گنجور

غزل شمارهٔ ۵۷۸

تو خود به صحبت امثال ما نپردازی
نظر به حال پریشان ما نیندازی
وصال ما و شما دیر متفق گردد
که من اسیر نیازم؛ تو صاحب نازی
کجا به صید ملخ، همتت فرو آید
بدین صفت که تو بازِ بلندپروازی
به راستی که نه هم‌بازی تو بودم من
تو شوخ‌دیده، مگس بین که می‌کند بازی
ز دست تُرک خَتایی کسی جفا چندان
نمی‌برد که من از دست ترک شیرازی
و گر هلاک منت درخور است باکی نیست
قَتیلِ عشق، شهید است و قاتلش غازی
کدام سنگدل است آن که عیب ما گوید
گر آفتاب ببینی چو موم بگدازی
میسرت نشود سِرّ عشق پوشیدن
که عاقبت بکند رنگِ رویْ غَمّازی
چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی
چه دشمنیست که با دوستان نمی‌سازی
من از فراق تو بیچاره سیل می‌رانم
مثال ابر بهار و تو خیل می‌تازی
هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم
که گر به قهر برانی به لطف بنوازی
تو همچو صاحب دیوان مکن که سعدی را
به یک ره از نظر خویشتن بیندازی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو خود به صحبت امثال ما نپردازی
نظر به حال پریشان ما نیندازی
هوش مصنوعی: تو به حرف و گفت‌وگو با افرادی مثل ما توجه نمی‌کنی و به وضعیت نابسامان ما اهمیت نمی‌دهی.
وصال ما و شما دیر متفق گردد
که من اسیر نیازم؛ تو صاحب نازی
هوش مصنوعی: دیدار ما با یکدیگر مدت زیادی طول خواهد کشید، زیرا من در چنگال نیازهای خود گرفتارم و تو در مقام کسی هستی که زیبایی و جذابیت خاصی داری.
کجا به صید ملخ، همتت فرو آید
بدین صفت که تو بازِ بلندپروازی
هوش مصنوعی: کجا ممکن است تو که اینگونه بلندپرواز و بلندآرزو هستی، به دنبال صید ملخ بیفتی؟
به راستی که نه هم‌بازی تو بودم من
تو شوخ‌دیده، مگس بین که می‌کند بازی
هوش مصنوعی: من در حقیقت همبازی تو نبوده‌ام، ای شوخی‌پرداز که تنها در پی سرگرمی و بازی‌گری هستی.
ز دست تُرک خَتایی کسی جفا چندان
نمی‌برد که من از دست ترک شیرازی
هوش مصنوعی: از دست ترک ختایی کسی به اندازه‌ای آسیب نمی‌بیند که من از دست ترک شیرازی دیده‌ام.
و گر هلاک منت درخور است باکی نیست
قَتیلِ عشق، شهید است و قاتلش غازی
هوش مصنوعی: اگر نابودی من به خاطر عشق لازم است، نگران نباشید؛ کسی که به خاطر عشق کشته می‌شود، شهید است و آن که او را می‌کشد، در واقع جنگجوست.
کدام سنگدل است آن که عیب ما گوید
گر آفتاب ببینی چو موم بگدازی
هوش مصنوعی: کیست آن سنگدل که عیب‌های ما را بازگو کند؟ اگر آفتاب را ببینی، مثل موم نرم می‌شوی و ذوب می‌گردی.
میسرت نشود سِرّ عشق پوشیدن
که عاقبت بکند رنگِ رویْ غَمّازی
هوش مصنوعی: اگر نتوانی خوب عشق را تحمل کنی، در نهایت چهره‌ات هم مانند نقابی غمگین خواهد شد.
چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی
چه دشمنیست که با دوستان نمی‌سازی
هوش مصنوعی: چرا با ما صحبت نمی‌کنی؟ چه مشکلی وجود دارد که نمی‌توانی با دوستانت کنار بیایی؟
من از فراق تو بیچاره سیل می‌رانم
مثال ابر بهار و تو خیل می‌تازی
هوش مصنوعی: من از دوری تو به شدت ناراحتم و احساسم مانند سیل است که در حال راندن به سمت بیرون است، در حالی که تو با قدرت و شتاب به سوی من می‌آمدی، درست مانند ابرهای بهاری که باران می‌بارند.
هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم
که گر به قهر برانی به لطف بنوازی
هوش مصنوعی: هرچند که تو به من عهدی وفا نکردی و به من نیرنگ می‌زنی، باز هم دعا می‌کنم که اگر با قهر و غضب رفتار کنی، به نرمی و مهربانی با من برخورد کنی.
تو همچو صاحب دیوان مکن که سعدی را
به یک ره از نظر خویشتن بیندازی
هوش مصنوعی: تو مانند کسی نباش که سعدی را به سادگی از نظر خود دور کند و او را نادیده بگیرد.

خوانش ها

غزل ۵۷۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۵۷۸ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۷۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۷۸ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۵۷۸ به خوانش نازنین بازیان

حاشیه ها

1392/04/24 00:06
شکوه

هلاک را هولک میگفته اند و آنرا اسدی آورده و البته یک هولک دیگر هست نیز که ان هم بود به معنی مویز

1392/04/24 00:06
شکوه

بیت چهارم خیلی زیباست و بازی در آن به دو معنی به کار رفته ،یکی همان بازی و شوخی و دیگری باز یا شاهین

1394/06/11 00:09
ناشناس

ز دست ترک ختایی کسی جفا چندان
نمی‌برد که من از دست ترک شیرازی
ترک هم فقط ترک ختایی

1397/03/13 01:06
۷

به راستی.که نه همبازی تو من بودم
تو شوخ دیده مگس بین که می کند بازی
همبازی:حریف و هماورد/یار بازی
شوخ:گستاخ
شوخ دیده:گستاخ چشم دریده/چشم سفید/پررو
به راستی بازی با تو کار من نبود(تو باز بودی)
ببین چگونه مگس پررو نقش باز را بازی می کند.
ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه توست
بازی بازی با دم شیر بازی!?

1399/04/27 13:06
مجید۲۸

نمیدانم چرا در بیت چهارم اصرار است که بازی مگس را در برابر شاهین قلمداد کنیم سعدی میگوید من در شان همبازی شدن با تو نیستم تو به دیده شوخی نگاه کن که مگسی دارد برای خودش بازی میکند و اینطرف و آنطرف میپرد.بازی در همبازی با بازی در مصرع دوم مترادف هستند من اینجا شاهینی نمی بینم

1403/10/02 18:01
جلال ارغوانی

به سازگفته سعدی همه به ساز وسماع

به ساز تو چه سازم که با غیر دمسازی