غزل شمارهٔ ۶۱۴
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۶۱۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۶۱۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۶۱۴ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۶۱۴ به خوانش محمدرضا جراح زاده
غزل شمارهٔ ۶۱۴ به خوانش محمدرضا کاکائی
غزل شمارهٔ ۶۱۴ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۶۱۴ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل شمارهٔ ۶۱۴ به خوانش سهیل قاسمی
حاشیه ها
بندگان را نبود جز غم آزادی و من
پادشاهی کنم ار بنده "خویشت" خوانی
(این یک حدس ِ بی منبع میباشد.)
---
پاسخ: «م» در این مصرع حالت مالکیت ندارد و به «خویش» برنمیگردد و به معنی «مرا»ست. سعدی این صورت را در جاهای دیگر هم استفاده کرده:
(جستجو کنید)
از این رو به نظرم متن صحیح است و نیاز به تغییر ندارد.
در مورد نظر دوستمان "حنظلی" باید عرض کنم بنده خویشم خوانی صحیح است و به معنای اینست که (مرا بنده خویش بدانی یا بخوانی) می باشد
در مورد لغت حنظل باید افزون کنم که کبست فارسی ان است سعدی بکار برده است .
درود.
بیت ششم:
هم من و هم سایر مردم مایل به پرستش روی قبله نمای تو و سجده به آن هستیم...افسوس که نه من می توانم این مهم را بجا بیاورم و نه مردم؛
-مردم به خاطر ترس از خدا
-و من از شدت سرگشتگی و حیرانی
سلام و عرض ادب
گمانم وزن شعر رو اشتباه نوشتید. احتمالاً این درسته:
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
با سپاس ز بزرگوارانی که زحمت خوانش این غزل را کشیده اند
خوانش سرکار خانم زندی چند مورد ایراد داشت و حتی در یک مورد یک بیت را دوباره خواندند بنده فکر کردم می خواهند اصلاح کنند ولی دوباره به همان شکل خواندند
گاهی وقف و وصل و استرس های نابجا در شعر، کاملا معنی شعر را تغییر می دهد که امیدوارم به این مهم دقت شود
نکته دیگر در مصرع:
هیچ دورانی بی فتنه نگویند که بود
اگر بعد از «دورانی» مکث کنیم یعنی با سکون بخوانیم به نظر می رسد در وزن شعر یک سکته ایجاد می شود
به نظر بنده (که اصراری هم ندارم مورد قبول باشد) بهتر است به «دورانی» کسره بدهیم
هیچ دورانیِ بی فتنه نگویند که بود
در این صورت بی فتنه صفت می شود
جناب عباسی، ضمن تشکر از دقت نظر جنابعالی، سکتهٔ «دورانی» از نظر عروضی قابل قبول است و اشکال محسوب نمیشود. این سکته حاصل تبدیل فعلاتن به مفعولن یا دقیقتر «فَعَلن» به «فع لن» است که اتفاقاً در رکن پایانی این وزن به وفور اتفاق میافتد. منتهی در موارد معدودی که در میانهٔ بیت اتفاق میافتد محسوستر است.
راه حل برخورد با این سکتهها حرکت دادن به آنها نیست چون از نظر معنایی مشکل ایجاد میکند (غلط است). سعدی شاعر توانمندی است و اگر نیاز بود سکتهای با حرکت دادن حل شود از ابتدا سکتهای اینگونه در شعرش دیده نمیشد. این سکته با علم به صحیح بودنش آورده شده و عمدی است.
خصوصا توجه داشته باشید که در اشعار شاعران سبک خراسانی که این نوع سکتهها به وفور در میانهٔ مصاریعشان دیده میشود حتی برای حرکت دادن به سکتههای متعدد به بن بستهای جدی برمیخورید.
راه حل آن است که این سکتهها را بشناسیم و تلاش کنیم آنها را همان گونه که آورده شدهاند بخوانیم.
دیو خوش طبع به از حور گره پیشانی☹️
سلام دوستان، میشه این قسمت رو برام معنی کنید .
چون دلم زنده نباشد که تو در وی جلنی
چون دلم زنده نباشد که تو در وی جانی
از آنجا که دل به طبع کششی روبه آینه ها (بیرون ز خویش) دارد تا برای سالک را در رنج به دریدن پرده و دیدن آنچه در آینه دیده در خود وادار کند
سالکان بعد از دریده شدن پرده های پندار و رسیدن به معنای جان ( جان ما در لامکان است و حضور اوست در ما که این چشم و قلب و مغز ... بی وجود جان نه ببیند نه بتبد نه تحلیلی کند) آن از رگ گردن به ما نزدیک تر... بعد از رسیدن به این حقیقت سالک بی دل شود زیرا در کمال شهود بی پرده ای با جان زیست کند و به قول حضرت سعدی بی دل شود ( منع بی دلان کردم لاجرم بی دل شدم
این بیت از نظر بنده حقیر اشاره بر این موضوع دارد که دلی دیگر ندارم چون تو جان من هستی
بسته زلف تو سعدی شیرین سخنت
شاه خوبان چه کند بنده خود زندانی؟