اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یار گرفتهام بسی، چون تو ندیدهام کسی
شمع چنین نیامدهست، از در هیچ مجلسی
هوش مصنوعی: من دوستان زیادی دارم، اما مانند تو هیچکس را ندیدهام؛ شمعی مانند تو هم در هیچ مجلسی وجود ندارد.
عادت بخت من نبود، آن که تو یادم آوری
نقد چنین کم اوفتد، خاصه به دست مفلسی
هوش مصنوعی: بخت من این نبود که تو به یادم بیفتی و مرا یادآوری کنی، مخصوصاً در چنین شرایطی که من در فقر و درماندگی هستم و این واقعا کم نظیر است.
صحبت از این شریفتر صورت از این لطیفتر
دامن از این نظیفتر، وصف تو چون کند کسی
هوش مصنوعی: کسی چگونه میتواند تو را توصیف کند در حالی که صحبت از چیزی بلندمرتبهتر، نرمتر و پاکتر از تو وجود ندارد؟
خادمهٔ سرای را، گو درِ حُجره بند کن
تا به سر حضور ما، ره نبرد موسوسی
هوش مصنوعی: به خدمتکار خانه بگو که در اتاق را ببندد تا موسوس، یعنی وسوسه و خیال بد، به حضور ما نزدیک نشود.
روز وصال دوستان، دل نرود به بوستان
یا به گلی نگه کند، یا به جمال نرگسی
هوش مصنوعی: در روزی که دوستان به هم میرسند، دل آدم نمیتواند به باغ برود، یا اینکه فقط به یک گل نگاه کند، یا به زیبایی چشمان نرگس.
گر بکشی کجا روم، تن به قضا نهادهام
سنگ جفای دوستان، درد نمیکند بسی
هوش مصنوعی: اگر مرا بکشید، نمیدانم کجا میروم. من به سرنوشت خود تسلیم شدهام و سنگینی رنج ناشی از بیوفایی دوستان برایم چندان احساس نمیشود.
قصه به هر که میبرم، فایدهای نمیدهد
مشکل درد عشق را، حل نکند مهندسی
هوش مصنوعی: هر کس که داستان عشق را برایش تعریف میکنم، نتوانستهام او را متوجه عمق مشکل این درد کنم، حتی اگر کسی با مهارت و تبحر باشد.
این همه خار میخورد، سعدی و بار میبرد
جای دگر نمیرود، هر که گرفت مونسی
هوش مصنوعی: سعدی با وجود تمام مشکلات و سختیها، در مسیر خود تلاش میکند و بار زندگیاش را به دوش میکشد. او به کسی که دوستش دارد، وابسته است و از او جدا نمیشود.
حاشیه ها
عادت بخت من نبود آن که تو یادم آوری
نقد چنین کم اوفتد خاصه به دست مفلسی
نقد=سکه
تقصیر تو نیست که مرا یاد نمیکنی بخت من سر ناسازگاری دارد .سکه ارزنده ای چون تو کجا من درویش کجا
بر آستان وصالت نهاده سر سعدی
بر آستین خیالت نبوده دسترسی
بر آستان خیالت نهاده سر سعدی
بر آستین وصالت نبوده دسترسی
1399/07/20 12:10
سید محمد هاشمی سورشجانی
اتفاقا به نظر من بیت زیر در مصرع اول منظور چیز دیگریست:
عادت بخت من نبود آن که تو یادم آوری
نقد چنین کم اوفتد خاصه به دست مفلسی
در مصرع اول عاشق فهمیده که معشوق به یادش بوده و میگوید که این موضوع چیز عادی نیست و خیلی کم پیش می آید که اینچنین موهبتی نصیب عاشقی شود!
با سلام به نظر بنده بیت 5 احتمالا به این شکل باشد.
روز وصال دوستان دل نرود به بوستان
"تا"به گلی نگه کند یا به جمال نرگسی
قصه به هر که میبرم فایدهای نمیدهد
مشکل درد عشق را حل نکند مهندسی.
1402/12/09 10:03
سعید راضی لاری
درود
به نظر معنی آقای سورشجانی صحیح تر است
1403/10/02 18:01
جلال ارغوانی
سعدی اگر سخنوری در بر او سخن مگو
پیش گل است وبی سبب جلوه گری کند خسی