گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۶

نه تو گفتی که به جای آرم و گفتم که نیاری
عهد و پیمان و وفاداری و دلبندی و یاری
زخم شمشیر اجل به که سر نیش فراقت
کشتن اولیتر از آن که‌م به جراحت بگذاری
تن آسوده چه داند که دل خسته چه باشد
من گرفتار کمندم تو چه دانی که سواری
کس چنین روی ندارد تو مگر حور بهشتی
وز کس این بوی نیاید مگر آهوی تتاری
عرقت بر ورق روی نگارین به چه ماند
همچو بر خرمن گل قطره باران بهاری
طوطیان دیدم و خوش‌تر ز حدیثت نشنیدم
شکر است آن نه دهان و لب و دندان که تو داری
ای خردمند که گفتی نکنم چشم به خوبان
به چه کار آیدت آن دل که به جانان نسپاری
آرزو می‌کندم با تو شبی بودن و روزی
یا شبی روز کنی چون من و روزی به شب آری
هم اگر عمر بود دامن کامی به کف آید
که گل از خار همی‌آید و صبح از شب تاری
سعدی آن طبع ندارد که ز خوی تو برنجد
خوش بود هر چه تو گویی و شکر هر چه تو باری

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه تو گفتی که به جای آرم و گفتم که نیاری
عهد و پیمان و وفاداری و دلبندی و یاری
هوش مصنوعی: در گفتگوهای ما، تو هیچ زمانی نگفتی که می‌خواهی کنارم بمانی و من هم در پاسخ گفتم که تو در عمل به وعده‌هایت و وفاداری به من نخواستی.
زخم شمشیر اجل به که سر نیش فراقت
کشتن اولیتر از آن که‌م به جراحت بگذاری
هوش مصنوعی: بهتر است که درد و آسیب ناشی از جدایی را تحمل کنی تا اینکه زخم تحمل ناپذیری از مرگ یا پایانی ناگوار بر تو آشکار شود.
تن آسوده چه داند که دل خسته چه باشد
من گرفتار کمندم تو چه دانی که سواری
هوش مصنوعی: آرامش و راحتی جسمی چه می‌داند از درد و رنج دل خسته؟ من در دام عشق گرفتار شده‌ام و تو چطور می‌توانی بفهمی که وضعیت من چگونه است؟
کس چنین روی ندارد تو مگر حور بهشتی
وز کس این بوی نیاید مگر آهوی تتاری
هوش مصنوعی: هیچ کس به زیبایی و جذابیت تو نیست، مگر اینکه مانند حوری‌های بهشتی باشد. و هیچ بویی دیگری مانند بوی تو وجود ندارد، مگر اینکه از آهویی با خصوصیات خاص و نادر بیاید.
عرقت بر ورق روی نگارین به چه ماند
همچو بر خرمن گل قطره باران بهاری
هوش مصنوعی: قطرات عرقی که بر روی چهره‌ی زیبا می‌نشینند، همچون قطرات باران بهاری هستند که بر روی گل‌های خوشبو می‌افتند.
طوطیان دیدم و خوش‌تر ز حدیثت نشنیدم
شکر است آن نه دهان و لب و دندان که تو داری
هوش مصنوعی: من پرندگان رنگارنگی را دیدم، اما هیچ کدام از صحبت‌های تو برایم شیرین‌تر نیست. شکر و شیرینی آنچه تو داری، تنها به زبان و دندان‌ات مربوط نیست، بلکه به وجود خود توست.
ای خردمند که گفتی نکنم چشم به خوبان
به چه کار آیدت آن دل که به جانان نسپاری
هوش مصنوعی: ای انسان خردمند، تو که می‌گویی به زیبا رویان ننگرم، دل تو که به محبوب نسپاری، چه فایده‌ای دارد؟
آرزو می‌کندم با تو شبی بودن و روزی
یا شبی روز کنی چون من و روزی به شب آری
هوش مصنوعی: آرزو می‌کنم که شبی را با تو بگذرانم و روزی از شب برایم روز بسازی، همان‌طور که من در روز به شب می‌روم.
هم اگر عمر بود دامن کامی به کف آید
که گل از خار همی‌آید و صبح از شب تاری
هوش مصنوعی: اگر فرصت و زمان فراهم باشد، می‌توان به خوشی و موفقیت دست یافت؛ چرا که از درد و سختی، خوشی و زیبایی به وجود می‌آید و صبح پس از شب تاریک می‌آید.
سعدی آن طبع ندارد که ز خوی تو برنجد
خوش بود هر چه تو گویی و شکر هر چه تو باری
هوش مصنوعی: سعدی به معنای این نکته اشاره دارد که او طبع حساسی ندارد که از رفتار تو آزرده خاطر شود. هر چیزی که تو بگویی خوشایند اوست و او همه چیز را به خوبی می‌پذیرد.

خوانش ها

غزل ۵۶۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۵۶۶ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۶۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۶۶ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۶۶ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۵۶۶ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1390/11/13 12:02
نازنین نیک منش

یکی از ابیات غلط می باشد . صحیح آن را در ذیل می نویسم . متأسفانه نام مصحح آن را ندارم .
آرزو می کندم با تو شبی یا روزی * یا شبی روز کنی چون من و روزی به شب آری

1391/11/31 18:01
سعید

خانم نیک منش! این که شما نوشتی که وزن رو به هم ریخته!
همون که بود و هست کاملا صحیح است.
واقعا شعر لطیف و زیبایی است. انسانی به لطافت طبع سعدی ندیده ام.

1393/04/29 08:06
علیرضا پیشگو

این شعری است که در قسمت پایانی سریال روزی روزگاری بسیم بیگ میخواند

1393/10/19 21:01
عابدینی

باسلام ودرود
دربیت چهارم اهوی ختایی هست که همون اهوی ختن هست که از نافش مشک میگیرن

1395/06/01 07:09
بهار مینا

عابدینی جان کلا به قافیه معتقد نیستیا. "ختایی" مگه با قافیه این غزل جور میاد؟

1396/08/30 20:10
کورش

بهارجان آهوی ختایی درست هست و با قافیه هم کاملا هماهنگ

1396/08/31 05:10

کورش جان ،
همان تتاری است، بهار درست میگوید.

1398/04/22 03:06
امیرحسین

سعید جان اون بسیم نبود نسیم بود!

1399/03/29 03:05
امین

‌خانم نیک منش اون چیزی که شما نوشتید نه وزن داره نه قاعده درضمن منظور شاعر از این بیت دوازده ساعت یا بیست و چهار ساعت شبانه روز نیست بلکه از بودن یک عمر در کناره هم صحبت میکنه

1399/05/15 23:08
پیمان سرخابی

این غزل را در اپیزود پایانی سریال روزی روزگاری نسیم بیگ با لحن آهنگین دلنشین میخواند همانجا که مرادبیگ بانگش میدهد: «آهای درویش بدصدا ! »

1399/05/15 23:08
پیمان سرخابی

این غزل

1401/01/04 05:04
احسان چراغی

سعدی در این غزل می‌گوید:

به چه کار آیدت آن دل که به جانان نسپاری

 

و مولانا چه زیبا همین حرف را در یک رباعی تکرار می‌کند:

گر من به غم تو نسپارم دل

دل را چه کنم، بهر چه میدارم دل

 

اوحدالدین کرمانی نیز در یک رباعی می‌گوید:

گر دل نبود، کجا وطن سازد عشق

ور عشق نباشد، به چه کار آید دل

 

رفیع لنبانی نیز همین مضمون را در یک رباعی می‌آورد:

گر مهر نورزد، چه کند جان در تن

گر عشق نبازد، به چه کار آید دل

1401/04/03 01:07
احسان چراغی

سعدی در جای دیگری می‌گوید:

 

ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه

ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی؟

 

سعدی ار عشق نبازد چه کند ملک وجود

حیف باشد که همه عمر به باطل برود

1402/10/26 23:12
غبار ..

در دیباچه گلستان میفرماید:

بر گل سرخ از نم اوفتاده لآلی

همچو عرق بر عذار شاهد غضبان

1403/10/07 01:01
جلال ارغوانی

سعدی به بهار سخن از عشق غزل گوی

چون جان غزل باشی وامید بهاری

1403/12/14 23:03
Hafez Khallizadeh

یکی از بهترین غزلیاتی که از سعدی خوندم

1404/01/11 01:04
Mahdi Kalhor

من گرفتار کمندم، تو چه دانی که سواری؟