غزل شمارهٔ ۶۱۵
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۶۱۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۶۱۵ به خوانش جوادزاده
غزل ۶۱۵ به خوانش مهدی سروری
غزل ۶۱۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۶۱۵ به خوانش عندلیب
غزل ۶۱۵ به خوانش هادی روحانی
غزل شمارهٔ ۶۱۵ به خوانش محمدرضا کاکائی
غزل شمارهٔ ۶۱۵ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۶۱۵ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۶۱۵ به خوانش سمیه الماسی
غزل شمارهٔ ۶۱۵ به خوانش سهیل قاسمی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
اگر صدای استاد شجریان را با این شعر نشنیده اید حتما به دنبالش باشید، واقعا شنیدنی است.
در ادامه ی نظر خانم نگار لازم به ذکر است که صدای استاد را در هنگام تدریس برای خانم پریسا بشنوید. ابیاتی از این شعر در آن تمرین چنان شیوا به آواز در آمده که جان کلام جمیل سعدی به جان مینشیند چنان که کیفیت پهیین ضبط کوچک تاثیری بر آن نگذاشته.حتما بشنوید.
سلام
از کجا منبعی که معانی اشعار در اون باشه رو گیر آورد؟
جهان هستی هرگز گوهری به این والایی به وجود نخواهد آورد.
در مرد مطلبی که علی آقا گفتند باید بگم استاد شجریان در آن کار در حال تدریس به خانم مهرعلی هستند نه خانم پریسا.
نامهایشان را فراموش کردهام، اما از نظر آن چه که به طول بخشها مربوط میشود و وزن را میسازد، این مصرع یک بخش بلندتر است و وزنش میلنگد:
مرا مگوی که چه نامی به هر لقب که تو خوانی
اگر با قبلی، بخش به بخش مقایسه کنیم، یا باید
مرا مگوی چه نامی
باشد و یا
مرا مگو که چه نامی
که دومی آهنگینتر و روانتر به نظر میرسد.
* اگر کسی بگوید که عروض و واج و تکواژ و لفظ جایگزین سیلابس در فارسی و فرق آن با بخش چه بود، سپاسگزار خواهم بود.
** حالا که اینها را میخوانید، همینجا بگویم و سپس حذف نمایید: ساعتی گشتم تا لینک درج حاشیه را یافتم، بعد از مراجعه به حاشیهها و دیدن اولین و آخرین (لطفاً یادداشتی بالای صفحه بگذارید که ترتیب زمانی جدید به قدیم است یا بالعکس) و کسب اطمینان از این که بسته نشدهاند دیدم آخر یک جمله که اصلاً نمیخواندمش یک لینک وجود دارد؛ لطفاً لینک درج حاشیه را Bold و Highlight کنید و هر نظر هم، عنوان و نویسنده و ساعت درجش را با خوشسلیقگی جدا نمایید؛ این طور که هست، انگار همه را با NotePad نوشتهاند!
برای عباراتی که معانی جایگزین با hover دارد هم، زیرخطی، کجنوشتی، اختلاف رنگی چیزی به کار برید که معلوم باشد نسخۀ جایگزین دارد؛ آدم به طور معمول که موقع خواندن نشانگر را روی ابیات حرکت نمیدهد تا متوجه شود.
برنامه گلها، شمارهٔ 133
آواز استاد شجریان به همراه سنتور از استاد پایور
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
این بیت : بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
توسط دکتر محمد اصفهانی در آلبوم برکت و کنسرت ها اجرا شده که بسیار شنیدنی هست.
ریاضت من شب تا سحر نخفته چه دانی
نسخه محمد علی فروغی
این شعرو پیشنهاد میدم باصدای جناب ناظری گوش بدین تااز زندگی لذت ببرین
نوار اموزشی استاد شجریان که دوستان از ان یاد کرده اند مربوط به اموزش همایون شجریان توسط استاد میباشد
با سلام. خدمت دوستان عرض کنم که من تمرین بیات اصفهان این غزل رو دارم . و روی خود تصویرش نوشته تمرین استاد شجریان با همایون در 9 سالگی. منم اولش فکر کردم با خانم مهرعلی هست. اما روی ویدیوش چیز دیگه ای نوشته
سلام دوستان.غزلیات شیخ اجل،استاد سخن،سعدی شیرازی به تصحیح مرحوم کاظم برگ نیسی همراه با معنی چاپ شده است.دوستانی که می خواهند معانی غزلیات را بدانند به آن کتاب رجوع کنند.همچنین پیشنهاد می کنم آن دسته از غزلیات سعدی که استاد ارجمند محمدرضا شجریان خوانده اند را بشنوند،چراکه زیبایی غزل ها صدچندان می شود!
استاد شجریان اجرایی خصوصی در مایه اصفهان با تار مرحوم لطفی دارند که فوق العاده گردش تغمات اصفهان را اجرا می کنند. بی نظیر است این آواز. گویا در محضر ادیب خوانساری اجرا شده
در اینترنت هم پیدا می شود این آواز
شاخه گل شماره 388،استاد محمودی خوانساری،استاد جلیل شهناز،مایه دشتی،حتماًگوش کنید.
من این غزل را اول بار با صدای آقای مختاباد شنیدم و حظ وافر بردم.
به دوستان توصیه میکنم بنیوشند.
دوستان این غزل رو با صدای استاد شهرام ناظری گوش کنید
فوق العاده است
دوستان این غزل رو با صدای استاد شهرام ناظری گوش کنید
فوق العاده است
عالی
استاد تاج اصفهانی این شعر را در یک بزم خصوصی در منزل امام موسی صدر در سوریه، هنگامی که با همسرش به زیارت حضرت زینب رفته و از آنجا می خواسته به کربلا برود، درحضور امام موسی صدر و جمعی دیگر در مایه افشاری خوانده که بسیار زیباست !
جانان
چرا اشارتی در سخنان شما بردرک معنی نیست.
کسی نگوید چه میگذرد در حکایت باد صبا.
چیست این باد صبا ،کیست.
مورد اختلاف معانی درچیست.
چه خبر است در ندانست کوی دوست.
چگونه است که گوید سلام من برسانی.
تا چند این حقیقت با چنان جذابی به گوش تان برساند.
کمی محبت برسانید بر این درد.
عاشق بیت اول و هفتم این جاویدان شعرم... هزاران درود بر روح مطهر سعدی بزرگوار... وقتی که از جایی دلگیرم یا عصبانی... فقط شعرهای سعدی میتونه بهم آرامش بده... مصرع اول این شعر رو باید برای خود سعدی خوند... ای پادشاه سخن... ای نماد عاشقی ...
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی...
که به هر که در خیالم آمد تو خوب تر ز آنی...
روحش شاد ♥♥
بر آتش تونشستیم و دود شوق بر آمد
تو ساعتی ننشستی، که آتشی بنشانی
گمان نمی برم کسی قندی بدین شیرینی آفریده باشد .
من در مورد این غزل چی بگم نه فقط این غزل همه و همه
اینارو انسان نمیتونه گفته باشه نه من باور نمیکنم هر چقدر که انسان سلطان سخن باشه کار انسان نیست اینا از جایی دیگر است کار خودشه اره اونه
درود، ما در آثار صنع حیرانیم🌹👌
به نظر من ضرب آهنگ های این غزل و همچنین نحوه قرار گرفتن واژه ها و از همه مهم تر، مفهوم بلند بالایی که تمام این عناصر را به خدمت خود گرفته،
فقط و فقط میتواند یک معجزه باشد
با درود خدمت دوستان عزیز.به نظر بنده این غزل بسیار زیبا رو با صدای پهلوان آواز ایران استاد ایرج گوش بدهید که استاد با صدای ملکوتی خود این غزل رو در دستگاه همایون گوشه شوشتری اجرا میکنن .شاخه گل 465.نوازندگان هم زنده یا استاد علی تجویری.زنده یاد جلیل شهناز .زنده یاد منصور صارمی و زنده یاد استاد جهانگیر ملک .آوازی که استاد ایرج میخونن با هیچ صدا و نوایی قابل مقایسه نیست انشاءالله سلامت باشن و همچنان از حنجره ی جادوییه ایشون بهرمند باشیم .
بیت سوم مصرع دوم "مرا مگوی" نوشته شده که اشتباهه و در ضمن وزن رو هم به هم می ریزه و درستش "مرا مگو" هست.
پیوند به وبگاه بیرونی
محمد رضا شجریان > گلهای تازه 133
در بیت:
مرا گناه نباشد نظر به روی جوانان
که پیر داند مقدار روزگار جوانی
مصراع دوم سکته دارد که با توجه به تسلط و استادی در سخن حضرت شیخ اجل بعید است که این مصراع را چنین سروده باشند
نیکوتر و زیبنده تر است که این مصراع اینگونه اصلاح گردد:
که پیر قدر بداند روزگار جوانی
که با عروض شعر هم بی تناسب نیست
پیوند به وبگاه بیرونی
آواز همایون استاد ایرج یک شاخه گل 465
51" 8"
پیوند به وبگاه بیرونی
بزم خصوصی | شجریان، مهستی، یاحقی
در بیت "مرا گناه نباشد نظر به روی جوانان / که پیر داند مقدار روزگار جوانی " وزنش درست نیست
به نظرم به این شکل مناسب تر است: مرا گناه نباشد نظر به روی جوانان / که پیر قدر بداند بهای روز جوانی
البته به این شکل هم میشه گفت: مرا گناه نباشد نظر به روی جوانان / که مرد پیر بداند بها و قدر جوانی
سلام در حضور عزیزان، معنی نیمە بیت اول نمیدانم اگر کسی معنیش بنویسە خیلی ممنون میشم... از کردستان عراق
استاد شجریان در آلبوم دیلمان که توسط کانون پرورش فکری منتشر شده این شعر را احرا کرده اند.
با سلام
فکر میکنم در بیت آخر با توجه به مضمون بیت که گرفتن اسیر است، بهتر است بکِش (از مصدر کشیدن) استفاده شود تا بکُش (از مصدر کشتن) چون کشتن اسیر هرچند از معشوق بعید نیست ولی مراد عاشق هم نیست و همچنین رسم عرفی و دینی هم بر کشتن اسیر نیست. به جز معدودی از فتوحات صدر اسلام در سایر موارد اسرا به بردگی کشیده میشدند و به نقاط مختلف جهان اسلام کوچانده میشدند.
از طرفی نمونههایی از کشیده شدن به زنجیر یار در ادبیات وجود دارد. مانند:
حلقهای بر گردنم افکنده دوست
میکشد هر جا که خاطر خواه اوست
از طرفی اگر قصد کشتن باشد تیر معشوق است که به سمت عاشق روانه میشود نه کمند. کمند بر سر انداختن برای اسیر گرفتن است. مگر اینکه تصور کنیم معشوق قصد خفه کردن عاشق را داشته که در ادبیات فارسی یک نو آوری در نحوه عاشق کشی است!
این ابیات بیشتر با مضامین تسلیم و رضا و متابعت و اطاعت تناسب دارد تا قتل و گشودن دست غارت معشوق بر جان عاشق. چنان که در بیت دوم معشوق کسی است که عاشق را از کمند انانیت میرهاند و آزاد میسازد.
درود فراوان
به چشمم آمد که چندی از شعردوستان و سعدی پسندان عزیز درباره ی بیت هشتم اظهار نظرات کج و معوجی کرده بودند و لازم دیدم چند نکته رو متذکر بشوم.
اول اینکه در مصراع هشتم هیچ سکته وزنی ای وجود ندارد. چیزی که به گوش دوستانِ ناآشنا با عروض شعر فارسی سکته آمده یک اختیار شاعری پر کاربرد هست که بر طبق آن یک هجای بلند جایگزین دو هجای کوتاه میشود و در اینجا مفاعلن فعلاتن در بیت دوم بر اثر همین اختیار به مفاعلن مفعولن مبدل شده است.
چند مثال از این اختیار شاعری:
مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن که گاه تبدیل به مفعولن فاعلن میشود
گویی بط سفید جامه به صابون زده ست
کبک دری ساق پا در قدح خون زده ست
بر گلتر عندلیب گنج فریدون زدهست
لشکر چین در بهار بر که و هامون زدهست
لاله سوی جویبار لشکر بیرون زدهست
خیمهٔ او سبزگون، خرگه او آتشین... (منوچهری)
یا
مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فَعل (فعول) که تبدیل به مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلن فاع در مصراع نخست شده است.
در کارگه کوزه گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش (عمر خیام نیشابوری)
و اما نکته ی دوم، استدعا دارم از دوستان و بزرگواران عزیز که توجه کنند، آثار کلاسیک (و حتی معاصر) ادبی بازیچه و سطور روزنامه نیستند که صرفا به ظن و گمان و به اعتبار سلایق شخصی دستخوش تغییرات ناروا قرار گیرند. هر سطر و بیت و قطعه ادبی که مورد مطالعه ی ادب دوستان گرامی قرار میگیرد حاصل تلاش های شبانه روزی و مقابله نسخه های عدیده ی قدیمی و خطی موجود در کتابخانه های شرق و غرب هست و صرفا به خوشامد مصحح نوشته نشده که دوستان به خود اجازه می دهند سلیقه شخصی شان را هنگام کج فهمی ابیات لحاظ کنند. این مورد را بسیار در نظرات سایت فخیم گنجور دیده ام و حال هم از بی طاقتی این چند سطر را رقم میزنم. این آفت امانت ناداری ادب دوستان متاسفانه و بدبختانه تنها بلای امروز ما نیست و به درازای تاریخ ادب فارسی گریبان گیر ما بوده است و چه بسیار آثار ارزشمند و مهم را فاسد و مضمحل کرده است. استدعای عاجزانه دارم به عرایض بنده توجه درخور مبذول بدارید.
تنتان به ناز طبیبان نیازمند مباد
جناب سپهر درودها برشما وهمه گنجوری های اهل شعروادبیات ناب پارسی منمنونم باب تذکرات بجا وتوضیحات مفیدتان بهرمند شدیم تاباشند ماننددوستان صاحب نظران اهل دل چون شما گنجوری ها که مایه مباهات است وافتخار که هنوز عشق میورزند به این گنج گرانبها روح بلللللند همچوسعدی ها شاد پایدار وماناباشید🌹🌹🙏🙏
روان شاد ، آقای سروستانی ابیاتی از این غزل را بسیار زیبا به آواز، خوانده اند
اینجا کاملا مقصود از معشوق والا خبر میده، جایی که میگه شب تا سحر نخفته چه دانی، نشان میده که انتظار وصالِ خداوند رو در سحر میکشه.
از نظر عرفا هم مقصود از پرده، اون کوک آدمیست که اگر با نظام آفرینش سازگار بشی، قلبت به نور معرفت خدای متعال روشن میشه.
در آخر:
صبر را دانم ولی تا کوی دوست
راه اگر نزدیکتر داری بگو
با سلام و تشکر از زحمات مدیران سایت خوب گنجور
در بیت آخر بکش از مصدر کشیدن می آید
و به کمند برمی گردد که در مصراع اول این بیت آمده است.
از مصدر کشتن نمی آید چون کشتن اسیر روا نیست. و کسی اسیر را نمی کشد . بلکه کمندی که با آن اسیر را گرفته است می کشد
در اجرای خصوصی استاد شجریان و خانم مهستی نوازنده سنتور فضل الله توکل هستن، به اشتباه منصور صارمی ذکر شده...
این شعر در اجرایی از استاد شجریان و استاد جلیل شهناز در
جامه دران اصفهان هم اجرا شده است....
ابتدا یک خواهش از دوستان عزیز
در ابتدای کار درج شده است که کدامیک از اساتید بزرگ موسیقی، این غزل را خوانده اند دیگر نیازی نیست ده بار این نکته تکرار شود
بنده شخصا در آواز مرید و عاشق آواز استاد شجریان هستم و گوشم نوع دیگری از آواز را نمی تواند بشنود ولی دلیلی ندارد زیر هر غزل تکرار کنم استاد این را خوانده است آن هم به کرات و مکرر
اما در مورد این بیت:
چنان به نظره اول ز شخص میببری دل
که باز مینتواند گرفت نظره ثانی
چرا خداوند سخن سعدی بزرگ از نظره استفاده کرده و از نظر استفاده نکرده؟ قطعا اگر می خواست برایش مثل آب خوردن بود که با تغییراتی در کلمات، «نظر» را در بیت جا دهد اما عمدا از نظره استفاده کرده است.
نظر، نگاه کردن است و ممکن است طولانی باشد یا مکرر. اما نظره در زبان عربی یک بار نگاه کردن است یعنی یک نگاه کوتاه و ریز و گذرا
می خواهد بگوید در همان نگاه کوچولویی که چه بسا بی اختیار از طرف صاحب نگاه به تو بیفتد کار تمام می شود و شخص نمی تواند جلوی نگاه دومش را بگیرد. یعنی چشم خیره می شود و اختیار از کف می رود.
همه اواز ها بینهایت خوب بودن ولی اونی که به دل من نشست بیات اصفحان و استاد خوانساری بودن
درودبرشما
جناب استاد شجریان، در جلسه ای خصوصی و آموزشی در خصوص آواز بیات اصفهان، در حضور جناب استاد ناظری، بیت را به این شکل میخوانند؛
تو را که دیده ز خوابِ خمار ، باز نباشد
ریاضتِ منِ شب تا سحر نخفته چه دانی!؟
ولی در اینجا به گونهای دیگر است.
در خوانش شعر فارسی درست است که حرف ربط را وُ بخوانیم، نه وَ
مثلاً در فایل صوتی اول میگوید تو پرده پیش گرفتی وَ ز اشتیاق جمالت. درست است بگوییم تو پرده پیش گرفتی وُ (اُ) ز اشتیاق جمالت. در تلفظ صحیح خوانش اشعار فردوسی، واو اول بیت را هم اُ میخوانند، حتی اگه شده یک کرسی ی زیر آن بگذاریم. مثلاً این مصراع سعدی مرا به هیچ بدادی یُ من هنوز بر آنم...
قاعدهٔ روخوانی متن برای مخاطب عام معاصر آن است که به زبان متداول و لهجهٔ معیار عصر خوانده شود.
حتی این که «و» در روزگار سعدی (یا حتی فردوسی) به شیوهای که فرمودید خوانده میشده به نظر من به شدت زیر سؤال است (منظور جایی است که به طور مشخص میبایست va یا به قول شما vo خوانده شود و نه جایی که به ضرورت شعر قطعاً o خوانده میشود).
میفرمایید چرا؟
به تصویر زیر نگاه کنید. طبق اشارهٔ ارسالکنندهٔ تصویر (کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران ذیل این نوشته) این متن فارسی اعرابگذاری شده در سال ۴۸۴ هجری قمری کتابت شده است که فاصلهٔ زیادی با عصر فردوسی ندارد. به اعراب «و» دقت کنید:
و به این یکی (اصل تصویر اینجاست که تاریخ کتابت را ۹۲۲ هجری قمری ثبت کرده):
این که بر مبنای ریشهشناسی واژه و احتمالاً مکتوبات محدودی که از زبان پهلوی یا حتی فارسی میانه به دست ما رسیده چنین داوری بکنیم و قاعده و قانون صادر کنیم کار درستی نیست. کما این که این حدس من راجع به مأخذ احتمالی قاعدهایست که عنوان فرمودید و حدس دیگرم آن است که این قاعده «مندرآوردی» سرهگرایانی باشد که چون فکر میکنند «وَ» از عربی وارد فارسی شده برای «o» و به تبع آن «vo» هویتی ملتی قائل شده باشند و تصور میکنند نفی صورت اول به نوعی نفی صورت عربی آن باشد. در کل، اگر برای این قاعده مأخذی مثل نقل قول از ادیبان یا زبانشناسان سرشناس عنوان بفرمایید بسیار عالی خواهد شد.
از این جهت به نظر من حتی اصالت تاریخی و درستی قاعدهای که مطرح فرمودید هم زیر سؤال است.
اما به فرض که اینطور نباشد، یعنی واقعاً در روزگار گذشته چنین خوانشی از «و» رایج بوده (من بعید نمیدانم با توجه به عدم وجود رسانههای صوتی و تصویری و تنوع بالاتر لهجهها در مناطقی چنین تفاوتهایی دیده شود و نه تنها «وُ» که «و ِ» هم جاهایی رایج بوده باشد (من بشخصه در لهجهٔ دوستان شهرکردی و در محاورهٔ معمول «وُ» را به کرات شنیدهام)! همچنان که شاه سابق «را» را «رِ» میگفت. این آخری را به حساب شوخی یک بیسواد در این حوزهها بگذارید)، مگر فقط تفاوت در همین یک واژه بوده؟ شما همان تصاویر اعرابگذاری شده را ببینید. «یکی» را «یَکی» اعرابگذاری کرده و عموم کلمات منتهی به های ناملفوظ (مثلاً «جسته» را) با فتحه حرکت گذاشته. آیا در این مورد عقیده ندارید باید همه را عین آن روزگار بخوانیم؟
فقط اینها نیستند. عموم واژههای عربی در فارسی به نحوهای دیگر تلفظ میشوند (منظورم حروف خاص زبان عربی نیست، بعضاً حرکت حروف هم تغییر کرده، مثلا عموماً ما «مَحَبت» را «مُحَبّت» یا حتی در زبان محاوره «مُحِبت» تلفظ میکنیم). آیا با توجه به این تغییرات باید همهٔ این کلمات را هم مانند زبان منبع آنها تلفظ کنیم؟
و اصلا مگر کسی ادعا کرده که متن را دارد مطابق روزگار نویسنده و شاعر میخواند؟ آیا کسی اصلاً میتواند چنین ادعایی بکند؟
و حتی اگر مانند ادیبان و شاهنامهپژوهان چنین تلاشهایی در روخوانی اشعار صورت بگیرد نتیجهاش غیر از مصنوعی به نظر رسیدن تلاش فرد، بیشتر میتواند آن باشد که متنی را که فرد با گویش معاصر میتوانست با شنیدن آن به راحتی بفهمد تبدیل به متون زمخت و غیرقابل درکی میکنند که شنونده میبایست با جستجو و پژوهش تازه به این برسد که مثلاً این «خُرامیدن» همان «خَرامیدن» خودمان است یا «مُقام» همان «مَقام» و به زعم شائبهای که تلفظ متفاوت این اساتید ایجاد میکند (نکند اینطوری میخواند چون معنی دیگری دارد؟!) تفاوت معنایی ندارند (مثالهای بهتری برای این مورد وجود دارد که با آن برخورد کردهام اما الان به ذهنم نمیرسند). حتی اگر چنین مشکلی رخ ندهد احتمال زیادی وجود دارد که خوانشهای اینچنینی بیشتر شبیه قرائت اشعار با لهجههای ساختگی محلی به نظر برسد (خصوصاً زمانی که عمق اصالتگرایی به قواعد موهومی برای چیزی مثل قاعدهای که برای «و» عنوان فرمودید برسد، مثالش دم دست است: «وُزاشتیاق جمالت!»، شنوندهای که متن را نمیبیند و مثلاً از طریق پادکست به روخوانی گوش میکند به نظرتان اینجا چه فکرهایی میکند؟).
و در نهایت چه بسا که سرایندگان این ابیات به زعم باورمندان این قواعد اشعار خود را غلط میخواندهاند و نمیدانستند! گواهش همان تصاویر اعرابگذای شده.
درود ها ...
واقعا از سخنان از شما بهره بردم ...سپاس از شما ؛
راستش من در این زمینه تخصصی ندارم اما معلمان ادبیات در دوران مدرسه وَ را اکثرا در بیشتر نثرها و اشعار وُ میگفتند ولی خب خود من نمیدونم دقیقا کدوم درست هست برخی جاها وَ میگم برخی جاها نه :-)
باز هم سپاس
در مورد تلفّظ کهن واو عطف مطلب جدیدی دیدم. در صفحهٔ ۳۶ کتاب «تلفّظ در شعر کهن فارسی» نوشتهٔ وحید عیدگاه طرقبهای که ابتدای آن در این نشانی در دسترس است به نقل از فرهنگ جهانگیری نوشتهٔ جمالالدین حسین بن فخرالدین حسن اینجوی شیرازی مربوط به دورهٔ گورکانیان هند (پایان بازنگری ۱۰۳۳ هجری قمری) آمده است که او اعتقاد داشته واوهای ابتدای اشعار را میبایست به فتح خواند. نمونه:
و دیگر که گیتی ندارد درنگ - سرای سپنجی چه پهن و چه تنگ
و به نقل از وحید عیدگاه در همان صفحه «این سخن او نشان میدهد که ادیبان قدیم واوهای آغازین مصراع را در شعرهای کهن به فتح میخواندهاند و آنچه پژوهشگران امروز دربارهٔ تلفّظ وُ میگویند و متنهای کهن از قبیل شاهنامه را بر اساس آن حرکتگذاری میکنند در نوشتههای ادیبان گذشته تأیید نمیشود».
@ همیرضا و یگانه یگانی
پیش از هر چیز دو نکته:
-ما زبانی به نام فارسی میانه (و یا فارسی کهن) نداریم، و این را در نوشته های اساتید زبان که ایرانی اند هم دیده ام!
پارسی کهن-> (پسا پارسی کهن/پیش پارسی میانه)-> پارسی میانه -> (احتمالاً دوره انتقالی پسا/پیش؟)-> پارسی نو یا فارسی...
می توان هر بخش را پارسی خواند، اما فارسی فقط به آن بخش از زبان پارسی اطلاق میشود که (پس از اعراب) عربی درونش ادغام شده و نه به زبانهای کهنتر... لغت "پارسی" خود برگرفته از "پارسیک/گ" در پارسی میانه است و لغتی از پارسی کهن نیست...
۲- آن دو بریده عکسهایی که ضمیمه کردید مشخص است که از متون مذهبی اند(اسلامی) و عجیب نیست که در آنها طبق قواعد زبان عربی (وَ عربی) به کار گرفته شده باشد، ولی این دلیل نمیشود که "اُ" در فارسی وجود نداشته، یا سهواً در گویش به کار میرفته/میرود، یا از ضرورت شعر است و...
باری
زبانهای ایرانی از شاخه هندوایرانی که خود شاخه ای از زبان هندواروپایی است منشعب شدند، و نمونه های کهن و حتی میانه آن زبانها از نظر دستور زبان و جمله بندی و همچنین برخی لغات بسیار نزدیکترند به زبانهای اروپایی تا حتی به فارسی...
در چهار شاخه ای که از زبان هند و ایرانی (Indo-Iranian) منشعب شده و بقایایشان به زمان ما هم رسیده لغت va (بیان میشود وا نه وَ) وجود داشته که در هر چهار شاخه برابر است با (یا،or)، و لغت دیگری که باز هم در هر چهار شاخه موجود بوده ca (بیان میشود چا، نه چَ/چَه) است که این یکی برابر است با (وَ، and)...
اگر چه که a (آ کوتاه، جلو،بسته - front/closed a) در زبانهای کهن چرخیده به اَ (همسان فتحه عربی) در بسیاری لغاتِ زبان پارسی میانه، ولی به نظر نمیاید که وا تبدیل شده باشد به وَ با تغییر در شکل، بیان، و معنی...به هر حال از "وا" و "وَ" هیچ نشانی در پارسی میانه نیست...
اما
لغت دیگری که آن نیز در هر چهار شاخه کهن موجود بوده و برابر (وَ and) است "اوتا، uta" است که در پارسی میانه تبدیل شده به (اود/او- ud/u)
اوتا-> اود/او (uta-> ud/u)، و این (او u) است که به نظر میاید نهایتاً تبدیل شده به اُ در فارسی...
برای چرخش او به اُ از پارسی میانه به فارسی نمونه ای که به ذهنم میاید گومان در پارسی میانه به گُمان در فارسی است (گومان->گُمان gumān-> gomān)، که جدا از تغییر در معنی اولیه این چرخش آوا را نشان می دهد...
وُ چیست؟
این آوای مرکب (و + اُ v+o -> vo) نیست و ربطی هم به حرف رابط اُ (o) ندارد، بلکه همانند حرف بی صدا/کانسوننت "w" در زبان انگلیسی است که در زبان فارسی امروزی دیگر موجود نیست، ولی مثلاً در کُردی موجود است آنچنانکه خُدا را خوُا/خُوَ (xwā/xwa) می گویند که با w است و نه v...همچنین زمانی که از یک افغانیِ بدخشانی پرسیدم شما خواهر را چه می گویید؟ پاسخش به گوشم بیشتر آمد که (xwhar) باشد تا (xohar) فارسی نوشتنش با شما...
در جایی هم خواندم که پروفسور Stephanie Jameson استاد زبانهای کهن هندوایرانی، نظریه ای دارد که w در زبان پیشا ودایی (prevedic) تبدیل شده به v در زبان ودایی (vedic)، که نشان از وجود و قدمت w در زبان هند و ایرانی دارد...
در مستندی هم که چند سال پیش از تلویزیون دیدم و ماجرای مناقشه اهالی دو آبادی در شمال ایران بر سر آب بود، یکی از دیگری پرسید شما چگونه می گویید آب؟ پاسخ گرفت آو (āv) و گفت ما می گوییم اُ (ō) که احتمالاً برگرفته از آ +اُ(aw) است، بعد پرسید چه جور می گویید گاو؟ پاسخ گرفت همان گاو (gāv) و گفت ما می گوییم گُو (gō) که اینهم احتمالاًبرگرفته از گ+آ+اُ(gaw) است...
در پارسی کهن هم به یونان می گفتند آ-ی-ا-اُ-ن-آ مانند /dawn/yawn در انگلیسی...
در آخر
در آن مصراعی که خانم یگانی پیش کشیدند وُ جایی ندارد و می باید خوانده شود اُ + زِ، یا به ضرورت شعر وَز:
تو پرده برگرفتی وَز اشتیاق جمالت
زِ پرده ها....
در اینجا از بابت زِ در مصراع دوم به گمان من می باید وَز خوانده شود ونه اُ زِ...
همچنین وُ به جای حرف رابط اُ اشتباه است و جایی در زبان و شعر فارسی ندارد.
در لغات فارسی کلاسیک هم من جایی برخورد نکردم که وُ (w) به جای و (v) آمده باشد، ولی همانطور که آقای همیرضا ( حمید رضا سابق خودمان؟ ) اشاره کردند که دوستان شهر کردیشان ، و همچنین در زبان کردی و احتمالاً نمونه ای که از گویش بدخشانی آوردم می نماید که این وُ (w) که ریشه بسیار کهن در زبانهای هند و ایرانی دارد در برخی از نقاط همچنان پایدار و پابرجاست و چون قانون و قاعده سیستماتیک هم برای فارسی تا قرنها وضع نشده بود (آنچه هم که الان هست عرفی است) هیچ بعید نیست که برخی از شعرا بنابر سابقه گویش مردمانشان آنرا به کار برده باشند، به نظر من این را باید مورد به مورد با توجه به زمان و مکان شاعر بررسی کرد و یک قاعده کلی نمی توان برای آن نوشت...
نوروزتان پیروز
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی.
واقعا تضاد صورت و جان تا چه حد عمق معنایی عرفانی ایجاد کرده.
یوسفی
این ابیات سعدی مرتبط با بیت نهم این غزل است:
تو که یک روز پراکنده نبودهست دلت
صورت حال پراکنده دلان کی دانی
غم دل با تو نگویم که نداری غم دل
با کسی حال توان گفت که حالی دارد
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
این مصرع زیبا همان معنای "و لم یکن له کفوا احد" است.
"لیس کمثله شیء"
زیبایی این شعر هنگامی ملموس تر میشود که آن را با تار شهناز و صدای آسمانی محمدرضا شجریان بشنوید. از خود این زیبایی رو دریغ نکنید عزیزان.
درود برشما آقا پویای بزرگوارهمین الان دریک روستا در دل جنگل بطوری که هیچ طرف ما دیگر نه آبادی هست نه یک روستا، ماهم چند خانواده بیشتر نیستیم هوا هم بارانی والبته خیلی سرد پشت بخاری هیزمی صدای قل قل کتری شرشر باران فقط من و خدا هیچ کس نیست اما این شعر وغزل ناب وصدای از خود بی خود نمای استاد شجریان وحضور خداوند راکه حتی میشود حتی درآغوشش گرفت
دیگر چه حاجت به چیزی دیگر؟ آری دوست عزیز من همین آواز ماندگار خسرو دوجهان استادرا راگوش میدم واین بیتی را که خیلی دوستش میدارم همیشه برای آنانی که عاشقونم میفرستم مخصوصا به استاد شجریان وحالاهم تقدیم همه عزیزان ❤️
وشما دوست عزیز گنجوری
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تومی روی بسلامت سلام ما برسانی
این هم شماره ام
اگرگذرتان به شمال افتاد یکه کلبه چوبی درویشی درخدمتیم
09112388986
09339540428
حق✋✋
بیت: مرا گناه نباشد نظر به روی جوانان
که پیر بداند مقدار روزگار جوانی
ایراد داره، من سعی کردم اصلاحش کنم به این شکل، شاید بهتر باشه:
مرا گناه نباشد نظر به روی جوانان
چنان که پیر بداند بهای روز جوانی
این شعر با آواز استاد ناظری واقعا آرامش محضه
فکر نکنم کسی از نژاد بشر بتواند چنین شعر بسراید، سعدی تو کیستی.. روحت شاد، رحمت خدا برمادری که تو را زایید🌹🌹.
سلام
ترجمه انگلیسی این بیت چجور باید نوشت..
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم تو میروی به سلامت سلام من برسانی
تفسیر ابیات ۱ و ۲ غزل فوق:
جناب سعدی خطاب به حضرت دوست چنین میفرماید: خدایا نمیدانم در این دنیا به این وسعت شبیه چه هستی. این جهان و هر آنچه در اوست صورت و ظاهر است، و عمق و جوهره تمام موجودات تو هستی.
انسانهای عاشق با اختیار خود مسیر بندگی و عبودیت تو را انتخاب میکنند. و هر کس به تو پناه آورد از بند هوای نفس آزاد میکنی.
حقیقتا یه فایلی موجود هست مربوط آموزش آواز اصفهان. فکر میکنم استاد صبا در حال آموزش به استاد شجریان هستند. این غزل رو تو اصفهان اجرا میکنند بسیار گوشنواز هست. حتما پیشنهاد میدم دوستان گوش کنند
بیت دوم: به پای خویشتن: به اراده و اختیار خود. عاشقان تو به اراده خودشان به کمند عشق تو اسیر و گرفتار میشوند چون هر کسی را تو اسیر کنی درواقع او را از اسارت خودش رهانیدهای.
بیت چهارم: نظره: نگاه، نگریستن. در همان نگاه اول چنان دل میبری که بیننده تو نمیتواند چشم از تو بردارد و نگاه دوم را از تو بازگیرد.
بیت هشتم: زیرمتن مفهوم بیت این است که من در این ایام پیری چون قدر روزگار جوانی را دریافتهام به قدرشناسی این ایام به چهره جوانان نگاه میکنم و این نگاه گناه نیست.
بیت آخر: سر تابیدن گریختن، سعدی هرگز از کمند اسارت تو نمیگریزد، اکنون که اسیرم کردهای به هر طریق که (صلاح) میدانی مرا بکُش. نتیجه اسارت عشق سوختن در لهیب عشق است و کشته شدن.
در بیت هشتم میگوید:
مرا گناه نباشد نظر به روی جوانان
که پیر داند مقدار روزگار جوانی
که حاکی از شاهدبازی شیخ اجلّ در روزگار پیریاش است.
گرفت گفته سعدی جهان وعقبی را
که ساده وخوب است کلام رحمانی
زیباتر از بیت چهارم سراغ ندارم