غزل شمارهٔ ۵۸۱
همیزنم نفس سرد بر امید کسی
که یاد ناورد از من به سالها نفسی
به چشم رحم به رویم نظر همینکند
به دست جور و جفا گوشمال داده بسی
دلم ببرد و به جان زینهار میندهد
کسی به شهر شما این کند به جای کسی
به هر چه در نگرم نقش روی او بینم
که دیده در همه عالم بدین صفت هوسی
به دست عشق چه شیر سیه چه مورچهای
به دام هجر چه باز سفید چه مگسی
عجب مدار ز من روی زرد و ناله زار
که کوه کاه شود گر برد جفای خسی
بر آستان وصالت نهاده سر سعدی
بر آستین خیالت نبوده دسترسی
غزل شمارهٔ ۵۸۰: گر درونسوختهای با تو برآرد نفسیغزل شمارهٔ ۵۸۲: یار گرفتهام بسی، چون تو ندیدهام کسی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
همیزنم نفس سرد بر امید کسی
که یاد ناورد از من به سالها نفسی
هوش مصنوعی: من به یاد کسی که سالهاست از من خبری ندارد، نفس سردی میزنم و امیدوارم او نیز به یاد من بیفتد.
به چشم رحم به رویم نظر همینکند
به دست جور و جفا گوشمال داده بسی
هوش مصنوعی: چشمانش با رحمت به من نگاه نمیکند و من براثر ستمها و ظلمهایی که دیدهام، به شدت تنبیه شدهام.
دلم ببرد و به جان زینهار میندهد
کسی به شهر شما این کند به جای کسی
هوش مصنوعی: دل من را برده و به جانم سوگند میخورد که کسی در شهر شما این کار را به جای کسی دیگر انجام ندهد.
به هر چه در نگرم نقش روی او بینم
که دیده در همه عالم بدین صفت هوسی
هوش مصنوعی: هر چیزی را که نگاه میکنم، تصویر روی او را میبینم، زیرا که چشمانم در تمام دنیا چنین حسی دارند.
به دست عشق چه شیر سیه چه مورچهای
به دام هجر چه باز سفید چه مگسی
هوش مصنوعی: عشق آنقدر قوی است که هیچ موجودی، چه بزرگ و قوی مانند شیر و چه کوچک و ضعیف مانند مورچه، نمیتواند از تأثیر آن در امان باشد. در شرایط جدایی، هیچ فرقی ندارد که ما در چه وضعیتی هستیم، زیرا عشق همه را درگیر میکند و هیچکس به طور کامل از آن مصون نیست.
عجب مدار ز من روی زرد و ناله زار
که کوه کاه شود گر برد جفای خسی
هوش مصنوعی: به حیرت من نیا، از چهره زرد و نالههای آزاردهندهام، زیرا ممکن است کوهها نیز از شدت ظلم و بیرحمی به تلی از خاک تبدیل شوند.
بر آستان وصالت نهاده سر سعدی
بر آستین خیالت نبوده دسترسی
هوش مصنوعی: سعدی پیش پای تو زانو زده و سرش را بر آستین خیال تو گذاشته، اما به تو دسترسی ندارد و نمیتواند به تو برسد.
خوانش ها
غزل ۵۸۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۵۸۱ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۸۱ به خوانش محمدرضا کاکائی
غزل شمارهٔ ۵۸۱ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۸۱ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۸۱ به خوانش سعیده تهرانینسب
حاشیه ها
1396/11/28 15:01
نادر..
به هر چه در نگرم، نقش روی او بینم...
1403/10/02 18:01
جلال ارغوانی
روا بود که کسان بنازند بر سعدی
به شعر وسخن کس ندیده چون تو کسی