گنجور

غزل شمارهٔ ۶۱۲

جمعی که تو در میان ایشانی
زآن جمع به در بود پریشانی
ای ذات شریف و شخص روحانی
آرام دلی و مرهم جانی
خرم تن آن که با تو پیوندد
وآن حلقه که در میان ایشانی
من نیز به خدمتت کمر بندم
باشد که غلام خویشتن خوانی
بر خوان تو این شکر که می‌بینم
بی فایده‌ای مگس که می‌رانی
هر جا که تو بگذری بدین خوبی
کس شک نکند که سرو بستانی
هرک این سر دست و ساعدت بیند
گر دل ندهد به پنجه بستانی
من جسم چنین ندیده‌ام هرگز
چندان که قیاس می‌کنم جانی
بر دیده من برو که مخدومی
پروانه به خون بده که سلطانی
من سر ز خط تو بر نمی‌گیرم
ور چون قلمم به سر بگردانی
این گرد که بر رخ است می‌بینی
وآن درد که در دل است می‌دانی
دودی که بیاید از دل سعدی
پیداست که آتشیست پنهانی
می‌گوید و جان به رقص می‌آید
خوش می‌رود این سماع روحانی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جمعی که تو در میان ایشانی
زآن جمع به در بود پریشانی
هوش مصنوعی: هر کجا که تو حضور داری، افرادی که در جمع تو هستند، به خاطر تو از دیگران متمایز و خاص‌اند و از همدیگر جدا می‌شوند.
ای ذات شریف و شخص روحانی
آرام دلی و مرهم جانی
هوش مصنوعی: ای ذات مقدس و روحی که آرامش قلب و تسکین‌دهنده جان‌ها هستی.
خرم تن آن که با تو پیوندد
وآن حلقه که در میان ایشانی
هوش مصنوعی: شادی و خوشبختی از آن کسی است که با تو ارتباط برقرار کند و همچنین از آن حلقه‌ای که در میان آن‌ها وجود دارد.
من نیز به خدمتت کمر بندم
باشد که غلام خویشتن خوانی
هوش مصنوعی: من هم آماده‌ام که به تو خدمت کنم، باشد که مرا در زمره‌ی غلامان خود به شمار آوری.
بر خوان تو این شکر که می‌بینم
بی فایده‌ای مگس که می‌رانی
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی اشاره دارد به بی‌فایده بودن زحمات یا تلاش‌های دیگران در برابر محاسن و زیبایی‌های چیزی که به آن اشاره شده است. در واقع، وجود زیبایی و دلچسبی در این خوان (میز مهمانی یا feast) آن‌قدر ظاهری و پرطرفدار است که حتی وجود مگس‌های مزاحم هم نمی‌تواند از ارزش آن کم کند، و در نهایت، زحمات برای راندن آن مگس‌ها بی‌ثمر به نظر می‌رسد.
هر جا که تو بگذری بدین خوبی
کس شک نکند که سرو بستانی
هوش مصنوعی: هر کجا که تو قدم بگذاری، کسی در زیبایی تو تردید نخواهد کرد، مانند سرو زیبای باغ.
هرک این سر دست و ساعدت بیند
گر دل ندهد به پنجه بستانی
هوش مصنوعی: هر کس که دست و ساعد تو را ببیند، اگر دل به تو ندهد، به پنجه‌های تو آسیب می‌زند.
من جسم چنین ندیده‌ام هرگز
چندان که قیاس می‌کنم جانی
هوش مصنوعی: هرگز چنین جسمی را ندیده‌ام که به اندازه‌ای که تخیل می‌کنم دارای روح و جان باشد.
بر دیده من برو که مخدومی
پروانه به خون بده که سلطانی
هوش مصنوعی: به چشمان من نگاه کن، زیرا معشوقی چون پروانه با اشتیاق و فداکاری عشقش را در راه سردار و سلطان تقدیم می‌کند.
من سر ز خط تو بر نمی‌گیرم
ور چون قلمم به سر بگردانی
هوش مصنوعی: من از خط تو سر بلند نمی‌کنم، حتی اگر مانند قلمی باشم که تو با سرش بازی کنی.
این گرد که بر رخ است می‌بینی
وآن درد که در دل است می‌دانی
هوش مصنوعی: این گرد و غباری که بر روی چهره‌ات نشسته را می‌بینی، اما آن دردی که در درونت وجود دارد را خودت احساس می‌کنی.
دودی که بیاید از دل سعدی
پیداست که آتشیست پنهانی
هوش مصنوعی: اگر دودی از دل سعدی بیرون بیاید، می‌توان فهمید که در درون او آتش و شور و هیجانی نهفته است که به‌طور پنهانی وجود دارد.
می‌گوید و جان به رقص می‌آید
خوش می‌رود این سماع روحانی
هوش مصنوعی: می‌گوید و جان به شادی و شور می‌آید و این سماع روحانی به خوبی و زیبایی پیش می‌رود.

خوانش ها

غزل ۶۱۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۶۱۲ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۶۱۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۶۱۲ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۶۱۲ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۶۱۲ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1396/03/17 11:06
فرخ مردان

به قول سرکار خانم سیمین دانشور
"شعر سعدی مثل آب، روان است. "این شعر بالا هم نمونه ای از صحت این مطلب.

1403/10/03 00:01
جلال ارغوانی

چون گفته سعدی نمی باشد

باغ وچمنی و   بستانی