گنجور

غزل شمارهٔ ۶۰۹

بر آنم گر تو باز آیی که در پایت کنم جانی
و زین کم‌تر نشاید کرد در پای تو قربانی
امید از بخت می‌دارم بقای عمر چندانی
کز ابر لطف باز آید به خاک تشنه بارانی
میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی
درخت ارغوان روید به جای هر مغیلانی
مگر لیلی نمی‌داند که بی‌دیدار میمونش
فراخای جهان تنگ است بر مجنون چو زندانی؟
دریغا عهد آسانی که مقدارش ندانستم
ندانی قدر وصل الا که درمانی به هجرانی
نه در زلف پریشانت منِ تنها گرفتارم
که دل در بند او دارد به هر مویی پریشانی
چه فتنه‌ست این که در چشمت به غارت می‌برد دل‌ها
تویی در عهد ما گر هست در شیراز فتانی
نشاید خون سعدی را به باطل ریختن حقا
بیا سهل است اگر داری به خط خواجه فرمانی
زمان رفته باز آید ولیکن صبر می‌باید
که مستخلص نمی‌گردد بهاری بی زمستانی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر آنم گر تو باز آیی که در پایت کنم جانی
و زین کم‌تر نشاید کرد در پای تو قربانی
هوش مصنوعی: من امیدوارم که اگر دوباره به سوی من برگردی، جانم را فدای پای تو کنم و هیچ قربانی دیگر از این کمتر را برای تو مناسب نمی‌دانم.
امید از بخت می‌دارم بقای عمر چندانی
کز ابر لطف باز آید به خاک تشنه بارانی
هوش مصنوعی: من به بخت و تقدیر خود امید دارم که عمرم مدت زیادی ادامه داشته باشد، مانند بارانی که از ابر نیکی به زمین تشنه می‌رسد.
میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی
درخت ارغوان روید به جای هر مغیلانی
هوش مصنوعی: اگر میان عاشق و معشوق فاصله‌ای وجود داشته باشد، در این بیابان، درختی به زیبایی ارغوان می‌تواند جایگزین هر نوع زشتی و ناپسندی شود.
مگر لیلی نمی‌داند که بی‌دیدار میمونش
فراخای جهان تنگ است بر مجنون چو زندانی؟
هوش مصنوعی: آیا لیلی نمی‌داند که بدون دیدار من، زندگی‌ام همچون زندانی است و دنیا بر من تنگ و محدود شده است؟
دریغا عهد آسانی که مقدارش ندانستم
ندانی قدر وصل الا که درمانی به هجرانی
هوش مصنوعی: متاسفم که نتوانستم ارزش زمانی را که در کنار تو بودم، درک کنم. آدمی فقط زمانی می‌فهمد که چه چیزی را از دست داده که در دوری و جدایی به درد و رنج بیفتد.
نه در زلف پریشانت منِ تنها گرفتارم
که دل در بند او دارد به هر مویی پریشانی
هوش مصنوعی: من به خاطر تو و زیبایی‌های پیچیده‌ات به دام افتاده‌ام، زیرا دل من به تو وابسته است و هر رشته موی تو برایم نشانی از پریشانی و عشق است.
چه فتنه‌ست این که در چشمت به غارت می‌برد دل‌ها
تویی در عهد ما گر هست در شیراز فتانی
هوش مصنوعی: این چه شور و شوقی است که در چشمان تو وجود دارد و دل‌ها را مانند غنایم می‌رباید. آیا در زمان ما هنوز هم در شیراز عذابی وجود دارد؟
نشاید خون سعدی را به باطل ریختن حقا
بیا سهل است اگر داری به خط خواجه فرمانی
هوش مصنوعی: نمی‌توان خون سعدی را به ناحق ریخت. واقعا اگر تو دستور یا فرمانی از خواجه داری، این کار ساده‌ای به نظر می‌رسد.
زمان رفته باز آید ولیکن صبر می‌باید
که مستخلص نمی‌گردد بهاری بی زمستانی
هوش مصنوعی: زمانی که رفته است، دوباره برمی‌گردد، اما باید صبر کرد، زیرا هیچ بهاری بدون زمستان به دست نمی‌آید.

خوانش ها

غزل ۶۰۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۶۰۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۶۰۹ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۶۰۹ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۶۰۹ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۶۰۹ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۶۰۹ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1391/06/27 01:08
سینا یعقوبی المشیری

بیت 6 این غزل بی نظیر سعدی مرا به یاد آن بیت از شیخ بهایی انداخت که با خود گفتم آن را در حاشیه بنویسم و آن این است:
طره ی پریشانش دیدم و به دل گفتم/این همه پریشانی بر سر پریشانی
شیخ بهایی میگوید علت تشویش خاطر من پریشانی زلف معشوقم است.
این مسئله البته برای حافظ دیگر گونه است .حافظ عزیز میگوید من با پریشانی زلف یار به آرامش میرسم و اینگونه مستانه میسراید:
از خلاف آمد عادت بطلب کام که من/کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم

1394/04/12 23:07
کسرا

میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی
درخت ارغوان روید به جای هر مغیلانی
حتما حتما این شعر ور بخونید... بدون شک لذت میبرید...

1394/04/12 23:07
کسرا

ور > رو

1394/05/16 21:08
کسرا

** ندانی قدر وصل الا که درمانی به هجرانی **

1399/02/17 17:05
غزاله

محسن نامجو اهنگی خواندند به نام درخت ارغوان که همین شعر هم داخلش وجود داره

1401/12/09 12:03
فاطمه یاوری

میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی

درخت ارغوان روید بجای هر مغیلانی...

 

.ارغوان پنجه خونین زمین

دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
کی بر این درۀ غم می‌گذرند؟

1403/10/03 00:01
جلال ارغوانی

به گفتار توای سعدی همه خلق جهان جمعند

جهان دیگر نمی بیند بجز زلفش پریشانی

1404/02/12 17:05
محمدمتین عبدالهی

درود

جناب تاج اصفهانی در یک اجرای خصوصی به همراهی مجید وفادار و شاپور حاتمی، در سه‌گاه این غزل زیبا و شاهانه را خوانده‌اند

سپاس سعدی!

1404/03/23 09:05
ahmad aramnejad

درود و عرض ادب در بین ششم

نه در زلف پریشانت منِ تنها گرفتارم/که دل در بند او دارد به هر مویی پریشانی
سعدی در مصراع نخست داشت با معشوق رودررو به عنوان مخاطب مغازله میکرد(زلف پریشانت) ناگهان در مصرع بعد چه شد که مخاطب بجای تو( او) شد؟
آیا تصحیفی در تایپ رخ داده است؟