گنجور

غزل شمارهٔ ۵۹۸

تو کدامی و چه نامی که چنین خوب خرامی
خون عشاق حلال است زهی شوخ حرامی
بیم آن است دمادم که چو پروانه بسوزم
از تغابن که تو چون شمع چرا شاهد عامی
فتنه انگیزی و خون ریزی و خلقی نگرانت
که چه شیرین حرکاتی و چه مطبوع کلامی
مگر از هیئت شیرین تو می‌رفت حدیثی
نیشکر گفت کمر بسته‌ام اینک به غلامی
کافر ار قامت همچون بت سنگین تو بیند
بار دیگر نکند سجده بت‌های رخامی
بنشین یک نفس ای فتنه که برخاست قیامت
فتنه نادر بنشیند چو تو در حال قیامی
بلعجب باشد از این خلق که رویت چو مه نو
می‌نمایند به انگشت و تو خود بدر تمامی
کس نیارد که کند جور در اقبال اتابک
تو چنین سرکش و بیچاره کش از خیل کدامی
آفت مجلس و میدان و هلاک زن و مردی
فتنه خانه و بازار و بلای در و بامی
در سر کار تو کردم دل و دین با همه دانش
مرغ زیرک به حقیقت منم امروز و تو دامی
طاقتم نیست ز هر بی‌خبری سنگ ملامت
که تو در سینه سعدی چو چراغ از پس جامی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو کدامی و چه نامی که چنین خوب خرامی
خون عشاق حلال است زهی شوخ حرامی
هوش مصنوعی: تو کیستی و چه نامی که این‌قدر به زیبایی حرکت می‌کنی؟ خون عاشقان حلال است، پس تو چه بازیگوش و سرکش هستی!
بیم آن است دمادم که چو پروانه بسوزم
از تغابن که تو چون شمع چرا شاهد عامی
هوش مصنوعی: نگرانم که همیشه مانند پروانه بسوزم، زیرا تو چون شمعی می‌درخشی و من تنها ناظر این نور هستم.
فتنه انگیزی و خون ریزی و خلقی نگرانت
که چه شیرین حرکاتی و چه مطبوع کلامی
هوش مصنوعی: شما باعث ایجاد فتنه و خونریزی می‌شوید، اما خلق شما نگران است که حرکات شما چقدر شیرین و گفتارتان چقدر دل‌نشین است.
مگر از هیئت شیرین تو می‌رفت حدیثی
نیشکر گفت کمر بسته‌ام اینک به غلامی
هوش مصنوعی: گویی از زیبایی و دلنشینی تو داستان‌هایی مثل حرف‌های نیشکر به گوش می‌رسد. اکنون من با جان و دل آماده‌ام تا خدمتگزار تو باشم.
کافر ار قامت همچون بت سنگین تو بیند
بار دیگر نکند سجده بت‌های رخامی
هوش مصنوعی: اگر کسی قامت سنگین و زیبای تو را ببیند، دیگر حاضر نخواهد بود که به بت‌های بی‌جان و معمولی سجده کند.
بنشین یک نفس ای فتنه که برخاست قیامت
فتنه نادر بنشیند چو تو در حال قیامی
هوش مصنوعی: بنشین و آرام بگیر ای آشوب، چون قیامت و هیاهو برپا شده است. نادر هم که تو را می‌بیند، به حالتی می‌نشیند که در آن قیام و شورش وجود دارد.
بلعجب باشد از این خلق که رویت چو مه نو
می‌نمایند به انگشت و تو خود بدر تمامی
هوش مصنوعی: عجب است از این مردم که چهره‌ات را مانند ماه نو نشان می‌دهند و در عین حال تو خودت در تمامیت زیبایی.
کس نیارد که کند جور در اقبال اتابک
تو چنین سرکش و بیچاره کش از خیل کدامی
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند ظلمی به تو بکند، ای اتابک، در حالی که تو این‌قدر بی‌تاب و درمانده‌ای. این حال تو ناشی از کدام گروه است؟
آفت مجلس و میدان و هلاک زن و مردی
فتنه خانه و بازار و بلای در و بامی
هوش مصنوعی: فتنه‌ای که در جامعه و زندگی افراد ایجاد می‌شود، موجب آشفته شدن مجلس‌ها و میدان‌ها می‌گردد و باعث ویرانی و مصیبت برای زن و مرد می‌شود. این بلایا بر خانه و بازار اثر می‌گذارند و مشکلات زیادی ایجاد می‌کنند.
در سر کار تو کردم دل و دین با همه دانش
مرغ زیرک به حقیقت منم امروز و تو دامی
هوش مصنوعی: من در عشق و دل با تو تمام وجودم را سپردم و در برابر تو از همه علم و دانشی که دارم، بی‌خبرم. امروز من به حقیقت خود رسیده‌ام و تو و دامی که برای من درست کرده‌ای.
طاقتم نیست ز هر بی‌خبری سنگ ملامت
که تو در سینه سعدی چو چراغ از پس جامی
هوش مصنوعی: تحمل من از بی‌خبری و دشنام‌هایی که به من می‌زنند، بیشتر از این نیست که تو در دل سعدی مثل نوری که از پشت جام می‌تابد، روشن هستی.

خوانش ها

غزل ۵۹۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۵۹۸ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۹۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۹۸ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۵۹۸ به خوانش نازنین بازیان

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"طواف تو"
با صدای ایلیاد (آلبوم طواف تو)

حاشیه ها

1392/04/01 10:07
حمید کریلی

تصحیح مصرع نخست از بیت چهارم:
مگر از هیئت شیرین تو می‌رفت حدیثی

1392/04/01 10:07
حمید کریلی

تصحیح مصرع اول از بیت چهارم:
مگر از هیئت شیرین تو می‌رفت حدیثی

1397/06/12 00:09
۷

در سر کار تو کردم دل و دین با همه دانش
مرغ زیرک به حقیقت منم امروز و تو دامی
مرغ زیرک;شباویز که شبها به شکل وارونه با یک یا دو پا از درختان آویزان میشود و آوایی به مانند هوق هوق یا حق حق سر میدهد و به همین سبب مرغ حق گویند و در اینجا به معنی کسی است که همواره درستی و راستی را در برابر معشوق پیشه کرده است ولو اینکه همه چیز خود را از دست بدهد با پای خویش در دام افتاده باشد.

1397/06/12 00:09
۷

10 و 11
این مرغ پریشان شبانگاهان همواره تو را میخواند و در تو می آو یزد باشد که دریابی ای چراغ قلب شیشه ای من. امان از این همه سنگ

1403/10/06 09:01
جلال ارغوانی

سخن نیک چوگفتی تواز آن نیک صنم

سعدی اندر سخن نیک ببین؛ نیک، به نامی