گنجور

غزل شمارهٔ ۵۸۵

اگر تو پرده بر این زلف و رخ نمی‌پوشی
به هتک پرده صاحب دلان همی‌کوشی
چنین قیامت و قامت ندیده‌ام همه عمر
تو سرو یا بدنی شمس یا بناگوشی
غلام حلقه سیمین گوشوار توام
که پادشاه غلامان حلقه در گوشی
به کنج خلوت پاکان و پارسایان آی
نظاره کن که چه مستی کنند و مدهوشی
به روزگار عزیزان که یاد می‌کنمت
علی الدوام نه یادی پس از فراموشی
چنان موافق طبع منی و در دل من
نشسته‌ای که گمان می‌برم در آغوشی
چه نیکبخت کسانی که با تو هم سخنند
مرا نه زهره گفت و نه صبر خاموشی
رقیب نامتناسب چه اهل صحبت توست
که طبع او همه نیش و تو سر به سر نوشی
به تربیت به چمن گفتم ای نسیم صبا
بگوی تا ندهد گل به خار چاووشی
تو سوز سینه مستان ندیدی ای هشیار
چو آتشیت نباشد چگونه برجوشی
تو را که دل نبود عاشقی چه دانی چیست
تو را که سمع نباشد سماع ننیوشی
وفای یار به دنیا و دین مده سعدی
دریغ باشد یوسف به هر چه بفروشی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر تو پرده بر این زلف و رخ نمی‌پوشی
به هتک پرده صاحب دلان همی‌کوشی
هوش مصنوعی: اگر تو زیبایی‌هایت را پنهان نمی‌کنی، پس چرا به حرمت قلب‌های عاشقان احترام نمی‌گذاری؟
چنین قیامت و قامت ندیده‌ام همه عمر
تو سرو یا بدنی شمس یا بناگوشی
هوش مصنوعی: در تمام عمرم، نه قامت و زیبایی مانند تو را دیده‌ام، نه هیچ شبیه تویی مانند درخت سرو یا زیبایی‌های دیگر.
غلام حلقه سیمین گوشوار توام
که پادشاه غلامان حلقه در گوشی
هوش مصنوعی: من خدمتگزار و بنده‌ای هستم که مانند گوشواره‌ای از نقره به گوش تو آویزانم و در میان بنده‌ها، پادشاهی برای غلامان محسوب می‌شوم.
به کنج خلوت پاکان و پارسایان آی
نظاره کن که چه مستی کنند و مدهوشی
هوش مصنوعی: به گوشهٔ خلوت افراد پاک و با تقوا برو و تماشا کن که چگونه غرق در شادی و شگفتی هستند و چطور مست از حال خود شده‌اند.
به روزگار عزیزان که یاد می‌کنمت
علی الدوام نه یادی پس از فراموشی
هوش مصنوعی: در ایامی که به یاد عزیزانم هستم، هرگز فراموشی را تجربه نمی‌کنم و همیشه به یاد تو هستم.
چنان موافق طبع منی و در دل من
نشسته‌ای که گمان می‌برم در آغوشی
هوش مصنوعی: تو به قدری با روحیه من سازگار هستی و در دل من جا گرفتی که به نظر می‌رسد در آغوش من قرار داری.
چه نیکبخت کسانی که با تو هم سخنند
مرا نه زهره گفت و نه صبر خاموشی
هوش مصنوعی: چه خوشبختند کسانی که توانسته‌اند با تو صحبت کنند. اما من نه جرأت گفتن دارم و نه تاب سکوت.
رقیب نامتناسب چه اهل صحبت توست
که طبع او همه نیش و تو سر به سر نوشی
هوش مصنوعی: رقیبی که با تو هم‌صحبت نمی‌شود، چه خاصیتی دارد؟ او فقط زهر و تلخی در کلامش دارد، در حالی که تو همواره شیرینی و لذت را به ارمغان می‌آوری.
به تربیت به چمن گفتم ای نسیم صبا
بگوی تا ندهد گل به خار چاووشی
هوش مصنوعی: در اینجا به نسیم صبحگاهی گفته می‌شود که به گل بگوید تا به خار حسادت نکند و با او در همایش نباشد. به نوعی، این پیام نشان‌دهنده‌ی اهمیت محبت و دوستی میان گل و خار است تا از تضاد و نزاع دور بمانند.
تو سوز سینه مستان ندیدی ای هشیار
چو آتشیت نباشد چگونه برجوشی
هوش مصنوعی: ای هشیار، تو هرگز ندیدى که چگونه دل مستان در آتش سوزان مى‌سوزد. اگر آتش در وجود تو نباشد، چگونه می‌توانی احساس شعله‌ور شدن را درک کنی؟
تو را که دل نبود عاشقی چه دانی چیست
تو را که سمع نباشد سماع ننیوشی
هوش مصنوعی: کسی که دل در عشق ندارد، چگونه می‌تواند بفهمد عشق چیست؟ و کسی که گوشش به آوازها و نغمه‌ها آشنا نیست، چگونه می‌تواند از شادی و لذت آنها بهره‌مند شود؟
وفای یار به دنیا و دین مده سعدی
دریغ باشد یوسف به هر چه بفروشی
هوش مصنوعی: دوستی و وفاداری یار را نمی‌توان با چیزهای مادّی یا اعتقادی exchanged کرد. ارزش واقعی وفا و محبت بالاتر از هر چیزی است که بتوان به دست آورد یا فروخت.

خوانش ها

غزل ۵۸۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۵۸۵ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۸۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۸۵ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۸۵ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب

حاشیه ها

1396/03/16 06:06
فرخ مردان

دوستان
درباره معنی ترکیب "چاووشی دادن" کسی میتونه راهنمایی کنه؟

1396/03/16 12:06
بابک چندم

@ فرخ،
چاووشی شخصی است که پیشاپیش کاروان شتر راه می رود و برای آنان نغمه می خواند و شتران به هوای آواز او راه می پیمایند...
می گوید مبادا که گل برای خار نغمه بخواند، که در ادامه خارها رویش کنند و چمن شود خارستان...
به نظر می آید که در مصراع نخست جای صبا و چمن باید با یکدیگر بدین ترتیب عوض شود:
"به تربیت به صبا گفتم ای نسیم چمن..."
وگرنه چمن که نسیم نیست!
شاید که منظور "به در می گم دیوار تو گوش کن" باشد، ولی گمان کنم که کاتب دسته گل به آب داده و جای دو واژه را عوض کرده...

1396/03/16 14:06
۷

1-به تربیت به چمن گفتم ای نسیم صبا
2-بگوی تا ندهد گل به خار چاووشی
1=گفتم ای نسیم صبا به تربیت به چمن=
ای نسیم صبا از سر تفقد به دیار گلها
2= بگوی تا شاه آن دیار پیشاهنگی دربار خود را به خار ندهد

1396/03/16 20:06
بابک چندم

7 جان سلام،
بنده این میان یک گریزی زدم به فرهنگ معین و دیدم که ای دل غافل اولین معنی برای تربیت را پرورش و پروراندن آورده...
به نظر می آید که "به تربیت به چمن" یعنی برای پرورش، پروراندن چمن ...
آنگاه به صبا می گوید که "بگوی" یعنی وزیدن پیش گیر (زمانی که نسیم می وزد نغمه ای حاصل می کند) مبادا که گل در میان نباشد و خار کار چاووشی یا نغمه سر دادن را بر خود گیرد.
خلاصه اینکه به صبا می گوید که نغمه سر گیر (وزیدن پیش گیر) تا چمن و گل در رویش باشند وگرنه که خارستان در پیش روست...

1396/03/19 19:06
فرخ مردان

@ بابک چندم
با عنایت به بیت قبل، سعدی داره ظاهرا به یار میگه حیفه که همنشین افراد بی ذوق بشه. پس میشه:
در چمنزار با رعایت ادب لفظ( =رعایت حال رقیب و بکار بردن نبردن لغاتی شایسته اون)، به باد صبا گفتم که به گل بگه که همنیشنیِ خار شایستش نیست.
که چاووش در اینجا ملازم و در رکاب میشه.

1396/03/19 20:06
بابک چندم

فرخ جان،
"مُمکندی"...
در حد توان برایت شبه لری نوشتم، شاید که کیفور شوی...

1402/03/08 05:06
رضا پروا

در بیت دوم: "تو سرو با بدن شمس یا بناگوشی" منطقی تر به نظر می رسد (با به جای یا)

مشابه آن در غزل 87 است که آمده:

گر کسی سرو شنیده ست که رفته ست این است 

یا صنوبر که بناگوش و برش سیمین است

1403/10/02 15:01
جلال ارغوانی

 

سعدی چونورتو ندیده است روزگار

چو رعد درآسمان سخن تو بخروشی