معانی...

 

 

1401/10/24 06:12
حمید خباز

بسیار عالی 

1402/04/22 02:06
فاطمه یاوری

دل عارفان ببردند و قرار پارسایان

همه شاهدان به صورت؛

تو به صورت و معانی...

 

پ.ن: ۱ مشاعره(!) با مریم

۲ اینو دیدم یاد ترکیب "بلوند خنگ" افتادم:)) عبارتی که در مورد مرلین مونرو به کار میرفته. مجبور بودی بین شخصیتت و زیباییت یکیو انتخاب کنی. 

1403/08/12 20:11
مهری رزم‌جو

بیت هشتم: حیف است اگر تو را با هرکه در دنیاست برابر (قرار) دهند و اگر به (ازای) هرچه در آخرت است تو را بخرند، گویا رایگانی خریده‌اند. قدر و ارزش تو از هرچه در دنیا و آخرت است برتر است. 

1403/10/03 00:01
جلال ارغوانی

سخن است مست سعدی هنر است نزدسعدی

چو سخن  بگفت  سعدی نکند کسی بیانی

 

1404/04/16 16:07
داتیس محمدی

دوستان گرامی،

آیا برگردانی از این غزل به زبان انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی یا اسپانیایی میشناسید؟ 

سپاسگزار

1404/06/05 16:09
بیقرار

« همه بر سر زبانند و تو‌ در میان جانی » 

چو دُری که در میان دل عاشقم نهانی

 

ز ازل تو بوده ای و به ابد تویی امیدم

چه کنم که تا قیامت تو عزیز دل بمانی؟

 

من بیدل از فراقت به غزل پناه بردم 

که مگر حدیث دردم تو به جان و دل بخوانی

 

همه شب به کوی عشقت به سحر نماز دارم 

نکند ز کوی مهرت ، دل عاشقم برانی 

 

شب شوم بی تو بودن ، ز پی اش سحر ندارد

تو مگر خطوط پرچین ، ز جبین من نخوانی؟

 

« همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی»

بوزد ولی تو لیلا ، بَرِ قیس خود نمانی

 

نه دگر شراب نابی نه به هر دو دیده خوابی

نه به سر شرار و شوری ، نه به تن دگر توانی

 

به سرم نشسته برفی که نشان هجر ماه است

که به شوق وصل رویت ز کفم بشد جوانی

 

من بیقرار و محزون که شدم انیس مجنون 

به امید وصل لیلی کِشَم از دلم فغانی

#رضارضایی « بیقرار »