گنجور

غزل شمارهٔ ۶۱۳

ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
دودم به سر برآمد زین آتش نهانی
شیراز در نبسته‌ست از کاروان ولیکن
ما را نمی‌گشایند از قید مهربانی
اشتر که اختیارش در دست خود نباشد
می‌بایدش کشیدن باری به ناتوانی
خون هزار وامق خوردی به دلفریبی
دست از هزار عذرا بردی به دلستانی
صورت نگار چینی بی خویشتن بماند
گر صورتت ببیند سر تا به سر معانی
ای بر در سرایت غوغای عشقبازان
همچون بر آب شیرین آشوب کاروانی
تو فارغی و عشقت بازیچه می‌نماید
تا خرمنت نسوزد تشویش ما ندانی
می‌گفتمت که جانی دیگر دریغم آید
گر جوهری به از جان ممکن بود تو آنی
سروی چو در سماعی بدری چو در حدیثی
صبحی چو در کناری شمعی چو در میانی
اول چنین نبودی باری حقیقتی شد
دی حظ نفس بودی امروز قوت جانی
شهر آن توست و شاهی فرمای هر چه خواهی
گر بی عمل ببخشی ور بی‌گنه برانی
روی امید سعدی بر خاک آستان است
بعد از تو کس ندارد یا غایة الامانی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
دودم به سر برآمد زین آتش نهانی
هوش مصنوعی: زندگی بدون دوست هیچ لذتی ندارد و من به شدت از این آتش پنهانی رنج می‌کشم؛ به طوری که احساس می‌کنم دودی از سرم بلند شده است.
شیراز در نبسته‌ست از کاروان ولیکن
ما را نمی‌گشایند از قید مهربانی
اگرچه مسیر حرکت کاروان در شیراز باز است و می‌توان از اینجا سفر کرد اما ما همچنان نمی‌توانیم از قید مهربانی رها شویم.
اشتر که اختیارش در دست خود نباشد
می‌بایدش کشیدن باری به ناتوانی
 شتری که اختیاری ندارد باید با ناتوانی و عجز باری را که بر دوشش می‌گذارند حمل کند
خون هزار وامق خوردی به دلفریبی
دست از هزار عذرا بردی به دلستانی
خون هزار عاشق چون وامق را ریختی و از هزار زیبارو چون عذرا در زیبایی پیشی گرفته‌ای
صورت نگار چینی بی خویشتن بماند
گر صورتت ببیند سر تا به سر معانی
هوش مصنوعی: اگر چهره‌ی زیبای تو را ذات خودت درک کند، ممکن است بی‌خود و بی‌هویت باقی بماند و معنای عمیق وجودت را از سر تا پا ببیند.
ای بر در سرایت غوغای عشقبازان
همچون بر آب شیرین آشوب کاروانی
هوش مصنوعی: ای درب خانه‌ات، شلوغی عاشقان به پا شده است، مانند هرج و مرج کاروانی که بر روی آب شیرین به وجود می‌آید.
تو فارغی و عشقت بازیچه می‌نماید
تا خرمنت نسوزد تشویش ما ندانی
هوش مصنوعی: تو از عشق و احساست غافلی و برایت مانند یک سرگرمی به نظر می‌رسد، اما نمی‌دانی که این بی‌توجهی باعث نگرانی و آزار ما می‌شود.
می‌گفتمت که جانی دیگر دریغم آید
گر جوهری به از جان ممکن بود تو آنی
هوش مصنوعی: می‌گفتم که برای من جانم بسیار با ارزش است و اگر چیزی باارزش‌تر از جان وجود داشته باشد، تو آن چیز را هستی.
سروی چو در سماعی بدری چو در حدیثی
صبحی چو در کناری شمعی چو در میانی
هوش مصنوعی: سرو در حال رقص و شادی است، مانند ستاره‌ای در یک داستان. صبح مانند نور روشنایی است که در کناری می‌درخشد، و شمعی که در میانه نور را منتشر می‌کند.
اول چنین نبودی باری حقیقتی شد
دی حظ نفس بودی امروز قوت جانی
هوش مصنوعی: در ابتدا چنین نبود و حالا واقعیتی به وجود آمده است. دیروز از لذت نفس بهره‌مند بودی، اما امروز انرژی و نیرویی برای زندگی داری.
شهر آن توست و شاهی فرمای هر چه خواهی
گر بی عمل ببخشی ور بی‌گنه برانی
هوش مصنوعی: شهر متعلق به توست و تو می‌توانی هر طور که می‌خواهی حکمرانی کنی. حتی اگر با عمل نکردن چیزی را ببخشایی یا بدون گناه کسی را از خود برانی.
روی امید سعدی بر خاک آستان است
بعد از تو کس ندارد یا غایة الامانی
هوش مصنوعی: امید من به تو بر روی زمین و در آستانه معبد است و بعد از تو هیچ‌کس دیگری نیست که به آرزوهایم برسد.

خوانش ها

غزل ۶۱۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۶۱۳ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۶۱۳ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۶۱۳ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۶۱۳ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۶۱۳ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"آواز دیلمان"
با صدای محمدرضا شجریان (آلبوم غوغای عشقبازان)

حاشیه ها

1389/09/07 23:12
محمدرضا

مصرع تا خرمنت نسوزد تشویش ما ندانی غلط است صحیح آن به قرار زیر است:
تا خرمنت نسوزد احوال ما ندانی
---
پاسخ: با تشکر، در تصحیح فروغی در متن «تشویش» آورده و در حاشیه «احوال»، لذا تغییری اعمال نشد.

1403/03/14 01:06
آرمان

کسی که خرمنش سوخته است و عاشق باشد ، درست است که احوال بدی دارد ولی حسی شبیه تشویش را تجربه می کند.

در بسیاری حس عاشقی همراه با اضطراب همراه است. لذا به عنوان یک خرمن سوخته ، نه از سر دانش بلکه از سر احساس عبارت تشویش بیشتر به دلم می نشیند

1391/11/22 19:01
طاهر

استاد شجریان بخش هایی از این غزل زیبا رو در مایه شور اجرا کردند (در آلبوم غوغای عشق بازان) که واقعا شنیدنی و زیباست. به خصوص بیت ششم و هفتم رو استثنایی ادا می کنند طوری که انگار از اعماق جانشون بیرون میاد....

1393/05/21 09:08
امین

سلام
با احترام برای دوستان ولی باید بگویم چرا بعضی از دوستان و هموطنان فکر می کنند این همه مصحح غلط میگن و فقط اینها هستند که درستِ همه چیز رو میدونند

1393/10/02 10:01
الناز

میخواستم بپرسم بیت چهارم شعر از نظر معنی و تلفظ چگونه است؟

1403/02/17 14:05
شهرام سپاس

باید داستان وامق و عذرا رو بخونی

1395/07/12 18:10
مهسا

در بیت هشتم، بجای واژه ی «جوهری» از واژه ی «گوهری» نیز استفاده شده است که بنظر بنده، زیباتر می اید.
گر گوهری به از جان ممکن بود تو آنی...
و در اخر میخوام بگم که: سعدی عشق است..
روحش شاد

1395/12/14 11:03
shk clickmank

دوستانی که در امور ادبی کلاسیک و مدرن سواد تخصصی ندارند
نظرشان فاقد وجاهت و ارزش ادبی است.

1396/03/26 12:05
احمد

سلام
بیت دوم مصرع اول بجای واژه از باید به بیاید. به این صورت: شیراز در نبسته‌ست بر کاروان ولیکن ...

1396/10/24 16:12
عباس مشرف رضوی

تفاوتهای در ضبط براساس نسخه قدیمی که من دارم:
1. شیراز در نبسته است بر کاروان (تذکر داده شده است - "از کاروان" بیمعنی است؛خصوص آنکه در مورد کاروانهایی که "از" شیرار "بیرون" می روند است - نه آنهایی که داخل می شوند - بر کسی/چیزی در را می بندند)
2. تا خرمنت نسوزد احوال ما ندانی (تذکر داده شده است)
3. ای بر در سرایت غوغای عشقبازان - همچون بر آب شیرین غوغای کاروانی. "غوغا" تکرار می شود (البته چندان مرجح نیست)
4. اشتر که اختیارش در دست خود نباشد - می‌بایدش کشیدن باری به این گرانی. شتر بار را به ناتوانی نمی کشد؛ بار گران را - و با صبر و حوصله - می کشد. می بایدش کشیدن: سرنوشتش اینست. اختیارش در دست خود نباشد: همان معنی. یای نکره در باری ربطی به "به ناتوانی" که قید "کشیدن" است پیدا نمی کند؛ باری به این گرانی: آن باری که اینقدر گران است.
لطفا تنها به تصحیحات فروغی تکیه نکنید. متشکرم.

1396/10/24 17:12
۷

خون هزار وامق خوردی به دلفریبی
دست از هزار عذرا بردی به دلستانی
دست در اینجا همان است که در بازیها مانند ورق بازی یا پینگ پنگ میگوییم.مانند یک دست دیگر بزنیم
که به برد برمیگردد یعنی بردن بازی
عذرا در بازی خوبان روزگار هزاری برنده دست است(سعدی اطمینان دارد که چنین است و تاکید میکند)
یا دست را از هزار خوبان دیگر از پیش برده و خون هزار وامق را ریخته.میلیونی شکار میکند عذرا

1397/01/13 08:04
رویا

مصرع چگونه باید"می‌گفتمت که جانی دیگر دریغم آید" را خواند؟ آیا پس از "جانی" باید درنگ کرد؟ اگر چنین است، معنای این مصرع چیست؟

1397/01/13 09:04
۷

میگفتمت که جانی یعنی فکر میکردم که جان هستی/به اندازه جان عزیزی
دیگر دریغم آید:دیگر پشیمانم(اشتباه میکردم)
نه درست نبود زیرا از جان میتوان گذشت و دل کند ولی از تو گوهر یکتا نه

1398/01/02 08:04
ط.الف

دو بیت واپسین در مدح کیست؟

1398/02/21 15:04
ایرانی

مصرع اول بیت اول را حافظ عینا تضمین کرده در غزل : جان بی جمال جانان میل جهان ندارد * وانکس که این ندارد حقا که جان ندارد. ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی * بی دوست زندگانی ذوقی چنان ندارد.

1399/05/10 04:08
تنها خراسانی

«یا غایه امانی»
سعدی علیه رحمه در یکی از غزل های زیبای دیگر خود چنین غا یه امانی را به نظاره می نشیند:
یا غایة الامانی قلبی لدیک فانی
شخصی کما ترانی من غایة اشتیاقی
ای نهایت آرزوهای من، دلم در نزد تو فانی شده است. حال من از فرط شوق و اشتیاقی که دارم این است که می‌بینی.

1401/08/04 20:11
یوسف شیردلپور

زخاک سعدی بیچاره بوی عشق آید

هزارسال پس ازمرگش اگربینبویی

هزاران درود برروح بلند سعدی استاد سخن والبته استاد عشق

فقط بیت اولش دنیایی پراز حرف وپند درس زندگیست، 

ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی

دودم به سرآمد زین آتش نهانی

نهایت لذت معنوی وعشق حقیقی این غزل سعدی باهنرنمایی هنرمندان اجری غوغای عشق بازان با نوای ماندگار استادجان جانان شجریان نمودارونمایان میشود روح همه هنرمندان بخاک آرامیده شاد🙏

 

 

1403/04/27 22:06
ابوالقاسم افشاری

درود برشما دوستان فرهیخته ، حقیر قاسم افشاری یک نکته نظری به عنوان حاشیه درباره خوانش استادان گرامی عرض میکنم که در بیت چهارم این شعر زیبای استاد سخن حضرت سعدی باید مراعات  و درست قرائت شود، خون هزار وامق خوردی به دل فریبی ،      دست‌‌ِ از هزار عذرا بردی به دلستانی،  یعنی دست را بایستی با کسره ت‌‌ِ تلفظ می کردند نه با تشدید و فتحه یا با سکون ت، چون باخوانش ، دست‌َ از هزار عذرا بردی بدلستانی .  معنی نمیدهد، ولی اگر دست را با کسره تِ تلفظ کنیم معنی میدهد، و در نهایت معنا و مفهومش میشود، با دلبربایی هزارتا مانند وامق را کشتی و از دست‌ِ هزار مثل عذرا، وامق را ربودی، یا گرفتی . با سپاس

1403/12/08 08:03
رضا از کرمان

درود بر شما 

   مطابق فرمایش حضرتعالی اگر دست  با کسره  تِ  خوانده بشود بنظر میآید که وزن شعر مخدوش میشه ودر خوانش سکته بوجود میاد . مجدد ملاحضه بفرمایید .

  شاد باشی 

1403/12/14 12:03
ابوالقاسم افشاری

سلام ، واگر چنین باشد که استاد فرهیخته می فرمایند ، معانی ابیات را لطفآ از دیدگاه خود جنابعالی مرقوم بفرمایید . سپاس

1403/12/15 23:03
رضا از کرمان

درود بر شما 

معنی که حضرتعالی مرقوم فرمودید کاملا درسته صحبت من بر وزن بیته اگر قرار باشد که دست با کسره خونده بشه ،   "از"   بعد از دست باید حذف بشه تا بتوانیم روان وبدون سکته بیت را خواند.

شاد باشی عزیز

1403/12/16 12:03
ابوالقاسم افشاری

درود،  بنابر تآیید صحیح بودن تلفظ واژه ، در وزن شعر مشکل ایجاد نمی شود .  و کلمه (از) نیز نباید حذف شود، ملاحظه بفرمایید ، خوانش به چند بار تکرار شود حس می کنید که مشکلی ندارد . پاینده باشید.🌹

 

1403/08/12 18:11
مهری رزم‌جو

بیت دوم: دروازه شیراز را نبسته‌اند و (از)✅ خروج کاروان‌ها جلوگیری نمی‌کنند امّا ما در این شهردر قید یار مهربانی بسته‌ایم و نمی‌توانیم همراه کاروان شویم و از شیراز به جایی دیگر برویم. 

1403/08/12 18:11
مهری رزم‌جو

بیت چهارم: خون خوردن:کشتن. دست بردن:غالب و چیره شدن. تو با دلربایی هزار عاشق (مثل وامق) را گرفتار عشق کردی و کشتی و با دلبری‌هایت بر هزار محبوب زیبارو(مثل عذرا) چیره شدی(در دلربایی از آن‌ها برتری) 

1403/08/12 18:11
مهری رزم‌جو

بیت هفتم: تو (از آتش عشق) آسوده‌ای و عشق برایت بازیچه‌ای به چشم می‌آید، تا وقتی آتش عشق خرمن حیاتت را نسوزاند، علت تشویش و ناآرامی ما را نمی‌فهمی. 

1403/08/12 18:11
مهری رزم‌جو

بیت نهم: در سماع و رقص و چرخش چون سرو خوش‌قامتی، وقتی سخن می‌گویی چون ماهِ تابانی، وقتی در حاشیه و دوری از یارانی چون صبحِ روشنی و در میان جمع یارانت مثل شعی فروزانی. 

1403/08/12 19:11
مهری رزم‌جو

بیت دهم: (وجودت) اول چنین(حیاتی و ضروری) نبود اما به هرجهت چنین شد که قبلا باعث خوشی دل بودی و امروز سبب قوام و نیروی جان هستی. 

1403/08/12 19:11
مهری رزم‌جو

بیت آخر: غایة الاَمانی: نهایت آرزوها، منتهای امید، برترینِ آرزوها. 

1403/09/08 19:12
کنج عدم

پیشنهاد می‌کنم برگردان به زبان ساده هوش مصنوعی را بردارید چون اکثر ابیات رو اشتباه معنا کرده.

1403/10/03 00:01
جلال ارغوانی

زیبا سخن ندیده عالم مثال سعدی

از پرتو کلامش روشن کند جهانی