گنجور

غزل شمارهٔ ۶۰۷

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
تو همایی و من خسته بیچاره گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی
بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم
ور جوابم ندهی می‌رسدت کبر و منی
مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی
تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی
مست بی خویشتن از خمر ظلوم است و جهول
مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی
تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ
باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی
من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن
غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی
خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند
سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی
هوش مصنوعی: چرا من قلبم را به تو سپردم در حالی که تو آن را می‌شکنی؟ چه اشتباهی از من سر زده که حالا دیگر به من توجه نمی‌کنی؟
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
هوش مصنوعی: دل و جانم کاملاً درگیر توست و به اطراف نگاه می‌کنم تا حریفان متوجه نشوند که تو هدف من هستی.
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
هوش مصنوعی: دیگران وقتی از دید دور می‌شوند، از دل هم فراموش می‌شوند، اما تو آن‌چنان در قلب من جا داری که مثل جان در بدن هستی.
تو همایی و من خسته بیچاره گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی
هوش مصنوعی: من به تو نیاز دارم و در عین حال دردی عمیق از خستگی و ناتوانی به دوش می‌کشم. اگر فقط سایه‌ای از محبت تو بر من بفتابی، می‌توانم به خاطر تو و برای تو خدمت کنم.
بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم
ور جوابم ندهی می‌رسدت کبر و منی
هوش مصنوعی: من به خاطر تو و به احترام تو به درگاهت می‌آییم و خدمتت می‌کنم، اما اگر به سلام من پاسخ ندهی، نشانه‌ی تکبر و خودپسندی تو خواهد بود.
مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی
تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی
هوش مصنوعی: مرد آماده است تا در برابر تو به زمین بیفتد و همچون گوی برایت بازی کند، تا تو با بازوی نقره‌ایش بر او ضربه بزنی.
مست بی خویشتن از خمر ظلوم است و جهول
مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی
هوش مصنوعی: مستی که ناشی از شراب است، انسان را از خود بیخود می‌کند و به حالت نادانی و غفلت می‌برد. اما مستی ناشی از عشق، حالتی نیکو و معنادار ایجاد می‌کند و باعث می‌شود انسان به خودپیچیدگی برسد و از خود بیخود شود.
تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ
باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی
هوش مصنوعی: اگر تو با این صفات و ویژگی‌های خود به جایی بروی، باغبان در باغ تو را خواهد دید و خواهد گفت که تو همان درخت سرو هستی که در چمن روییده است.
من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن
غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم از شاخ امید تو بهره‌مند شوم، چون مطمئنم که تو مرا بی‌خود خواهی کرد.
خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند
سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره می‌شود که درویشان باید از زندگی ساده و خوشمزه لذت ببرند، بنابراین سعدی به اهمیت لحن خوش و زبان شیرین در سخن گفتن تأکید می‌کند. به عبارتی، صحبت‌های دلنشین و خوشمزه می‌تواند به زندگی زیبایی ببخشد.

خوانش ها

غزل ۶۰۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۶۰۷ به خوانش مهدی سروری
غزل ۶۰۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۶۰۷ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
غزل شمارهٔ ۶۰۷ به خوانش فرشید ربانی
غزل شمارهٔ ۶۰۷ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۶۰۷ به خوانش مصطفی حسینی کومله
غزل شمارهٔ ۶۰۷ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۶۰۷ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۶۰۷ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب

حاشیه ها

1392/08/04 13:11
علی جابری

اولین بار استاد ارجمند دکتر احمد رضا یلمه ها مدرس توانای جامعه شناسی ادبیات دانشگاه با این بیت که : دل وجانم به تو مشغول ونظر در چپ و راست / تا ندانند حریفان که تو منظور منی . مرا با این غزل بسیار زیبا آشنا کرد ومدتها گشتم تا پیدایش کردم که سعدی در کدامین غزل چنین جذاب سروده است . شاید کمتر بیانی به این حد از رسایی وشوق انگیزی بتوان یافت که راز عشق که عظمت وشکوهش به پوشیدگی ست، را به این شیوایی نشان دار کند که هنوز هم بهتر از آن نتوان یافت که تقدیمش کردم به یکی از دوستانم .

1392/08/07 01:11
رضا توکلی زانیانی

یه شعری هست از حافظ موسوی که خیلی مرتبطه :
"نامت را درهیچ یک از شعرهایم نمی نویسم
از تو
با هیچ کس
حتی در لفافه
حرف نمی زنم
در جمع , با تو چون غریبه سخن می گویم
از رسوایی می ترسم
پنهانی به دیدارم بیا
همچنان پذیرایِ تو خواهم بود
در حیاط خلوتِ روحم
که مخصوص ملاقات های خصوصی ست"

1392/10/16 21:01
کورش

باسلام.
جسارتا احساس میکنم این بیت باید "سیمین"صحیح باشه نه "سیمینش"تاازوزن خارج نشه.
مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی
تا بدان ساعد "سیمین" به چوگان بزنی

1392/12/18 02:03
محمد ابراهیم

برای نفر بالایی متاسفم که نفهمید ش ساکن خوانده میشه و اگر نباشه وزن خراب میسه..از سعدی ادیب تر بودند

1392/12/18 14:03
ستاره

من هم دوست دارم برای احترامی که در لحن سخن همون بالایی که فرمودید یعنی کورش تشکر کنم . ادیب اگر نباشیم خود خرده ایست اما ادب اگر نباشد چه کنیم محمد ابراهیم جان . بیا مهربانتر باشیم و ادب نگه داریم .

1393/02/20 11:05
حسین

از این که منظورمو از همه مخفی کر دم خیلی بشیمو نم چون درد تنهایی خیلی بد تر از رسواییه .................................. برای تنها نماندن رسوایی را به جا ن بخرید

1393/05/27 13:07
سعید

شما هر جور بخوانی سیمین درست هست. در ضمن از سعدی ادیب تر هم در عصر ما هستند.

1393/05/14 21:08

از شاهکار شوالیه آواز لذت ببرید. این غزل شیخ اجل را با صدای شهرام ناظری تجربه کنید. از دست ندهید!!!

1393/07/16 15:10
علی

با سلام ...
وزن شعر احیانا فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن نیست ؟؟؟؟

1393/09/09 09:12
جعفر

با سلام همان سیمین درست است و سعدی هم در شعرش همین رو منظور کرده اما احتمالا ایراد تایپی بوده که شده سیمینش،چون هم وزن رو از دست میده و هم معنی معنی بدان گونه که سعدی در حال سخن گفتن با دلبر خویش نمی تواند از دیگری سخن بگوید بس یا سیمینت درست هست یا سیمین و چون این دو وزن و معنی را بهم نمی زنند پس میتوان از این دو بهره گرفت . البته در کتاب های چاپ قدیمی همان سیمین نوشته شده

1393/10/27 23:12
سیدمحمد

باسلام
سیمینش از نظر وزن و معنا صحیح تر است.
'ن' و 'ش' هر دو ساکن خوانده می شود. همچنین 'ش' مفعول است و به مرد بر می گردد و مضاف الیه ساعد نیست.
یعنی مرد راضی است مانند گوی در پای تو افتد تا با آن ساعد سیمین، 'او را' به چوگان بزنی

1394/04/09 19:07
کسرا

نور به قبرت بباره سعدی... مست شعرهات شدم... من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی.... واااای...

1394/04/12 23:07
کسرا

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
لطفا 1 عارفی... دانشمندی... دکتری استادی فیلسوفی بیاد کمی... فقط کمی از این شعر ناب تعریف کنه... کار من نیست... نه عقلم یاری میکند نه فهمم نه زبانم و نه علمم... ککککمککک

1394/07/15 20:10
مرتضی

قطعا سیمینش درست هست
ویژگی سبکی هست و پرش ضمیر داره
دوستان عزیزی که گفتند سیمین دقت کنن که وزن با این روش نگارش "سیمین" غلت میشه و یک هجا کم میاره، علاوه بر اون ضمیر ش هست نه ضمیر "ت"
چرا که مرجع ضمیر "مرد" هست نه "تو."

1394/08/10 18:11
فرهاد

دقیقا سیمینش درسته .چون حرف ش در این کلمه ساکن هست. همه ما امثال این رو در جاهای دیگه هم دیدیم

1394/12/20 00:02
علی عباسی

باسلام....درمورد بیت ششم،در جواب دوست عزیزی ک فرمودند "ش" نباشد بهتر،برحسب قدر فهم خود باید بگویم، که درین قسمت رقص ضمیر صورت گرفته که از شگرد های شاعرانه هست....و درینجا مرجع ضمیر "مرد" است و نقش آن مفعولست....
که بذکر نمونه از شیخ شیراز،از خاطر پریشان ،اکتفا میکنم و زبان در میکشم:
گفتم بببینمش،مگرم درد اشتیاق/ساکن شود....

1395/06/09 05:09
علی

سعدی جادوی سخن دارد

1395/06/14 11:09
سجاد

سلام به همگی دوستان خصوصا سعدی دوستان
دوستان کسی میدونه منظور استاد سخن ، سعدی ، از بیت آخر چیست؟

1395/06/15 02:09
nabavar

سجاد جان
خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند
سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی
می گوید : سعدیا هم چرب زبانی و هم شیرین سخن ، شعر ترا به همین سبب خریدارانند.
یا شیرین سخنی و چرب زبانی کن تا چون خوان درویش طرفدار داشته باشد
پایدار باشی

1395/11/26 23:01
سید محمد کاظم

با سلام و عرض ادب. با کمی دقت متوجه خواهیم شد که واژه"سیمینش"درست است.با تقطیع مصرع به این شکل:
تابدان سا_عد سیمین_ش به چوگان_بزنی
در رکن سوم باید حرف"ش"را مترادف حرف "ف" در فعلاتن در نظر گرفت و متحرک خواند.(ش به چوگان=ف ع لا تن).در ضمن نام کامل بحرشعر "رمل مثمن مخبون محذوف" است.

1396/02/07 03:05
مسلم

با سلام
به نظر بنده حریف کلمه مناسبی نیست زیرا برای عشق رقیب است نه حریف

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند رقیبان که تو منظور منی

1396/06/14 11:09
پارسا

با سلام و درود بر همه ی دوستان
در بیت:
مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی
تا بدان ساعد سیمینش (سیمین) به چوگان بزنیپ
بدانید که حرف "ش" اضافه است و غلط و درست همان "سیمین" است.
لطف کمی به معنی شعر فکر کنید! درست است که میشود با سکون -ن و -ش وزن را ساخت اما دوستان معنی را چه می کنید؟
در این بیت ساعد سیمین به شخص مخاطب سعدی اشاره دارد نه به "مَرد"
یعنی: مرد راضی است که چون گوی چوگان در پای تو بیاُفتد- که تو با آن ساعد سیمینت او را به چوگانت بزنی ( جان به فدای ساعد سیمین دست تو )
سپاس و درود و تشکر

1396/07/14 02:10
صابر

دوست عزیز آقای پارسا دقیقا این معنایی که شما نوشتی با ش در سیمینش درست میشه
ش معنی همان "او را" میده که شما فرمودید

1396/08/29 21:10
کیانا

لطفا معنی کامل این شعر رو بدین به من

1396/11/22 14:01
فرستاده سعدی

دوستان عزیز تصحیح آقای پارسا درست و صحیح است
مرد راضی‌ست که درپای تو افتد چون گوی
تا بدان ساعد سیمین به چوگان بزنی
حرف در (سیمینش) اضافه و بی جاست!
اگر ش باشد یعنی تو با ساعد سیمین او ارو به چوگان بزنی
در حالی که منظور ساعد سیمین مخاطب است، یعنی ساعد سیمین تو
-> معنی بیت: مرد راضی است که مثل گوی در پای تو بیافتد
تا با آن ساعد سیمینت او را مثل چوگان بزنی

1396/11/22 14:01
۷

الغیاث و الغیاث
ما را نه ترنج از تو مرادست نه به
تو خود شکری پسته و بادام مده

1396/11/22 18:01

درود بر 7 و هشدار به فرستاده دروغین سعدی
" شین " در سیمینش ضمیر ملکی نیست ، کاربرد مفعولی دارد
می فرماید مرد راضی است به پای تو بیفتد
باشد که وی را چون گوی به ساعد سیمین بزنی.

1397/01/05 12:04
یاشار محمدی وافق

با سلام خدمت دوستان گرانمایه
در خصوص بیت 6 که شیخ اجل فرموده:«مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی/ تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی» باید گفت کاربرد ضمیر متصل «ش» در واژه «سیمینش» درست می باشد به این دلیل که در ادبیات فارسی کهن یک ویژگی سبکی به نام «رقص ضمیر» وجود داشته که در حقیقت به شاعر کمک میکرده با استفاده از آن کلمه ای را که در ضمن بیت آمده به عنوان مفعول تعیین نماید. رقص ضمیر همیشه باید مرجعی داشته باشد که به آن مرجع بازگردد و اصطلاح به آن «مرجع ضمیر» می گویند، در این بیت مرجع ضمیر «ش» همان مرد می باشد که در اول مصرع 1 آمده.
در این بیت سعدی از این قابلیت استفاده کرده و کلمه «سیمین» را با پسوند «ش» به کار برده که مرجع این ضمیر بر میگردد به مرد در مصرع اول.
اگه بخواهیم ژرف ساخت این بیت را بدون استفاده از ضمیر «ش» بنویسیم، بدینگونه خواهد شد:
مرد به افتادن در زیر پای تو رضایت دارد تا تو با ساعد نقره فام خود همانند گوی «او» را بزنی.
با تشکر از وب سایت زیبای «گنجور»

1397/01/05 20:04
۷

مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی
تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی
"ش" ساکن و پیوسته به سیمین "نشان تاکید است.یعنی این مرد سرگشته چون گوی از خدایش است که " آن ساعد سیمین که تو راست " چوگانی شود که گوی سرگردان را بنوازد.درهمین نواختن ها میباشد که میشود امید داشت دمی او را ثابت نگه دارد.
نازم که فدای دست سیمین تو دلبر گردم
این ضربت بی قانون تا چند زنی برمن
یک روز چو چنگ آخر در برکش و بنوازم
خواجو

1397/03/23 15:05
لیلا

سلام
دوستان همگی فهمیدیم که در بیت ششم ضمیر "ش" لازمه و معناش مفعولیه ولی من هنوز هم نمیتونم وزنشو درست متوجه بشم :-/

1397/03/23 19:05
۷

تا/ب/دان/سا*
فعلاتن
ع/د/سی/می/
فعلاتن
نش/ب/چو/گان*
فعلاتن
ب/ز/نی
فعلن
در وزنهایی که با فعلاتن آغاز میشود میتوان فاعلاتن را فعلاتن گرفت.یعنی هجای کوتاه را بلند گرفت

1397/05/02 22:08
متین

با عرض احترام ... دربیت مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی .... مصرع صحیح ... تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی. است و ش در این بیت در نشان مفعول واقع شده و لغت سیمین از نظر وزنی و معنایی ایراد دارد .
سیمینش به نون و شین ساکن تلفظ میشود اگر نمی توانید تلفظش کنید می تونید دکلمه شعر رو گوش بدید .
در ضمن در نسخه دکتر فروغی (معتبر ترین تصحیح دیوان سعدی ) نیز لغت سیمینش ذکر شده ... پس لطفا قبل از درج نظر بیشتر دقت کنید .
با تشکر.

1398/04/04 17:07
علی برز گودرزی

سلام خدمت ادیبان گرامی بنظر من باید سیمینت باشد چون سعدی مستقیم با یار مغازله کرده و میگوید ایکاش من گوی بودم تا تو با با ساق سفید دست یا پایت حالا هرکدام به من می زدی.نوعی مازوخیسم در عشق بازی که هرستمی از جانب یار برای عاشق حظ بخش است.

1398/05/13 20:08
عاطفه

سلام دوستان عزیز
میشه لطفا بگید تلفظ صحیح واژه 《می‌نکنی》 در مصرع دوم بیت اول چطور هست؟
با توجه ب اینکه باید با وزن شعر هماهنگ باشه

1398/07/26 01:09
majid

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

لطفا معنای این بیت را هرکس میدونه برام ارسال کنه ممنون میشم با سپاس

1399/04/10 23:07
سامان

شعر سعدی مانند سفره درویشی تنک و کم مایه است اما چرب و شیرین زبان است و به همین دلیل مخاطب دارد...این حرفیست که سعدی در بیت آخر در مورد شعر خود میگوید...حال ممکن است در مقام یا حال تواضع باشد یا به هر دلیل یا سبب دیگر....

1399/06/15 22:09
حنانه مرادی

واقعا زیبا تر از این کلام و این شعر ندیدم بسیار تحسین برانگیزه و به خودم و کشورم به خاطر داشتن همچون اساتیدی مانند سعدی می بالم

1399/09/28 19:11
محسن

هر بیت این غزل به دلم مینشیند

1399/12/10 11:03
زهره خضری

سلام و ادب
خوانش دوستان زیبا بود
خوانش جناب سروری در بیت هفتم نیاز به اصلاح دارد...

1400/01/01 07:04
سیدمجتبی ولی نیاکان

-
سید مجتبی -نیاکان, [01.04.21 08:08]
من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر "از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
تو همایی و من خسته ی بیچاره گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی
بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم
ور جوابم ندهی می‌رسدت کبر و منی
مرد راضیست که در پای تو افتد چو گوی
تا بدان ساعد سیمین به چوگان بزنی
مست بی خویشتن از خمر ظلوم است و جهول
مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی
تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ
باسلام ودرود برآستان سعدی بزرگ-تصحیح غزل607
باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی
من بَر از شاخ امیدت نتوانم خوردن
غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی
خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند
سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی
سعدی » دیوان اشعار »غزل 607 غزلیات
ی

1400/01/01 09:04
fox

عزیزان همه بخونید:قرار بر این شد که در حاشیه غزلی خود آن غزل را نزارید دیروز این تذکر را دادیم شما آمده اید چیزی را که همه میبینند و خودشان میدانند چیست مجدد در حاشیه قرار میدهید..آقا یا خانم بوراق و شما آقای مجتبی نیاکان وآقا و خانم های.و.. اگر غزلی را دوست دارید انقدر بخوانید تا حفظ شوید مجدد گذاشتن غزل در حاشیه هیچ معنی ندارد.توان تفصیر دارید تفصیرکنید درغیر این صورت از همه شما عزیزان خواهشمند است اینکار را انجام ندهید و مجدد خود شعر را در حاشیه قرار ندهید و باعث گرفتن وقت دیگران نشوید.پیروز باشید

1400/07/25 11:09
امیر حسین باقریان

بیت دل و جانم به تو مشغول و... 

حسادت های زیبای عاشقی رو به شکل فوق زیبایی بیان کرده

اگه ازین دست اشعار سراغ دارید ممنون میشم ذکر کنید

1401/12/09 12:03
فاطمه یاوری

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی


دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی

 

پ.ن: دقیقا مثل همون‌داستان شعر سیب شده اینجا:) بیت دوم جوابیه هست برای بیت اول:)))))

1402/03/17 00:06
فاطمه یاوری

تو چنان در دل و جان* رفته که جان در بدنی.....!

1402/12/16 04:03
فرشاد

اکثر اشعار حضرت سعدی شاهکار هست ولی بعضی اشعارش فوق العاده هنرمندانه گفته شده و کمتر شعری حتی نزدیک اونها هست از جمله همین شعر

 

من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی/ یا چه کردم که نظر باز به من می نکنی

چرا هرکاری میکنم حاضر به توجه کردن به من نیستی و حتی نگاه هم بهم نمیکنی و مدام دلم رو میشکنی ، گناه منی که عاشقتم چیه مگه

دیگران چون بروند از نظر دل بروند/ تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

بقیه اگه از دل و یاد برند و همچنین از یاد ببرند اصلا اهمیتی نداره ، مهم تویی که یه جوری رفتی توی دلم که مثل جان در بدن هستی و وجودم شدی ( چون تو با مایی نباشد هیچ غم)

دل و جانم به تو مشغول و نظر بر چپ و راست/ تا ندانند حریفان که تو منظور منی 

توی این بیت اومده و اوج عاشقی رو معنا کرده ، وقتی یه کسی رو با تمام وجود میخوای و مراقبی که کسی اون رو مال خود نکنه ولی خب در عین حال نمیتونی علنی کنی عشقت رو

 

تو همایی و من خسته بیچاره گدای / پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی

همای سعادت پرنده ای هست که در باور عوام پرنده خوشبختی هست و اگه روی کسی سایه مینداخته نشان از خوشبختی و به تعبیر دیگر پادشاهی اون فرد داشته اینجا سعدی معشوق رو به همای سعادت و خودش رو به یک انسان بیچاره تشبیه می‌کنه و میگه اگه کمترین توجهی به من بکنی من چون سایه تو رو بالای خودم دیدم پس به پادشاهی رسیدم

بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم / ور جوابم ندهی میرسدت کبر و منی

من که همیشه برای عرض بندگی و ارادت میام و خدمت میرسم ، حالا میخوای جواب بده میخوای نده ، جواب ندادنت دیگه از روی خودبینی و کبر هست 

مرد راضی است که در پای تو افتد چون گوی/ تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی 

یعنی عاشق زار تو حاضره سرش رو مثل توپ چوگان جلوی تو بندازه و تو با اون ساعد سیمین و توانای خودت سرش رو بزنی ( سربازی و تسلیم همه جانبه عاشق و رضایت از دادن جان برای حال خوب معشوق)

مست بی خویشتن از خمر ظلوم است و جهول / مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی

من مست عشق توم و عیبی نداره چون مستی شراب گناهه نه مست و بیخود شدن از عشق 

تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ/ باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی

تو با این قد و بالا و ویژگی ها و زیبایی هایی که داری اگه به باغ هم سر بزنی باغبان محو تو میشه و میگه سرو چمن و باغ و بوستان واقعی قد و بالا و زیبایی تو هست

من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن / غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی 

میدونم که به وصال تو نمی‌رسم و دستم به شاخه آرزوی وصال عشق تو نمی‌رسه و شک ندارم که منو از ریشه در میاری و نابود می‌کنی با عشقت 

خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند/ سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی 

آدم فقیر مجبوره با زور ادویه و چاشنی و به زعم سعدی با چرب و شیرین کردن غذاش رو ارائه کنه تا قابل استفاده باشه چون چیزی نداره که چشمگیر باشه تو سفرش ، پس سعدی تو هم با این آب و تاب دادن به شعرها و چرب زبونی سعی کن دل معشوق رو به دست بیاری چون خیلی ازش پایین تری 

1403/08/11 12:11
مهری رزم‌جو

بیت پنجم: می‌رسدت: لغتنامه دهخدا: لایق و سزاوار بودن. ( آنندراج ). مجازاً، به معنی سزاوار بودن و بجا بودن برای کسی ، مثال : شما را نمی رسد که با من همسری کنید.

من همچو بنده‌ای به سلام‌گفتن و خدمت و احترام تو می‌آیم، و اگر تو جوابی مرا ندهی شایسته و لایق چنین تکبر و غروری هستی. 

1403/08/11 12:11
مهری رزم‌جو

بیت نهم: بر:میوه و ثمر، غالب‌الظّن: ظنِ قوی، گمان محکم. و: اینجا حرف ربط است برای اضراب یعنی عدول از حکمی به حکم دیگر، به بیان ساده‌تر به معنای بلکه برای اینکه بگوید آنطور که اول گفتم نه، بلکه اینطور.

من از شاخه امید (به وصال) تو ثمر و میوه‌ای نمی‌توانم بخورم(به وصال تو نمی‌رسم) بلکه یقین من این است که تو نهال وجود مرا از ریشه می‌کنی. (مرا از غم عشق می‌کشی) 

1403/10/03 00:01
جلال ارغوانی

 

همچوگل باز شدم چون گل من میگوید

عاشق روی منی سعدی خوش گوی منی