گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۲

دو چشم مست تو برداشت رسم هشیاری
و گر نه فتنه ندیدی به خواب بیداری
زمانه با تو چه دعوی کند به بدمهری
سپهر با تو چه پهلو زند به غداری
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
به دوستیت وصیت نکرد و دلداری
چو گل لطیف ولیکن حریف اوباشی
چو زر عزیز ولیکن به دست اغیاری
به صید کردن دل‌ها چه شوخ و شیرینی
به خیره کشتن تن‌ها چه جلد و عیاری
دلم ربودی و جان می‌دهم به طیبت نفس
که هست راحت درویش در سبکباری
گر افتدت گذری بر وجود کشته عشق
سخن بگوی که در جسم مرده جان آری
گرت ارادت باشد به شورش دل خلق
بشور زلف که در هر خمی دلی داری
چو بت به کعبه نگونسار بر زمین افتد
به پیش قبله رویت بتان فرخاری
دهان پر شکرت را مثل به نقطه زنند
که روی چون قمرت شمسه‌ایست پرگاری
به گرد نقطه سرخت عذار سبز چنان
که نیم دایره‌ای برکشند زنگاری
هزار نامه پیاپی نویسمت که جواب
اگر چه تلخ دهی در سخن شکرباری
ز خلق گوی لطافت تو برده‌ای امروز
به خوبرویی و سعدی به خوب گفتاری

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دو چشم مست تو برداشت رسم هشیاری
و گر نه فتنه ندیدی به خواب بیداری
هوش مصنوعی: دو چشمت که در مستی هستند، قانون هوشیاری را به دوش گرفتند؛ وگرنه اگر بیدار بودی، هرگز چنین آشفتگی را نمی‌دیدی.
زمانه با تو چه دعوی کند به بدمهری
سپهر با تو چه پهلو زند به غداری
هوش مصنوعی: زمانه و دنیا چه ادعایی می‌تواند درباره‌ی تو داشته باشد، وقتی که آسمان این قدر با تو نامهربان است و به تو خیانت می‌کند.
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
به دوستیت وصیت نکرد و دلداری
هوش مصنوعی: معلم تو فقط به تو یاد داد که چطور بازیگوشی کنی و دلربایی، اما هیچگاه به تو وصیت نکرد که چگونه دوست واقعی باشی و به دیگران دل‌داری بدهی.
چو گل لطیف ولیکن حریف اوباشی
چو زر عزیز ولیکن به دست اغیاری
هوش مصنوعی: انسانی چون گل است که لطافت و زیبایی دارد، اما در کنار آدم‌های نادرست و بدرفتار قرار گرفته است. همچنین، او مانند طلا ارزشمند است، اما در دست افرادی بی‌وفا و غافل از ارزش آن قرار دارد.
به صید کردن دل‌ها چه شوخ و شیرینی
به خیره کشتن تن‌ها چه جلد و عیاری
هوش مصنوعی: دل‌ها را به راحتی و با شیرینی شکار کردن، و تن‌ها را با زیرکی و ترفندهای هوشمندانه به کام مرگ کشاندن.
دلم ربودی و جان می‌دهم به طیبت نفس
که هست راحت درویش در سبکباری
هوش مصنوعی: دل مرا بردی و به خاطر خوشی‌ات جانم را فدای تو می‌کنم، چرا که راحتی درویش در بی‌نیازی و سبکی زندگی است.
گر افتدت گذری بر وجود کشته عشق
سخن بگوی که در جسم مرده جان آری
هوش مصنوعی: اگر به طور تصادفی به کسی که عاشق شده برسی، با او صحبت کن، چون در وجود او که به نظر مرده می‌آید، روح و زندگی وجود دارد.
گرت ارادت باشد به شورش دل خلق
بشور زلف که در هر خمی دلی داری
هوش مصنوعی: اگر به دلخواه و ارادت به شور و شوق مردم داری، زلف خود را به هم بریز؛ زیرا در هر لطافت و نرمی، دلی وجود دارد.
چو بت به کعبه نگونسار بر زمین افتد
به پیش قبله رویت بتان فرخاری
هوش مصنوعی: وقتی که بت معروف و محبوب به زمین بیفتد، در برابر کعبه، نظرت به سوی چهره‌های زیبا و جذاب معشوقه‌ها جلب می‌شود.
دهان پر شکرت را مثل به نقطه زنند
که روی چون قمرت شمسه‌ایست پرگاری
هوش مصنوعی: دهان شیرین تو مانند نشانه‌گیری است که بر روی زیبایی صورتت نور می‌پاشد و جلوه‌ای خاص دارد.
به گرد نقطه سرخت عذار سبز چنان
که نیم دایره‌ای برکشند زنگاری
هوش مصنوعی: موهای بلند و سبز تو را به‌گونه‌ای در اطراف چهره‌ات در نظر می‌آورم که انگار هاله‌ای زیبا و گرد از رنگ زنگارین دور آن شکل گرفته است.
هزار نامه پیاپی نویسمت که جواب
اگر چه تلخ دهی در سخن شکرباری
هوش مصنوعی: من هزاران نامه برایت می‌نویسم، حتی اگر جواب‌های تو تلخ و ناگوار باشد، چون در کلام تو شیرینی پیدا می‌کنم.
ز خلق گوی لطافت تو برده‌ای امروز
به خوبرویی و سعدی به خوب گفتاری
هوش مصنوعی: امروز زیبایی و خوش‌رویی تو باعث شده که لطافت و ظرافت احساسات دیگران را تحت تأثیر قرار دهد، و سعدی هم به خوبی توانسته این ویژگی را بیان کند.

خوانش ها

غزل ۵۶۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۵۶۲ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۶۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۶۲ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۶۲ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۵۶۲ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1393/11/13 00:02
ناشناس

حریف او باشی درست نیست. حریف اوباشی.

1396/10/14 20:01

مصرع اول بیت سوم (معلمت همه شوخی و دلبری آموخت) مطلع غزل دیگری از سعدی است:
«معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت»

1397/02/18 08:05
۷

بیت دهم:
شمسه: نقش و نگار خورشید(گرد)
مانند خورشید در پرچم
پرگار:پرهون-گرده-دایره
دهان شیرین را به نقطه مثل زنند زیرا روی ماهت چون شمسه گرداگرد آن را فرا گرفته است.
نقطه آغازین پرگار دهان شیرین توست و دایره خورشید مانند آن قرص ماه روی تو

1397/02/18 09:05
۷

خورشید و گلت خوانم هم ترک ادب باشد
چرخ مه و خورشیدی باغ گل و نسرینی
حاجت به نگاریدن نبود رخ زیبا را
تو ماه پری پیکر زیبا و نگارینی
سعدی
هرگز نیاید در نظر نقشی ز رویت خوبتر
شمسی ندانم یا قمر حوری ندانم یا پری
آفاق را گردیده ام مهر بتان ورزیده ام
بسیار خوبان دیده ام اما تو چیز دیگری
امیرخسرو

1397/09/04 11:12
کسرا

در بیت پنجم
به چیره کشتن تن ها صحیح است .

1399/04/03 15:07
احمد رحمت بر

استاد عبدالوهاب شهیدی در برنامه «یک شاخه گل» شماره 254 همراه با نواختن عود، این غزل را نیز به آواز می‌خوانند. از زمان 05:38 تا 12:13
البته در سایت گلها، این قسمت به اشتباه به عنوان غزل رهی معیری معرفی شده است ولی اگر به برنامه گوش دهید متوجه خواهید شد که این غزل از سعدی خوانده می‌شود.
همچنین عودنوازی استاد شهیدی در این اثر واقعا شنیدی است.

1403/10/06 14:01
جلال ارغوانی

به باغ سخن گرچه ساخت سعدی کاخ

زداغ  هجر  رخش  ببین  هنوز آواری