گنجور

غزل شمارهٔ ۵۷۳

تو در کمند نیفتاده‌ای و معذوری
از آن به قوت بازوی خویش مغروری
گر آن که خرمن من سوخت با تو پردازد
میسرت نشود عاشقی و مستوری
بهشت روی من آن لعبت پری رخسار
که در بهشت نباشد به لطف او حوری
به گریه گفتمش ای سرو قد سیم اندام
اگر چه سرو نباشد بر او گل سوری
درشتخویی و بدعهدی از تو نپسندند
که خوب منظری و دلفریب منظوری
تو در میان خلایق به چشم اهل نظر
چنان که در شب تاریک پاره نوری
اگر به حسن تو باشد طبیب در آفاق
کس از خدای نخواهد شفای رنجوری
ز کبر و ناز چنان می‌کنی به مردم چشم
که بی شراب گمان می‌برد که مخموری
من از تو دست نخواهم به بی‌وفایی داشت
تو هر گناه که خواهی بکن که مغفوری
ز چند گونه سخن رفت و در میان آمد
حدیث عاشقی و مفلسی و مهجوری
به خنده گفت که سعدی سخن دراز مکن
میان تهی و فراوان سخن چو طنبوری
چو سایه هیچ کس است آدمی که هیچش نیست
مرا از این چه که چون آفتاب مشهوری

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو در کمند نیفتاده‌ای و معذوری
از آن به قوت بازوی خویش مغروری
هوش مصنوعی: تو در دام نیفتاده‌ای و از آن نگران نیستی، چرا که به قدرت بازویت افتخار می‌کنی.
گر آن که خرمن من سوخت با تو پردازد
میسرت نشود عاشقی و مستوری
هوش مصنوعی: اگر خرمن وجود من بسوزد، با تو که می‌توانم زندگی کنم، عاشقی و پنهانی از شوق تو نصیبم نخواهد شد.
بهشت روی من آن لعبت پری رخسار
که در بهشت نباشد به لطف او حوری
هوش مصنوعی: بهشت واقعی من آن دختر زیبا و دلرباست که گرچه در بهشت موجود نیست، اما زیبایی و لطف او هر بهشتی را زیر سایه خود می‌گیرد.
به گریه گفتمش ای سرو قد سیم اندام
اگر چه سرو نباشد بر او گل سوری
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای سرو با قامت زیبا، اگرچه بر تو گل صورتی نیست، اما باز هم تو زیبایی خاصی داری.
درشتخویی و بدعهدی از تو نپسندند
که خوب منظری و دلفریب منظوری
هوش مصنوعی: اگرچه بدخلقی و عدم وفا مورد قبول کسی نخواهد بود، اما زیبایی و جذابیت تو بسیار مورد توجه و پسند است.
تو در میان خلایق به چشم اهل نظر
چنان که در شب تاریک پاره نوری
هوش مصنوعی: تو در میان مردم، مانند نوری در شب تاریک هستی که فقط اهل درک و بصیرت می‌توانند آن را ببینند.
اگر به حسن تو باشد طبیب در آفاق
کس از خدای نخواهد شفای رنجوری
هوش مصنوعی: اگر زیبایی تو در جهان باشد، هیچ پزشکی از خداوند طلب درمان برای بیمار نخواهد کرد.
ز کبر و ناز چنان می‌کنی به مردم چشم
که بی شراب گمان می‌برد که مخموری
هوش مصنوعی: تو به قدری با خودخواهی و لجبازی رفتار می‌کنی که مردم با یک نگاه به تو تصور می‌کنند در حال مصرف شراب هستی.
من از تو دست نخواهم به بی‌وفایی داشت
تو هر گناه که خواهی بکن که مغفوری
هوش مصنوعی: من از تو نخواهم خواست که نسبت به من نامهربان باشی. هر گناهی که می‌خواهی انجام بده، چون تو مورد آمرزش هستی.
ز چند گونه سخن رفت و در میان آمد
حدیث عاشقی و مفلسی و مهجوری
هوش مصنوعی: در سخنانی که رد و بدل می‌شود، داستان عشق، فقر و تنهایی به میان آمده است.
به خنده گفت که سعدی سخن دراز مکن
میان تهی و فراوان سخن چو طنبوری
هوش مصنوعی: او با خنده گفت که سعدی، صحبت طولانی نکن، وقتی که باطن خالی است و فقط به پراکنده‌گویی می‌پردازی، مثل طنبوری که صدای زیادی دارد اما چیزی درونش نیست.
چو سایه هیچ کس است آدمی که هیچش نیست
مرا از این چه که چون آفتاب مشهوری
هوش مصنوعی: انسان مانند سایه‌ای است که هیچ چیزی از خود ندارد، ولی من از این وضعیت تعجب می‌کنم که چرا همانند آفتاب مشهور نیستم.

خوانش ها

غزل ۵۷۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۵۷۳ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۷۳ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۷۳ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۷۳ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب

حاشیه ها

1396/03/15 17:06
فرخ مردان

مطابق کلیات فروغی/هوشنگ رهنما :
1-در بیت نهم: ..تو هر گناه که خواهی بکن که مغفوری
هست: "...تو هر گناه که خواهی بکن که معذوری"
2- در بیت آخر: چو سایه هیچ کست آدمی که هیچش نیست...
هست: "چو سایه هیچ کس است آدمی که هیچش نیست..."
---
پاسخ: با نسخه چاپی تصحیح فروغی انتشارات امیرکبیر مقایسه شد. هر دو مورد با آن نسخه چاپی مطابقت دارد (مغفوری و هیچ کست نوشته شده). منتهی در مورد «هیچ کست» چون بی‌معنی می‌نمود فرض کردیم «هیچ کسست» بوده و اشتباه چاپی رخ داده و تغییر دادیم.

1396/10/18 19:01

بازگشت به پاسخ حاشیه قبل، «هیچ کست» در مصرع اول بیت آخر به لحاظ آن که بی‌معنی می‌نمود -علی رغم تطابق با نسخه چاپی- به «هیچ کس است» تغییر داده شد. مگر آن که دوستان با این ضبط (هیچ کست) توجیه و دلیلی بر درستی آن بیاورند تا ثابت شود این ضبط غلط چاپی نبوده.

1396/10/19 01:01
۷

به گریه گفتمش ای سرو قد سیم اندام
اگر چه سرو نباشد به رو گل سوری
نیم بیت دوم (به رو) نیست و (برو=بر او) درست است.
معنی هم که روشن است
---
پاسخ: با تشکر، متن و خوانش تصحیح شد (جهت اطلاع دوستان در متن چاپی عبارت یاد شده «برو» ثبت شده است).

1396/10/19 09:01
محسن

لطفاً ، توضیحی در معنای این بیت بدهید ، ممنونم
چو سایه هیچ کس است آدمی که هیچش نیست
مرا از این چه که چون آفتاب مشهوری

1396/10/19 10:01
۷

چو سایه هیچ کس است آدمی که هیچش نیست
مانند سایه هیچ کس به شمار میرود که چیزی ندارد
به قول امروزی ها:عددی نیست که هیچ چیزی ندارد.
مرا از این چه که چون آفتاب مشهوری
به من چه که تو مانند آفتاب در همه جا مشهور هستی
مرا سننه که همه تو را میشناسند پول و پله نداری ول معطلی
تناسب سایه و خورشید جالب است

1396/10/19 10:01
۷

خلاصه میگوید سعدی ریز می بینمت

1396/10/19 17:01
۷

مرا از این چه که چون آفتاب مشهوری
یک توضیح کوچولو اینکه در اینجا فعل (رسد) حذف شده است و در اصل چنین بوده:
مرا از این چه (رسد) که چون آفتاب مشهوری؟

1396/10/20 01:01
ناصر

آقا محسن
چو سایه هیچ کس است آدمی که هیچش نیست
یعنی: ادمی که بی چیز است مثل سایه میماند ، که سایه چیزی به حساب نمی آید.
مرا از این چه که چون آفتاب مشهوری
یعنی: مرا از تو که چون آفتاب مشهوری چه نصیبی ست؟
شاد زی

1401/02/26 18:04
علی ناطقی

من معنی مصرع دوم از بیت چهار رو متوجه نشدم میشه توضیح بدین

1403/10/07 00:01
جلال ارغوانی

هرکس ندید یا نشنید شهرتت سعدی

کوریست یاکری یا  که خفته در گوری؟