غزل شمارهٔ ۵۷۵
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۵۷۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۵۷۵ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۷۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۷۵ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۷۵ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل شمارهٔ ۵۷۵ به خوانش افسر آریا
حاشیه ها
او را نمیتوان دید از منتهای خوبی
ما خود نمینماییم از غایت حقیری
گر یار با جوانان خواهد نشست و رندان
ما نیز توبه کردیم از زاهدی و پیری
سعدی نظر بپوشان یا خرقه در میان نه
رندی روا نباشد در جامه فقیری
راهت سبز و یادت به ناز
آن کو ندیده باشد گل در میان بستان
شاید که خیره ماند در ارغوان و خیری
خیری یا هیری گل شب بو باشد
گر یار با جوانان خواهد نشست و رندان
ما نیز توبه کردیم از زاهدی و پیری
درود بر یکه تاز سخن، جاودانه بی تکرار
سعدی شیرین سخن
سعدی در غزل غوغای عشق بازان بیت:
ملک آن توست و فرمان مملوک را چه درمان
گر بیگنه بسوزی ور بی خطا بگیری
به این صورت هم آورده:
شهر آن توست و شاهی فرمای هر چه خواهی
گر بی عمل ببخشی ور بیگنه برانی
آن نیستی که رفتی آنی که در ضمیری
ذهن سعدی ذهن یک ریاضیدان است.از این که او با رفتنش از چشم سعدی غایب نشده نتیجه میگیرد که او همان است که در ضمیر است.
کسی میدونه معنی این بیت چی میشه؟
او را نمیتوان دید از منتهای خوبی
ما خود نمینماییم از غایت حقیری
او را نمیتوان دید از منتهای خوبی
از نهایت خوبی و زیبایی او را نمیتوان دید مثل نگاه به آفتاب
از بس قشنگ است چشم توان دیدنش را ندارد
ما خود نمینماییم از غایت حقیری
خود ما هم چنان خرد و ریز هستیم که به چشم او نمی آییم
گفتم مگر ز رفتن غایب شوی زچشمم
ان نیستی ک رفتی انی ک در ضمیری معنی این بیترو کسی میدونه؟؟؟
گرامی Ali
گفتم مگر ز رفتن غایب شوی ز چشمم
آن نیستی که رفتی آنی که در ضمیری
معشوق را دو گونه می پبدارد
آنی که در دل است و آنکه به چشم می بیند
می گوید: گمان کردم با رفتن تو از نظرم میروی ولی معشوق من تویی که در دلم جاداری نه آنکه از چشمم پنهان شده.
گر چه رفتی باز در دل مانده ای
در ضمیر من فسونها خوانده ای
” نیا “
سعدیا چون تو کجا نادره گفتاری هست.. 🌹👌
سعدی بشد مسلم استاد هر کلامی
شاگرد توست گفتار درپیش او دبیری